یک باستانشناس مطرح کرد؛
کاوشهای باستانشناسی یک قرن گذشته برای یک دهه پژوهش کافی است/ میراثفرهنگی بیش از هر زمان دیگری نیازمند مدیریت متخصصان است/ بحران در حفاظت محوطههای باستانی و بیکاری فارغالتحصیلان جدیست
مواد فرهنگی که از بیش از یکصد سال کاوش در محوطههای باستانی ایران به دست آمده و در انبار موزهها و مراکز فرهنگی ما انباشته شده به حدی است که حتی اگر برای یک دهه کاوشها را متوقف کنیم، هنوز مواد برای مطالعه داریم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، مژگان جایز (باستانشناس) دارای مدرک دکتری باستانشناسی است و در حال حاضر عضو هیئت علمی و استادیار پیش از تاریخ گروه باستانشناسی دانشگاه تهران است. رشته باستانشناسی را در دانشگاههای تهران و تربیت مدرس آموخت و پس از آن سه سال عضو هیئت علمی پژوهشکده باستانشناسی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی بود و اخیراً به عضویت هیئت علمی دانشگاه تهران درآمده است.
تخصص اصلی جایز، دوران پارینه سنگی و مطالعه دست ساختههای سنگی انسان در این دوران است و با او درخصوص وضعیت فعلی حوزه باستانشناسی و حضور وزیر جدید در وزارتخانه میراثفرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به گفتگو نشستیم.
مدتی است به دلیل شیوع کرونا شاهد تعطیلی کاوشهای باستانشناسی هستیم به نظر شما کندی در کاوشها میتواند به نفع باستانشناسی کشور باشد یا ضرر؟
در تاریخ مطالعات باستانشناسی ایران این نخستین بار نیست که کاوشها و پژوهشهای باستانشناسی با وقفه روبهرو میشوند. پس از انقلاب اسلامی ایران و در طول جنگ تحمیلی هم شاهد وقفه در روند عادی پژوهشهای باستانشناسی بودهایم که مدت آن از دو سال اخیر بسیار طولانیتر بوده است. در آن دوران، به ویژه باستانشناسان خارجی که دیگر امکان حضور در ایران را نداشتند، به سراغ مجموعههای گردآوریشده از کاوشهای قبل از انقلاب از ایران رفتند و ارائه برخی از انتشارات اصلی در زمینه باستانشناسی ایران اتفاقا در همین دوره به وقوع پیوست.
نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که توقف کاوشها و به طور کلی فعالیتهای میدانی باستانشناسی به معنای توقف پژوهش در حوزه باستانشناسی نیست. اساسا این نگاه که باستانشناسی در انجام فعالیتهای میدانی خلاصه میشود، نگاهی است که رسانههای جمعی، همچون هالیوود، به عامه جامعه القاء کردهاند و متاسفانه گروهی از باستانشناسان هم مروّج آن هستند. درحالیکه مطالعات نظری و کتابخانهای و پژوهشهای آزمایشگاهی شاید حتی بیشتر از انجام فعالیتهای میدانی در پاسخ به سوالات اساسی ما در زمینه باستانشناسی اهمیت دارند. در سالهای اخیر، استخراج اطلاعات علمی در رشته باستانشناسی به گونهای بوده است که از حجم کم کاوش و فعالیت میدانی، میتوان اطلاعات بسیار زیادی را به دست آورد؛ بنابراین در مقایسه میتوانیم ببینیم که مثلا اگر در اوایل قرن بیستم میلادی در یک محوطه پیش از تاریخ در بازه زمانی دو هفته، ترانشههایی به ابعاد ۳۰ متر احداث و کاوش میشد، امروزه کاوش در یک ترانشه ۵ متری، اگر صحیح انجام شود، نیاز به دو ماه زمان و گروه پرتعدادی از باستانشناسان و متخصصان میان رشتهای دارد و مطالعه کارگاهی، آزمایشگاهی و کتابخانهای مواد فرهنگی که از آن ۵ متر به دست میآیند دو سال یا حتی بیشتر طول میکشد. بنابراین وقفه در فعالیتهای میدانی باستانشناسی اتفاقا میتواند فرصت بینظیری برای انجام مطالعات نظری، آزمایشگاهی و کتابخانهای بیشتر باشد. حجم مواد فرهنگی که از بیش از یکصد سال کاوش در محوطههای باستانی ایران به دست آمده و در انبار موزهها و مراکز فرهنگی ما انباشته شده به حدی است که حتی اگر برای یک دهه کاوشها را متوقف کنیم، هنوز مواد برای مطالعه داریم. اما نکته اینجاست که انجام فعالیت میدانی و کاوش، به معنای به دست آوردنِ مواد جدید است، و صحبت و هیاهو پیرامون مواد جدیدِ کشف شده، همواره بسیار راحتتر از مطالعه جانفرسا و پرزحمت کتابخانهای و نظری است. مطالعات نظری و کتابخانهای ممکن است ماهها طول بکشد، اما جنجالِ رسانهایِ ناشی از یک کشف جدید میدانی را نداشته باشد.
قاعدتاَ برای باستانشناسان هم تولید انتشارات در زمینه کشف «قدیمیترین» و «اولین» و «بزرگترین» یافته باستانی و هم کسب توجه از طریق درج خبر در رسانهها بسیار آسانتر از اعلام نتایج پژوهشهای نظری در باستانشناسی است. به همین دلیل است که اتفاقاً متخصصین نظری رشته باستانشناسی لزوماً به اندازه افرادی که کاوشهای فراوانی انجام میدهند در ایران معروف نیستند. به عنوان جمعبندی، این تعویق و توقف فعالیتهای میدانی اتفاقا میتواند فرصت بسیار مناسبی برای انجام فعالیتهای نظری و پژوهشی و مطالعه اشیاء باستانی موجود در آرشیوهای موزهای و دانشگاهی باشد، اگر باستانشناسان ما هوشمندانه و فراتر از هیجانزدگی و منفعتطلبی شخصی به پژوهش اصیل باستانشناسی بپردازند.
ارزیابی شما از حضور وزیر جدید در وزارتخانه میراث و گردشگری چیست و چه آیندهای را برای حوزه باستانشناسی متصور هستید؟
به نظر من مدیریت حوزه باستانشناسی و به طور کلی حوزه میراث فرهنگی، بیش از هر زمان دیگری نیازمند متخصصینی است که تحصیلات و تجربههای مرتبط با این حوزه را دارا باشند. در چند سال گذشته تداوم تجربه مدیریت افرادی با تخصص باستانشناسی در پژوهشگاه میراث فرهنگی نشان داده است که این افراد آشنایی بیشتری با دغدغههای حوزه باستانشناسی نشان میدهند. برای مثال توجیه برنامههای میدانی و مسائل مرتبط با آنها برای مدیرانی که هرگز در هیچ فعالیت میدانی شخصا حضور فعال نداشتهاند و تنها به بازدیدِ از پیش برنامهریزیشده کوتاه مدت از پروژههای کاوش و بررسی میپردازند، ظرافتها و ملاحظات خاص خود را دارد. منطقاً چگونه میتوان انتظار داشت افرادی که با لباس رسمی اداری به مدت یک نصفه روز با تجهیزات و همراهانِ مطوّل به بازدید محوطههای در حالِ کاوش میروند، بتوانند روزها و ماهها کوهنوردی، کلنگ زدن و خاک خوردن و ثبت و ضبط جانفرسای آثار در بیابان و گرما و برف و سرما را که باید با دقت و ظرافت بالا صورت گیرد، به علاوه مشکلات مدیریت انسانی گروههای کاوشگر و تامین اسکان و تدارکات در مناطق دورافتاده را درک کنند؟ اساساً برای افرادی که با حوزه باستانشناسی نظری و عملی آشنایی تخصصی ندارند، باستانشناسی یا در احیای هویت ملی و آثار پرشکوهِ تاریخی خلاصه میشود، یا بیشتر شبیه یک هیجانطلبی غیرلازم است که در مقایسه با گردشگری برای افراد غیرمتخصص، غیرملموس و نامفهوم است. این از مشکلاتی است که مخصوص دوره جدید یا قدیم نیست و تقریباً همواره از چالشهای کار باستانشناسی در ایران بوده است.
زمان حال به دلیل شرایط موجود ملاحظات خاص خود را دارد. این یک واقعیت است که در دو سال گذشته صنعت گردشگری بیش از هر زمان دیگری به دلیل شیوع کورونا دچار آسیب شده است و بسیاری از مراکز این حوزه تعطیل و کارکنان آن دچار بیکاری شدهاند و جبران خسارت آنها به سادگی امکانپذیر نیست. اما به هر حال در سهگانه «میراث فرهنگی»، «گردشگری» و «صنایع دستی»، همواره بیشترین اهمیت به دلیل درآمدزایی و سهولت درک کارکرد آن در اقتصاد کشور، به گردشگری اختصاص داده شده است و به نظر نمیرسد این روند در وزارت جدید نیز در حال تغییر باشد، کما اینکه اگر اخبار مرتبط با وزیر جدید وزارتخانه در همین چند روزی که از انتصاب ایشان میگذرد رصد شود، اکثر تیتر اخبار مرتبط با حوزه گردشگری است. این در حالیست که توسعه پایدار همواره مبتنی بر توجه به میراث فرهنگی، و نه فقط گردشگری تعریف میشود. در این میان هشدارهای پیدرپیِ تشکلها و انجمنهای باستانشناسی ایران در زمینه وضعیت نامناسب حفاظتی آثار باستانی و دشواریهای باستانشناسان در برخورد با تخریبگران، تا حدی نادیده انگاشته شده و بنابراین به صورت واقعگرایانه نگاه چندان خوشبینانهای نسبت به بهبود وضعیت حفاظتی آثار و بهبود بوروکراسی اداری که باستانشناسان درگیر آن هستند، وجود ندارد.
از سوی دیگر باید به صورت واقعبینانه توجه کنیم که در حوزه باستانشناسی، تنها وزارتخانه و مجموعه مدیریتی میراث فرهنگی تعیینکننده روندها نیستند؛ باید توجه نمود که ریشه بسیاری از مشکلات در حوزه میراث فرهنگی به نظام آموزشی وعدم آموزش و آگاهیرسانی مناسب در زمینه میراث فرهنگی بازمیگردد که فراتر از اختیارات وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی است و برنامهریزیهای مربوط به آن در حوزه آموزش و پرورش و حتی صدا و سیما هم باید صورت بگیرد. اینها مشکلاتی است که در دورههای مدیریتی افراد مختلف همواره به صورت پایدار وجود داشته و به نظر میرسد در زمان وزارت جدید هم اگر برای آنها راه حل ریشهای، و نه راهحلهای کوتاه مدت، اندیشیده نشود، همچنان روند نامطلوب تخریب آثار باستانی و مشکلات حوزه باستانشناسی به قوت خود باقی خواهند ماند.
چالشها و مسائلی که باستانشناسی امروزه با آن روبهروست کدامند و چه راهکاری برای برونرفت از آن پیشنهاد میدهید؟
بخشی از مشکلات موجود در زمینه باستانشناسی پیوسته با مشکلات کلی هستند که جامعه امروز ایران با آنها دست و پنجه نرم میکند. اگر بخواهم به مهمترین مسائل باستانشناسی ایران اشاره کنم، در درجه نخست وضعیت حفاظتی محوطههای باستانی و در درجه دوم بیکاری فارغالتحصیلان این رشته و هدررفت نیروی انسانی را باید در نظر گرفت؛ اگرچه که اینها تنها مشکلات و مسائل حوزه باستانشناسی نیستند.
مسئله وضعیت حفاظت آثار باستانی مدتهاست که از جانب انجمنها و تشکلهای رسمی و غیررسمی مطرح شده است، و در آخرین بیانیه جامعه باستانشناسی ایران خطاب به رئیسجمهور جدید نیز منعکس شده است. به طور کلی به نظر میرسد هنوز با آنچه که مفهوم توسعه پایدار در نظر گرفته میشود و در آن توجه به امر حفاظت از میراث فرهنگی و طبیعی جایگاه ویژهای دارد، فاصله داریم. تخریب اخیر محوطه باستانی جوبجی که علیرغم قوانین عرصه و حریم محوطه ثبتشده و با مجوز شورای تأمین شهرستان رامهرمز صورت گرفت و تخریب محوطه چگاسفلی برخلاف ضوابط مصوب و ابلاغشده محوطه در سال گذشته مشکی نمونه خروار هستند که نشان میدهند هنوز هم در ایران تخریبهای جبرانناپذیر در دو حوزه مهم و مرتبط با توسعه پایدار، یعنی میراث فرهنگی و محیط زیست، و به بهانه توسعه عمرانی، نزد بسیاری از مدیران استانی و منطقهای توجیهپذیر است. چنین وضعیتی نتیجه ناآگاهی و عدم آموزش صحیح در زمینه میراث فرهنگی است که یک سر آن به آموزش و پرورش و سیستم سهلانگارانه دانشگاهها در صدور مدارک دانشگاهی بازمیگردد و منجر به شکلگیری فارغالتحصیلانی میشود که در جایگاه مدیریت شهری و روستایی، آگاهی کافی در زمینه میراث فرهنگی ندارند؛ و یک سر دیگر مربوط به ضعف قدرت نظارتی نزد متولیان میراث فرهنگی است که نمیتوانند به موقع و با توان کافی نسبت به چنین فعالیتهایی عکسالعمل نشان دهند، چون باز هم به دلیل ناآگاهی کلی جامعه، از حمایت کافی برخوردار نیستند. چنین ناآگاهی و عدم دغدغهمندی نزد مدیریتهای محلی را شخصا در سال ۱۳۹۸ هنگامی شاهد بودم که در جریان بررسی محوطههای پارینهسنگی دشت ایذه متوجه شدم با حضور و مجوز عضو شورای روستای منطقه، بدون مجوز و یا حتی اطلاع منابع طبیعی و میراث فرهنگی، با تجهیزات سنگین اقدام به تخریب یک پناهگاه صخرهای کردهاند و حضور کارشناسان میراث فرهنگی استان و یگان حفاظت هم ضمانت عدم تکرار چنین رخدادهایی محسوب نمیشد، چراکه مردم محلی، شورای روستا و به همین ترتیب در سطوح بالاتر از آگاهی کافی در این زمینه برخوردار نیستند و ضمانت اجرایی قهری هم برای بازدارندگی آنها وجود ندارد. در شهرستانها هم معمولاً چون همه با هم آشنایی و بدهبستان دارند، اساساً ممکن است مدیران نهادهای مختلف با هم حتی آشنایی دور و نزدیک داشته باشند که این خود در فرهنگی که قانونمدار بودن نهادینه نشده، برخورد قهری و قانونی را با افرادی که به حریم محوطهها تجاوز کردهاند دشوار میکند. نهایتاً متولیان ترجیح میدهند با تسامح با موضوع برخورد کنند و آخر سر هم مصالحه کنند بدون اینکه بازدارندگی موثری رخ داده باشد.
مسئله دوم، بیکاری فارغالتحصیلان رشته باستانشناسی و عدم توازن میان شغلهای موجود و تعداد فارغالتحصیلان است که از یک سو به دلیل تصمیمات شتابزده مبنی بر افزایش تعداد دانشگاههای ارائهکننده این رشته در دهه ۱۳۸۰ شمسی، با تعداد زیادی از فارغالتحصیلان حتی در مقطع دکتری مواجه هستیم و از سوی دیگر به دلیل محدویت منابع مالی در مراکز اصلی، همچون پژوهشگاه میراث فرهنگی و ادارات میراث فرهنگی استانها و دانشگاهها، امکان جذب تعداد قابل قبولی از نیروهای متخصص وجود ندارد. در نتیجه چنین وضعیتی اکثر فارغالتحصیلان این رشته حتی با داشتن مدارک تحصیلات تکمیلی با چالش استخدام روبهرو هستند و گاه چندین سال بین فارغالتحصیلی و استخدام آنها فاصله میافتد و بسیاری از آنها هرگز جذب رشته تخصصی خود نمیشوند و به کارهای متفرقه روی میآورند که به معنای هدررفت عمر آنها و هزینهای است که برای تربیت چنین نیروی متخصصی در کشور صرف شده است. به همین علت گرایش به مهاجرت نیز در میان دانشجویان و فارغالتحصیلان این رشته بالاست، به گونهای که به عنوان استاد دانشگاه، در یکی دو سال اخیر بارها با درخواست راهنمایی از جانب دانشجویان برای مهاجرت بدون بازگشت از کشور روبهرو شدهام، که باز هم به معنای هدررفت منابع انسانی است. واقعیت این است که بخش زیادی از نیروی متخصص باصلاحیت باستانشناسی در ایران امروز بیکار هستند و در تصمیمگیریهای مرتبط با این حوزه نقشی ندارند؛ اساساً شاید یکی از دلایل اینکه مسئله حفاظت میراث فرهنگی در توسعه پایدار در کشور تا این حد با چالش روبهروست، همین هدررفت نیروی انسانی باشد که شاید اگر به جای مهاجرت و روی آوردن به کارهای متفرقه، در جایگاه محق خود قرار داشت، عاملیت بیشتری در این زمینه میتوانست داشته باشد.
آیا یافته جدیدی در حوزه فعالیت خود داشتید یا درباره آن مطالعه کردهاید؟
فعالیتهای اخیر من در دوران همهگیری ویروس کرونا و وقفه در پروژههای میدانی، بیشتر متمرکز بر جمعبندی و انتشار نتایج فعالیتهای قبلی بوده که منجر به انتشار جلد اول کتاب پارینهسنگی ایذه توسط انتشارات پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری شد و جلد دوم آن نیز در حال انتشار است. همچنین با همکاری موسسه باستانشناسی دانشگاه تهران در تلاش هستم تا مرکزی برای مطالعات دستافزارهای سنگی در دانشگاه تهران و جذب مجموعههای مطالعاتی، در کنار گسترش آموزشهای مرتبط و جذب دانشجویان علاقهمند ایجاد کنم. موسسه باستانشناسی به عنوان بخشی از دانشکده ادبیات و گروه باستانشناسی دانشگاه تهران، در ۱۳۳۸ توسط دکتر عزت الله نگهبان تاسیس شده است و تا امروز بخشی از فعالیتهای پژوهشی و میدانی باستانشناسی این گروه را پوشش داده است. ایجاد این بخش در موسسه باستانشناسی، میتواند کمک بسیار زیادی در زمینه فعالیتهای آموزشی، برگزاری کارگاهها، و متمرکز کردن مطالعات دستافزارهای سنگی در ایران محسوب شود. البته به دلیل شیوع کرونا، هنوز امکان انجام فعالیتهای گسترده وجود ندارد، اما مقدمات چنین فعالیتهایی با حمایت و همکاری ریاست در حال انجام است و برخی مجموعههای دستافزارهای سنگی که از کاوش در محوطههای پیش از تاریخ در ایران گردآوری میشوند، با صلاحدید سرپرستان فعالیتهای میدانی و به صورت امانی برای مطالعه به این بخش سپرده میشوند که در نگارش رسالههای دانشجویی نیز میتوانند مورد استفاده و مطالعه قرار گیرند.
مطالعه دستافزارهای سنگی در ایران به طور کلی در مقایسه با کشورهای اروپایی و آمریکا، که از اواخر قرن نوزدهم پژوهشهای روشمندی را در زمینه طبقهبندی و مطالعه فناوری این دستافزارها آغاز کردند، بسیار دیر آغاز شده است و تنها یک دهه است که در دانشگاههای ایران در زمینه این آثار باستانی آموزشهای تخصصی ارائه میشود. بسیاری از مجموعههای صنایع سنگی که از کاوشهای باستانشناسی ایران، به ویژه از محوطههای پیش از تاریخ پس از نوسنگی به دست میآیند، بدون هیچ مطالعه تخصصی به آرشیو موزهها سپرده میشوند و تنها تلاش جدی مربوط به مجموعههایی بوده است که اکثراً پارینهسنگی هستند و در مخزن موزه ملی ایران ساماندهی شده و تحت نظارت بخش پارینهسنگی موزه، به تدریج مورد مطالعه قرار گرفتهاند. به دلیل عدم اقبالی که تا امروز به مطالعه صنایع سنگی در ایران وجود داشته است، در آغازِ چنین فعالیتی با حجم زیادی از آثارِ مطالعه نشده روبهرو هستیم و انجام پژوهشها در آینده در این زمینه میتواند دستاوردهای پژوهشی ملی و بینالمللی قابل توجهی داشته باشد. بنابراین وجود یک مرکز دانشگاهی که هم دیرکردِ موجود در زمینه فعالیتهای آموزشی در این زمینه را جبران کند و هم فضای متمرکزی برای ایجاد پژوهشهای هدفمند در این زمینه را فراهم کند، اهمیت فراوانی دارد که امیدوارم با ایجاد این مرکز در یک دهه آینده به اهداف در نظر گرفته شده در این زمینه دست یابیم.
گفتگو: معصومه دیودار