یادداشتی از مهدی رزاقی طالقانی؛
گذر از موطن با پای جا مانده در وطن
مهدی رزاقی طالقانی (پژوهشگر مسائل اجتماعی) ذیل تعریف ایران مینویسد: ایران، در طول تاریخ، خود یک جهان در دل جهانی وسیعتر بوده است. با همان سطح از تنوع زیست محیطی و با همان میزان از تنوع قومیتی و ... که همه گی ذیل مفهوم ایرانشهر قرار میگرفتند و در بسیاری از حوزهها قرار میگیرند.
یک امدادگر سگهای بی پناه و بیمار در یکی از شهرهای شمال شرق کشور را چند ماهی هست در صفحه اجتماعیاش دنبال می کنم، دم و دستگاهی دارد و حیوان دوستان آن شهر از سر لطف، خرجِ کار و بارش را میدهند. اما او علیرغم حمایت همین هموطنان حیوان دوست بهشت موعود انسان و حیوان را خارج از مرزهای این سرزمین تعریف میکند و حتی وقتی هموطنی در خارج از کشور، سرپرستی یکی از این سگ ها را به عهده می گیرد، در هنگام ارسال آن حیوان در کنار فرودگاه آن شهر، چند لُغُزْ بارِ مردمِ ساکن ایران می کند و سگها را رهسپاران راه خوشبختی مینامد و در لفافه ایرانیان را ظلمه حیوان ستیزی میخواند که تمام آنچه سرشان میآید حقشان است و ...
در سویی دیگر، امدادگر دیگری در یکی از شهرهای مرکزی مشغول به کار است که او طریقه دیگری برای امداد برگزیده است، او در عین داشتن نقاهتگاه حیوانات بی پناه، در روزنامهها و خبرگزاری ها مقالاتی با موضوع فرهنگسازی حقوق حیوانات مینویسد و با کمک ساکنان ایران زمین و ایرانیان خارج از کشور، عقیم سازی سگ های ولگرد را انجم میدهد و برای حیوانات وحشی در طبیعت آبشخور میسازد و ... این امدادگر در فرایند سخت امداد حیوانات، رویکرد جالبی دارد، او بر سر هموطنان خودش نمیزند، با قلم و موسیقی و ادب و ایرانی باوری، کلنگِ بنای بهشت حیوانات این سرزمین را همین جا بر زمین زده است و نگاه مهربانانه و متعهدانه خود با حیوانات را با وام گرفتن از اندیشه ایرانی و اسلامی و علمی ارائه میکند
هردو اینها یک کار می کنند، هر دو زحمت می کشند، جفتشان از همین خاک هستند، همین مردم نانشان را می دهند، اما یکی گستره نگاه دارد،یکی محدود نگاه می کند. یکی ایران را میشناسد و دغدغه اش را با اعتماد به نفس خاص ایرانی به پیش می برد به ایرانیان اعتماد دارد و یکی دیگر، بی اطلاع از هویت تاریخی خود، دیگرباز و خود باخته است و کاستیها را به مثابه فرهنگ ایرانی میبیند، یکی فرهنگ سازی می کند و آن یکی غر و طعنه میزند و جامعهاش را تحقیر میکند و بهشت موعود حیوانات و حتماً انسانها را جای دیگری تعریف میکند و جامعه را به آن سو هدایت میکند.
وطن مفهومی است که اینروزها لااقل بخشی از جامعه ایران درباره آن به تردید افتاده است. آنها میگویند اگر وطن جایی نباشد که انسان در آن آرزوهایش را محقق کند، چرا باید بدان پایبند ماند. آنها میان وطن و آرزوهایشان دومی را برمیگزینند و موفقیت را برای خود به صورت در قالب "آرزوهای محقق یافته یک شهروند دنیای امروز" تعریف میکنند تا نمایش "موفقیت یک ایرانی غیورِ میهن پرست".
این تصمیم در عین احترام آمیز بودن، دارای یک اشکال اساسی است؛ مفهوم وطن در ایران در طول تاریخ متفاوت تر از سایر جوامع تعریف شده است. ایران هیچ گاه، جایی شبیه کوبا، لوکزانبورگ یا السالوادر نبوده است که عرقِ به آن عرق به مشتی خاک باشد، ایران در طول تاریخ مفهومی گره خورده با نوعی اشراق عاقلانه، عزت سیاسی و اخلاق جهان مدارانه بوده است و مراد از "ایرانی"، فراد کنعلق به یک قوم خاص یا معتقدان به یک دین و مذهب خاص و حتی یکیاز هزاران و ملیونها انسان با یک ظاهر نبوده است.
ایران، در طول تاریخ، خود یک جهان در دل جهانی وسیعتر بوده است. با همان سطح از تنوع زیست محیطی و با همان میزان از تنوع قومیتی و ... که همه گی ذیل مفهوم ایرانشهر قرار میگرفتند و در بسیاری از حوزهها قرار میگیرند.
ایران به مثابه جهان در قالب مفاهیم مورد نیاز برای زندگی بشر حتی امروزین، تز خود را دارد. نمونهاش همین ورزش که در اندیشه ایرانی با اخلاق پهلوانی میآمیزد، نمایش صلابت و انعطاف است، یا رزم و جنگ که بر پایه صلح و دفاع معنا میشود یا علم که بر مبنای نفع جمعی به پیش برده میشود و هزاران حوزه مفهومی دیگر که در رساله های ادبی و عرفانی و فلسفی بدانها پرداخته شده است و قرنها بدان عمل شده است که برآیند آنها را میتوان در اساطیر و دانشمندان و خردورزان و پهلوانان تاریخ ایران زمین دید.
بنابراین برای رهایی و گذر از چنین سیطره مفهومی که اصطلاحاً برای ما ایرانیان، وطن هم نام دارد، باید به گستره معنایی مستدل تر و بزرگتری وارد شد که مبانی هویت در آن به شکل دیگری باز تعریف شود. چرا که افتادن به ورطه بی هویتی تبعاً سقوط اخلاقی و رفتاری را به دنبال خواهد داشت و انسانِ معقول امروز از چنین سقوطی هم آگاه است و هم عوارض آن را به وفور در رسانه و محیط واقعی اطراف خود مشاهده کرده است.
با این مقدمه باید گفت که عبور از مفهوم وطن به خودی خود دارای اشکال نیست، اگر فرد بتواند در ساختار فرا اندیشیِ تثبیت یافتهتر خود را باز تعریف کند. ساختاری مانند دین که فرد در آن میتواند هویت خود را باز تعریف کند و در دایره واژگان و مفاهیم دیگری زیست کند. که البته ادیان هم در طول تاریخ نشان دادهاند که در نهایت نتوانستند ساختار هویت ملی افراد را دچار تزلزل کنند و بعد از مدتی خود، با انعطاف ذیل اندیشه مردمان یک سرزمین تعریف شدند.
امتداد خط نگاه و شیوه عمل ایرانیان در مهاجرت نشان میدهد که گریز از اندیشه ایرانی که در جزء جزء زندگی ایرانیان جریان دارد و تطبیق یافتن با بی ساختاری زندگی در غرب بسیار دشوار است.
اندیشه ایرانی در طول تاریخ پویای خود به دقت و ظرافت عمل در افعال جمعی و فردی ایرانیان انجامیده است و هر فعلی در این فرهنگ و ادب ساختار خاصی دارد، که نمونهاش در کُشتی و ماهیگیری و مهمانی و خواستگاری و قواعد مناسک ملی به خوبی هویداست، برای ایرانی که میخواهد از مفهوم وطن بگریزد دو راه را میتوان متصور بود، گذر از این قواعد اندیشه زیستی ایرانی به بی قاعدگی در ساختار زندگی فردی و اجتماعی که در طول زمان، فقر هویت میآورد و درآمدن در ساختاری دیگر هم که در جهان یکدست امروز امکان پذیر نیست.
این که کسی قاعده همزیستی شب یلدا یا روز عید و شب قدر را برای خود، دیوار زندان وطن تعریف کند یا رفتار یک جاهل را پای فرهنگ ایرانی بنویسد و هزاران سال تلاش ایرانیان در ارتقاء فرهنگ و ادب اندیشه در جهان را زیر سؤال ببرد، کار راحتی است، به خصوص اینروزها که کیبورد به مثابه قلم در دست ملیونها نفر است، اما آنچه ما بدان برای گذر این پیچ تاریخی که لاجرم در آن قرار گرفتهایم نیازمندیم، ارائه راهکارهایی برای ارتقاء فرهنگ در حوزههای مغفول مانده و اتکاء به اعتماد به نفس ایرانی برای عبور از این تنگناست.
مشکل آن امدادگر و بسیاری دیگر از آنها که ناخواسته تیشه به معنای ایرانی بودن و موطن را دوست داشتن میزنند این است که هویت ایرانی و ماهیت ایران را بسیاری از ایرانیان، در تیرگی وقایع سالهای اخیر فراموش کرده اند. مشکل آنها که اینجا را جهنم و ایرانی را بی مقدار می دانند، این است که ایران را نمیشناسند.
اینروزها میگذرد و ایران میماند و این موجها اگرچه تأثیرات مخرب خود را دارند اما در نهایت و به مرور در جریان دریای فرهنگ ایرانی آرام میگیرند. آنچه در این میان اما اهمیت دارد، انتقال فرهنگ و ادب و کیاست و عزت ایرانی از نسل های گذشته به نسل های آتی است. این زنجیره باید بر قرار بماند تا نه ایرانیان قرنها بعد که آیندگان بشر از هر قوم و فرهنگ و ملیتی بتوانند از آبشخور فرهنگ ایرانی نصیبی به قدر کفایت ببرند.
درباره ایران بسیار نوشته شده است و حجت تمام است اما به منزله یک پایانِ باز از محمد علی اسلامی ندوشن بخوانیم و بدانیم و به یاد بیاوریم ایران چیست و کجاست: «من به عنوان یک ایرانی از همان بچگی به ایران دلبستگی زیادی یافتم، زیرا ایران کشوری است که با کشورهای دیگر فرق دارد، اینکه میگوییم ایران، تنها مرز مشخصی نیست. دورههای تاریخی و حوادث زیادی بر سر این کشور امده و سه هزار سال تاریخ مکتوبی که دارد. حوادث و پستی بلندیهای زیادی بر آن گذشته است، این مجموعه یادگارها و خاطرات است که ایران را برای ما تشکیل میدهد. ایران با کشورهای دیگر تفاوتی ندارد، خاک با خاک فرقی ندارد، خاک ایران و قزاقستان فرقی ندارند آنچه که تفاوت به وجود آورده است حوادث و جریاناتی است که بر سر این کشورآمده است که نتیجه آن فرهنگ و تاریخی است که ایجاد شده و از مردمش باقی مانده است؛ این فرهنگ و تاریخ به قیمت سختیها و بلاهای بسیار به دست آمده است.
وقتی من به دور دست نگاه میکنم انبوه حوادث به یادم میآید، مردمانی که در این خاک زندگی میکردند این جریانات را از سر گذرانده و دیدهاند، بلاهایی که بر سرشان آمده تحمل کرده و خم به ابرو نیاوردهاند و زندگی کردهاند. معذلک آثاری را پدید آوردهاند. ایران واقعی یعنی ایران فرهنگی و ایران تاریخی نه خاک معین. خاک یکی از اجزای ایران است؛ خاک مظروفی است که فرهنگ و تاریخ سه هزار ساله ما در آن قرار گرفته است. این خاک ظرفی است در این دایره تاریخی که این جریانات در آن اتفاق افتاده است.»