در نشست «مطالعات فرهنگی در میدانهای متعدد» مطرح شد:
پیوند میان علم و سیاست، باعث دور شدن مردم از علم شد
سخنرانان نشست «مطالعات فرهنگی در میدانهای متعدد» مطرح کردند که توجه به سنت مطالعات فرهنگی در حوزهی علم و آموزشعالی میتواند گرهگشای بحران علم و مشکلات فرهنگی باشد.
به گزارش ایلنا، نشست «مطالعات فرهنگی در میدانهای متعدد» از سلسله نشستهای تخصصی «پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی، ارتباطات و تحقیقات اسناد فرهنگی آسیا» 29 اردیبهشتماه 1400، برگزار شد.
در این نشست دکتر رضا صمیم (عضو هیأت علمی مؤسسهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری) و دکتر سیدهزهرا اجاق (رئیس پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی، ارتباطات و تحقیقات اسناد فرهنگی آسیا) با دبیری دکتر احمد شاکری (عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، به سخنرانی و گفتوگو با مخاطبان پرداختند.
در ابتدای نشست دکتر شاکری با اشاره به این نکته که ماهیت و سرشت مطالعات فرهنگی از جنس مطالعات بینارشتهای و درهمتنیده با بسیاری از حوزههای مطالعاتی دیگر است، اشارهای کوتاه به تاریخچهی پیدایش این رشته در کشورمان داشت و بر ضرورت ترسیم چشمانداز و بررسی افقهای مطالعاتی پیشرو در نشستهای مرتبط تاکید کرد.
در ادامه دکتر صمیم با تمرکز بر مطالعات فرهنگی در میدان آموزشعالی، به بیان نکاتی از روند شکلگیری این حوزهی مطالعاتی پرداخت و خاطرنشان کرد: «مطالعات فرهنگی یک حوزهی مطالعاتی Field of study ) ) است که همزمان از امکانات، ابزارها و مفاهیم دیکر رویکردها بهره میگیرد تا به مطالعه یک پدیده بپردازد و دربرگیرنده چندین حوزهی مطالعاتی دانشگاهی است. از مهمترین حوزهها، جامعهشناسی است که بهلحاظ نظری و روششناختی کاربرد فراوانی دارد. زبانشناسی، فلسفه، ادبیات تطبیقی، انسانشناسی، مردمشناسی و ... از دیگر رشتههایی هستند که یک متخصص مطالعات فرهنگی میتواند در مطالعهی خود و در کنار این رشتهها از آن بهره گیرد». به اعتقاد این جامعهشناس «مطالعات فرهنگی بهلحاظ تاریخی فرزند یک دوره بحرانی است و فرزند دورهایست که مناسبات اجتماعی بحرانهایی به خود دید. در همین راستا مطالعات فرهنگی بیش از این که به دنبال حل این مسائل باشد، به دنبال فهم این مسائل برآمد. در حقیقت مطالعات فرهنگی به دلیل خاستگاه متضاد آن، نوعی تفکر انتقادی است که پیش از ورود به آن بایستی با توجه تاریخی که از سر گذرانده است، مطالعه شود. اصولاً وقتی پژوهشگری وارد میدانی از مطالعات فرهنگی میشود آن حوزه را سرشار از تضاد میبیند و همین ویژگی در حیات انسانی است که اگر بهرسمیت شناخته نشود، بخش زیادی از مناسبات انسانی کشف نخواهد شد. بنابراین مطالعات فرهنگی در میدانهای متعدد این امر را پیشفرض قرار میدهد که عرصهی انسانی پر از تضاد و کشمکش، پر از روابط و شکلهای قدرت و ... است و حالا باید فهمید چگونه این الگوها شکل میگیرند».
دکتر صمیم با اشاره به میدانهای متعدد مطالعاتی در این حوزه به ذکر نکاتی از میدان آموزشعالی پرداخت و این حوزه را یکی از مهمترین حوزهها در مطالعات فرهنگی دانست و گفت: «گروه مطالعات فرهنگی مؤسسهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در راستای رسالتهای محوله در میدان آموزشعالی تلاش دارد تا با بررسی تضادهای عرصه و میدانهای این حوزه همزمان به نقد بپردازد. همچنین میدان آموزشعالی میدانی نیست که امتیازهای بیرون حوزه را در آن حوزه صرف کرد، بهاین معنا که میدان آموزشعالی خود نمادساز و امتیازساز است. میدان آموزشعالی از جمله میدانهای اصلی است که مطالعات فرهنگی نمیتواند از آن چشمپوشی کند. از جملهی این مطالعات میتوان به مطالعات فرهنگی کلاس درس دانشگاهی توسط دکتر عباس کاظمی اشاره کرد که در مجموعه مقالاتی توسط این مؤسسه منتشر شده است. این کتاب یکی از بهترین نمونههای مطالعات فرهنگی در ایران است که به موضوعات مختلفی همانند رابطه نابرابر استاد و دانشجو اختصاص دارد. در میدان بزرگ آموزشعالی همانند دیگر حوزهها، زیرمیدانهای مختلفی وجود دارد که کلاس درس یکی از آنهاست. از دیگر موارد فضاهای بینابینی دانشجویان است که مورد مطالعه قرار گرفته است.
عضو هیأت علمی مؤسسه فرهنگی اجتماعی وزارت علوم در خاتمهی سخنانش با بررسی روششناسیهای موجود در مطالعات فرهنگی به ذکر مواردی در این خصوص پرداخت و گفت: «مطالعات فرهنگی به تحلیل فضایی بسیار نیازمند است و امکان کنشگری و مداخلهی انسان با محیط پیرامون را بهدقت نمایش میدهد؛ هرچند مطالعات فرهنگی در حوزهی تحلیل فضا در ایران عملکرد ضعیفی دارد و جای کار بسیاری برای استفاده از این روش تحلیل برای درک مناسبات انسانی با پیرامونش وجود دارد. پدیدارشناسی نیز با تفسیر خاص خود تحقیق بر روی تجربهی زیستهی افراد در میدانهای متعدد مطالعات فرهنگی است. یکی دیگر از روشهای مورد استفاده در مطالعات فرهنگی نیز انسان شناسی است».
پیوند میان علم و سیاست، باعث دور شدن مردم از علم شد
در ادامه، دکتر سیده زهرا اجاق با موضوع «مطالعات فرهنگی در میدان علم» صحبتهای خود را ارائه کرد. وی با بیان اینکه تعریف مدنظر از میدان در این موضوع ناظر به تعریف بوردویی است، آن را «نظام ساختیافتهی موقعیتهای اشغال شده توسط افراد برشمرد. او بر اساس این تعریف ادامه داد که مطالعات فرهنگی باید با تدقیق و تحلیل این موقعیتها در حوزهی علم حضور یابد. اجاق به اهمیت معرفتشناسانهی رویهها و تجهیزات آزمایشگاهی، کشمکش و مذاکرات بین پژوهشگران و مدیران و سیاستگذاران در شکلدادن به نتیجهی کار علمی بهعنوان نمونههایی اشاره کرد که موجب انحلال مرز رشتههای علمی و نغییر رابطهی داخل و خارج علم شدهاند.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه افزود: «آنچه امروزه به آن، مطالعات فرهنگی در میدان علم اطلاق میشود در اصل مطالعهی رویههایی است که طی آنها دانش علمی بیان میشود و در بافتارهای فرهنگی خاصی حفظ میشود یا به صورت ترجمه در عرصههای دیگری گسترش پیدا میکند. در این حوزه باید به کارهای نظریهپردازان مشهوری چون «دونا هاراوی، رابرت بریدمن، لاتور، میشل لینچ، نورستینا، مارتین رابینو» و غیره اشاره داشت. علاوه بر تحولات رخ داده در پراکتیس و پروسژور علم، تحولاتی چون رشد رویکردهای فمنیستی و پسااستعماری و طرح مفاهیمی چون علم بومی موجب رخداد «چرخش فرهنگی» در مطالعات علم شدند که ثمرهی آن بهچالش کشیدن این اندیشه بود که علم چیزی یا کاری است که دانشمندان انجام میدهند. تأکید این چرخش فرهنگی بر این نکته است که علم و فناوری در زندگی روزمره و فرهنگ عامه به صور مختلف حضور دارند و درک میشوند».
دکتر اجاق شرح داد: طی این چرخش فرهنگی، مواردی چون نگرانیهای عمومی از علم، نگرش و درک مردم از علم و تعامل علم و جامعه مطرح شدند که نتیجهی بهوجود آمدن روابط متقابل فرهنگ، علم و فناوری و تغییر در تعریف اجتماع علمی بود. برهمین اساس، اجتماع علمی علاوه بر دانشمندان و پژوهشگران، عموم مردم را نیز در برمیگیرد. وی در چرایی این رخداد توضیح داد: «چون علم یکی از عناصر اصلی سازندهی جامعهی معاصر است و زندگی ما به شیوههای مختلف از آن تأثیر میپذیرد، به لحاظ تاریخی، علم نقش مهمی در گسترش مدرنیته (قانونگذاری، سیاستگذاری، اخلاق و غیره) داشته است. مدرنیته با کمک علم توانست دیدگاه عمومی به زمان را تغییر دهد؛ و درک زمان آینده را دچار تغییر کرد. آیندهای که همیشه مبهم و مجهول بود به چیزی عادی و حتمی تبدیل شد که باید مدیریت، کنترل و برنامهریزی شود. از اینرو پیوند میان علم و سیاست در اوایل قرن بیست دچار تغییر شد و احزاب سیاسی بهخصوص در انگلستان و آمریکا بر استفاده از علم برای حل مشکلات جامعه تأکید داشتند. طی این روند، ترویج و عمومیسازی علم اهمیت یافت. اما اثر دیگر این وضعیت، دور شدن مردم از علم بود؛ زیرا سیاستگذاری را کار متخصصان میانگاشتند. این روند موجب تضعیف جامعهی مدنی میشد. بهعنوان راه حل، به ایجاد اعتماد به علم توجه شد و میانبُر ایجاد اعتماد، باسوادی بود؛ باسواد کسی است که نه تنها محتوا و روش علم را بفهمد، بلکه این درک و فهم را به زندگی روزمرهی خویش پیوند بزند. اساساً مفاهیمی نظیر شهروندی علمی نیز در ادامهی چنین مباحثی مطرح شد. درهمین مسیر توجه به بعد اقتصادی علم مطرح شد؛ هرچند تغییر نگرش مردم به این موضوع نیز دربردارندهی عوامل متعددی بود که نیازمند رابطهی تنگاتنگی در حوزهی علم و مردم بود. بر همین اساس فهم این که عموم، روش خاص خود را در برخورد با مسائل مختلف دارند، اهمیت یافت و نیاز به درک زبان مردم توسط متخصصان احساس شد.» او تشریح کرد که مطالعات فرهنگی، شیوهی همین گفتوگو را باید مورد توجه قرار میداد که نتیجهی طرحریزی دیدگاه انتقادی به رابطه علم و مردم و توجه به نقش هژمونیک و ایدئولوژی بود؛ لذا بعد سیاسی این رابطه اهمیت یافت.
دکتر اجاق در خاتمهی سخنانش به اهمیت گفتوگو در مطالعات فرهنگی علممحور در ایران اشاره کرد و گفت: «مخاطراتی که علم در جامعه به وجود میآورد، خود یکی از موضوعات مورد مطالعه در این دیدگاه تلقی میشود. در نتیجهی نوع مواجهه با این مخاطرات فرهنگی در جامعهی مخاطرهآمیز، نوع جدیدی از وابستگی پدیدار شد که باعث شد گروهها استقلالشناختی خود را از دست بدهند و درواقع در جامعهی ما به اینجا رسیدیم که متخصصان نتوانستند بهدلیل ملاحظات مختلف، نقش خود را در هدایتشناختی بازی کنند و وابستگی شناختی در جامعهی ما شکل پیچیده و مبهمی یافت».
در پایان این نشست مجازی، پرسش و پاسخهای مخاطبان مطرح شد و حاضران با بیان دیدگاههای خود بر ضرورت نگاه چندجانبه به مسائل مرتبط با مطالعات فرهنگی در نشستهای آتی تاکید کردند.