خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از شکرخدا گودرزی؛

وقتی آدم‌ها در ظاهر مظلوم و ستمدیده‌اند ولی در عمل خونخوار!

وقتی آدم‌ها در ظاهر  مظلوم و ستمدیده‌اند ولی در عمل خونخوار!
کد خبر : ۱۰۶۳۵۵۰

شکرخدا گودرزی در یادداشتی بر سریال قوباغه، ویژگی این سریال را اینطور توصیف می‌کند: قورباغه ویژگی‌اش این است که دو زیست است شخصیت‌های سریال نیز این‌گونه هستند. در ظاهر مظلوم و ستمدیده‌اند ولی در عمل خونخوار. همه نقش بیگناهان را درمی‌آورند و از اعمال جنایتکارانه‌شان هیچ هراس یانگرانی ندارند.

قصه قورباغه یک قصه تخیلی‌ست که می‌تواند حقیقت داشته باشد. ابتدای سریال هم به این نکته اشاره می‌کند، «حقیقتی که در ذهن شما شکل می‌گیرد روزی تبدیل به واقعیت خواهد شد. پس این یک داستان واقعی است.»

قصه‌ای تکراری در باره مواد مخدر و دنیای پر رمز و راز مافیای مواد مخدر، ولی آنچه این مواد را با دیگر مخدرها متفاوت می‌کند کارکردی‌ست که دارد. کسی که در معرض این مواد قرار می‌گیرد قادر هستید تا ۲۴ ساعت هر کاری از او بخواهید انجام دهد. پس یک ابزار قدرتمند است قدرتمندتر از مواد مخدر معمولی.

اما آنچه این قصه را جذاب و دلنشین می‌کند شیوه‌ی روایت و توجه به داستانک‌هاست. خرده روایت‌هایی که روایت اصلی را جلو می‌برد. روایت‌های که چیدمان مثلثی دارند. و این سه وجهی بودن در تمام اثر هست و مداوم جا عوض می‌کنند. مثلا خود قصه دارای چند تثلیث ارتباطی‌ست. سه نفر اول، سه رفیق بیکاره و عاطل و باطلی هستند که می‌خواهند از این وضعیتی که در آن قرار گرفته‌اند نجات یابند بنابراین دست به دزدی بزنند. (رامین، فرید، پرهام) سه رفیقی که دسته دیگر را می‌سازند (نوری، سروش، آباء) سه نفری که عصاره سه نفر قبلی‌ست (نوری، رامین لیلا) سه نفر دیگر (لیلا، شمس آبادی، فواد) و سه نفر اپیزود پایانی، (رامین، فرانک، اردشیر) هستند. هر چند هر کدام از این مثلث‌های ارتباطی خود دارای زیر مجموعه‌هایی هستند مثلا (رامین. خواهر و داماد)، (فرانک، همسر و رامین)، (لیلا شمس آبادی، وکیل)، (نوری سروش رامین)، (رامین سروش لیلا) و… جالب اینکه برخی این مثلث بین اشیا و انسان‌هاست که مهمترین بخش آن (نوری، مواد. خواهر)، (نوری، رامین، مواد)، (نوری، مواد، شمس آبادی) و…

خب این شکل روایت طبیعی‌ترین شکل یک اثر دراماتیک است. نفر سومی که موجب می‌شود مناسبات، اختلافات و کنش‌های دو نفر دیگر آشکار شود. جایی در نریشن‌ها اشاره می‌شود که همیشه باید نفر سومی وجود داشته باشد.

نکته‌ی دیگر آدم‌ها نتیجه‌ی پرورش و تربیت کودکی‌شان هستند. همه شخصیت‌هایی سریال در کودکی دارای گره‌های فراوانی بوده‌اند که بعدا این گره‌ها یا عقده‌ها، خود را به شکل انتقام، یا قدرت‌طلبی و آدم‌کشی آشکار و جنایت می‌کند. این اثر دنیای کنونی را دنیایی جنگل گونه تصویر می‌کند که باید در جنگل هم تیزهوش باشی هم قوی وگرنه دریده می‌شوی. باید به ابزاری فراتر از قدرت دولتی دست‌ یابی که نیروی دولت را نیز در اختیار بگیری. همانگونه که رامین بازپرس پرونده‌اش یا مامور گشت را تحت تاثیر قرار می‌دهد و اثری از خود به جای نمی‌گذارد. مهمترین تم قورباغه قدرت است. جنگل هم همین است آن که قوی‌تر است برنده است. در این دنیای حیوانی که همه چیز زیر پا گذاشته می‌شود بی‌ارزش شدن مناسبات انسانی عریان می‌شود و به شکلی خشن و غیرقابل باور آدم‌ها یکدیگر را خونسردانه لت و پار می‌کنند. بدون اینکه وجدان، یا عذابی متحمل شوند. آدم‌هایی که در کودکی آنقدر سختی کشیده‌اند، آزار دیده‌اند و الان دلشان برای هیچکس و هیچ چیز نمی‌سوزد. کودکانی که در جنگ متولد شده‌اند و آثار جنگ روی آن‌ها تاثیر گذاشته و از آن‌ها انسانی بی‌رحم، سنگدل، و قدرت‌طلب ساخته است.

قورباغه ویژگی‌اش این است که دو زیست است شخصیت‌های سریال نیز این‌گونه هستند. در ظاهر مظلوم و ستمدیده‌اند ولی در عمل خونخوار. همه نقش بیگناهان را درمی‌آورند و از اعمال جنایتکارانه‌شان هیچ هراس یانگرانی ندارند.

حالتی را که برای مواد مخدر جدید (قورباغه) توصیف می‌کنند در خود کاراکترها بوجود آمده همه زامبی هستند و نکته آخر اینکه مخدر جدید یعنی قورباغه را توصیف می‌کنند که "توی کلمبیا گیاهی رشد می‌کنه به اسم نفس شیطان این گیاه گرده‌ای از خودش ترشح می‌کنه که بچه‌هاشون رو آلوده می‌کنه. بنابراین بومی‌ها بچه‌ها رو از رفتن کنار سمت این گیاه منع می‌کنند. تایلندی‌ها تخم این‌گیاه را پروش می‌دهند با یک چیز دیگر و پوست یک جور قورباغه‌ی سمی آمریکایی ترکیب می‌کنند و اسمش را می‌گذارند قورباغه! این ماده جوری روی آدم اثر می‌گذارد که آدم را از خود بیخود می‌کند بعد از مصرف هر چی به طرف بگی انجام می‌دهد… (اشاره‌ای که به بچه‌ها دارد جالب است.)

به نظر من؛ بحث محتوایی در باره سریال قورباغه بسیار زیاد است. اما آنچه این روایت را دچار کشش و تعلیق منطقی کرده هر چند برخی اشکالات را نیز دارد که می‌توان از کنار آن‌ها گذشت چگونگی روایت و تکنیک روایت است.

سریال قورباغه از آن لختی و سستی سریال‌های فرار کرده است و با تاثیرپذیری از سریال‌های مثل (lost) (گمشده) یا «فرار از زندان» به درستی توانسته فضایی حادثه محور خلق کند. فضایی که با معلق نگاه داشتن دوربین در بسیاری از صحنه‌ها، استفاده مناسب از هلی‌شات و چرخش دوربین دور سوژه ریتم مناسب و تمپوی درونی اثر را به خوبی بیان کند. نکته‌ی دیگر قورباغه پلی‌ست که به زندگی امثال بابک زنجانی و پول‌های کثیفی می‌زند که چگونه به دست آمده‌اند و ماشین‌های آنچنانی و ویلاهای آنچنانی‌تر (ویلای ۳۲ هکتاری نوری) یا قدرت شمس آبادی که در زندان همه را خریداری کرده و در یک سوئیت زندگی می‌کند. یا بیکاری جوان‌ها و آویزان بودنشان در جامعه به دلیل غلبه‌ی مناسبات آلوده بر مناسبات عادی ست همه‌ی این‌ها به قورباغه رویکردی معاصر از وضعیت کنونی جامعه می‌دهد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز