خبرگزاری کار ایران

از خوانش تا فروپاشی و ساخت متن/ آیا تمام جهان، مثل یک متن مکتوب خود را در اختیار نگاه و خوانش ما قرار می‌دهد؟

از خوانش تا فروپاشی و ساخت متن/ آیا تمام جهان، مثل یک متن مکتوب خود را در اختیار نگاه و خوانش ما قرار می‌دهد؟
کد خبر : ۱۰۶۱۴۴۱

مسلم خراسانی با نگاهی به ابعاد مختلف خوانش یک متن از فروپاشی تا ساخت آن، به طرح این پرسش می‌پردازد که «آیا تمامی جهان پیرامون ما، مثل یک متن مکتوب، ظاهرا ساکت و بدون مقاومت خود را در اختیار نگاه و خوانش ما قرار خواهد داد؟»

به گزارش خبرنگار ایلنا، «مسلم خراسانی» در مقاله‌ای با عنوان «مواجهه سوژه-سوژه، علیه دیالوگ، جهان باز-متن باز» به مساله خوانش متن، فروپاشی متن و ساخت متن پرداخته است.

متن این مقاله به شرح زیر است:

خواندن یک متن شباهت بسیاری با ساکن شدن و اقامت در یک خانه دارد.

وقتی در جستجوی خانه‌ای هستیم می‌توانیم بر اساس نیازها، تعداد نفرات خانواده و در عین حال وسع مالی که داریم خانه‌ای را جستجو کنیم. در عین حال وسع مالی ما، علاوه بر تاثیر در انتخاب محل یا متراژ خانه می‌تواند باعث شود که ما خانه‌ای را اجاره کرده، یا آن را خریداری کنیم و صاحب آن شویم. اگر خانه را اجاره کنیم ممکن است بخواهیم به جای تجهیزات کهنه، تجهیزات نو به‌کار گیریم، رنگ دیوارها را تغییر دهیم و از وسایل تزئینی چون گچ‌بری‌ها و لوستر‌ها بهره بگیریم تا در محیطی با طراوت و سرزنده زندگی خود را ادامه دهیم.

اما هنگامی که خانه به خود ما تعلق دارد، این امکان هست که تغییراتی که در خانه لحاظ می‌کنیم بسیار گسترده‌تر از زمانی باشد که آن را اجاره می‌کنیم. چراکه، از آنجا که ما برای مدتی موقت در خانه سکونت داریم اجازه تغییر بسیار مگر با اجازه صاحب خانه را نداریم.

اما اگر فرض کنیم که خانه به ما تعلق دارد، ممکن است یک نوسازی اساسی را پیش گیریم. در اینجا شاید بتوانیم با توجه به ساختار و بنیان خانه بدون آنکه به ستون‌ها آسیبی برسد، بر اساس نیاز‌های اهل خانه، دیوارهایی را خراب کنیم، یا با کشیدن سقفی کاذب روی حیاط خلوت آن را به آشپزخانه بدل کرده و آشپزخانه را به اتاق خواب تبدیل نماییم یا با گرفتن مجوزهای لازم و قانونی، اتاقی در حیاط تعبیه کنیم. اتاق‌هایی را جدا یا ادغام کنیم و بدین صورت نقشه دل‌خواه خود را تا آنجا که ممکن است روی خانه پیاده کنیم، بدون آنکه پی خانه و بنیان‌ها و ستون‌های اصلی آن را تغییر داده یا خراب کنیم. چراکه در غیر این‌صورت با آسیب دیدن بنیان خانه، این امکان هست که بنا نیز آسیب ببیند. پس در کوچک‌ترین و گسترده‌ترین نوسازی‌ها، ما ملزم به در نظر گرفتن ساختار و بنیان خانه هستیم. چراکه برای نمونه، خراب کردن یک ستون می‌تواند منجر به فرو ریختن سقف یا بنا شود.

اما اگر بخواهیم تغییرات اساسی و بنیادی در خانه لحاظ کنیم و نقشه خانه را با شکل و چیدمان متفاوت‌تری نسبت به وضع کنونی‌اش و مطابق با آنچه که در ذهن داریم داشته باشیم، می‌بایست خانه به کل ویران کرده و دوباره، پی تازه را  بر اساس نقشه و طراحی‌های تازه طرح‌ریزی کنیم. بی‌شک در این مورد نیز استطاعت مالی نیز دخیل است. یعنی در صورتی که بخواهیم چنین فروپاشی و ساخت دوباره‌ای را راه‌اندازی کنیم نیاز داریم که سرمایه‌ای داشته باشیم و این سرمایه علاوه بر تاثیر در انتخاب محل بنا، در نوع کیفیت مصالح نیز تاثیرگذار است.

در عین حال این امکان هست که برای فراهم کردن هزینه‌ها با کسی شراکت کنیم. در چنین شرایطی نیز شاید به درستی نتوان الزاما نقشه یا طرحی که در سر داریم را پیاده‌سازی کنیم، چراکه می‌بایست به صورتی با شریک یا شرکاء تازه به تفاهم و اتفاق نظر رسید.

بعد از ویران کردن خانه و برپا کردن خانه‌ای تازه با نقشه و طرحی متفاوت، یک چیز ثابت می‌ماند و آن موقعیت مکانی و متراژ زیربناست و همجواری خانه‌های مجاور و منظره‌های روبرو و پشت سر. در واقع کماکان این عناصر، ناخواسته، خانه جدید را نیز همراهی و مشایعت می‌کنند. مگر آنکه ساختمان‌های مجاور نیز دست به ویرانی و ساخت و ساز دوباره بزنند و یا محلی تازه را برای بنای خود برگزینیم.

وقتی متن، نوشته یا نمایشنامه‌ای را می‌خوانیم، تقریبا این سه اتفاق برای آن حادث می‌شود. یا مثل یک خانه اجاره‌ای که هیچ‌گاه متعلق به ما نیست، اقامتی موقتی در خانه داریم و در همان نقشه قبلی زندگی می‌کنیم. به‌عنوان یک نمونه، نمایشنامه‌ای را در نظر آورید که کارگردان آن سعی می‌کند تا حد امکان به ساختار متن و جهان اثر وفادار بماند و اجرایی به اصطلاح منطبق با دنیای متن را روی صحنه آورد.

در عین حال، کارگردان دیگر می‌تواند تغییراتی در ساختار متن لحاظ کند تا متن را به نگرش مورد نظر خود نزدیک کند. اما در عین حال سعی کند خوانش خود را بر اساس مفاهیم و واقعیات موجود در متن استوار سازد. به بیانی واقعیاتی را از جهان متن به‌عنوان دلیل یا چرایی این تغییرات مدنظر قرار داده یا ارائه دهد. درست مثل فردی که سعی می‌کند با حفظ عناصر اصلی بنا دست به نوسازی بزند و اگر ویرانی هم اتفاق می‌افتد به گونه‌ای نباشد که شالوده و اسکلت بنا آسیب دیده یا فرو بریزد.

اما ممکن است کارگردانی دیگر چنان رویکردی اتخاذ کند که نه تنها از فرو ریختن بنا ابایی نداشته باشد بلکه خود به استقبال آن نیز برود. یعنی عامدانه یا آگاهانه دست به تغییر و جابه‌جایی و ویران کردن عناصری بزند که ممکن است باعث فروپاشی اسکلت متن نیز بشود. او می‌تواند برای این رویکرد خود دلایلی از خود متن ارائه دهد و یا می‌تواند دلایلی داشته باشد که در جهان متن مطرح نشده‌اند. یعنی بر اساس نگرش خاصی که مدنظر اوست دست به نوسازی بزند و در خوانش خود چنان متن را زیر و رو سازد که از نمایشنامه اصلی تنها نام و نشانی و غباری اندک باقی ماند.

در عین حال افرادی که خانه‌ای را ویران می‌کنند اغلب به منظور کاهش هزینه‌های مالی ساخت، از مصالح خانه قدیمی چون آهن و آجر برای ساخت خانه جدید بهره می‌گیرند. به صورت مشابه کارگردانی که متنی را ویران می‌کند می‌تواند با دلایل مختلف محتوایی و زیبایی‌شناسانه، از عناصر اثر پیشین در ساخت متن و اجرای اثر تازه بهره گیرد، اما الزاما آنها را به همان شکل و در همان ساختار و چیدمان قبلی مورد استفاده قرار ندهد.

هنگام خواندن و اجرای نمایشنامه‌ها و متون به اصطلاح بزرگ یا شناخته شده به صورت نمایش صحنه‌ای تدارک دیده می‌شود، منتقدان، تحلیلگران، و سایر مخاطبان این آثار اغلب تغییر در این متون را تاب نمی‌آورند. برخی چنان سخت‌گیرانه عمل می‌کنند که کوچک‌ترین تغییر در متن را نشانه بی‌اطلاعی خوانشگر از متن می‌دانند. یا شاید جهان ذهنی که متن برای آنها ساخته، چنان خوشایند، لذت‌بخش یا کامل است که تمایل ندارند آن تجربه را با هیچ تجربه متفاوت دیگری جایگزین کنند.

نگرش‌های این‌چنین، مثل این است که ما یک قطعه موسیقی را بارها و بارها گوش دهیم و انتظار داشته باشیم هر دفعه همان حس و تجربه بار اول را داشته باشیم. اینکه تا چه اندازه موفق می‌شویم تا چنین تجربه‌ای را حفظ و تکرار کنیم، به راحتی قابل تخمین نیست، اما اگر تجربه گوش دادن به یک قطعه موسیقی برای یک دوره طولانی را داشته باشید به ویژه آن قطعاتی که یادآور خاطرات، رویداد یا معنای خاصی هستند، بی‌شک متوجه شده‌اید که با گذر زمان و بسته به شرایط و موقعیت‌هایی که در آن قرار گرفته‌ایم این قطعه موسیقی الزاما تاثیرات مشخص و مشابهی بر ما نداشته است و یا شاید بعد از مدتی نسبت به آن دل‌زده شده و قطعه‌ای دیگر را که با شرایط ذهنی و روانی ما هم‌خوانی داشته، جایگزین آن کرده باشیم.

در عین حال ممکن است فردی بگوید: نگرش ما به متون نوشتاری، نوعی تسلط بی‌چون و چرا بر متن برای ما فراهم می‌آورد و ما هر برداشت، هر معنا و هر تفسیری را که بخواهیم می‌توانیم به متن نسبت دهیم فارغ از آنکه ارتباط قابل تاملی با جهان متن داشته باشد. در واقع گویی ما اثر را مثل یک برده در اختیار گرفته‌ایم و آن را به هر طرف که بخواهیم می‌کشانیم بدون آنکه متن بتواند در برابر اراده ما ایستادگی کرده یا ممانعتی ایجاد کند.

همان‌طورکه پیش‌تر نیز گفته شد، همچون سکونت در یک خانه، یا ما ساختار و طرح خانه را پذیرفته و در نقشه کنونی آن زندگی می‌کنیم، یا قصد ایجاد تغییر در آن را داریم که ناچار به در نظر گرفتن اسکلت و ساختار خانه در راستای این تغییرات هستیم. پیرامون متن نیز حتی آنجا که ظاهرا اساس و بنیان متنی را ویران می‌کنیم، آگاهانه یا ناآگاهانه نوعی مواجهه و دیالوگ با جهان متن خواهیم داشت که الزاما به گونه‌ای یک‌طرفه و تک‌سویه، نگرش‌ها و نقطه نظرات ما را شامل نمی‌شود.

اما آیا ما می‌توانیم چنین رویکردی را علاوه بر متون نوشتاری نمایشنامه، پیرامون هر پدیده‌ای در جهان پیرامون‌مان نیز داشته باشیم؟ به بیانی، آیا تمامی جهان پیرامون ما، مثل یک متن مکتوب، ظاهرا ساکت و بدون مقاومت خود را در اختیار نگاه و خوانش ما قرار خواهد داد؟

به نظر می‌رسد افراد، هنگامی‌که با طبیعت و جهان غیر انسانی مواجه می‌شوند، آزادی عمل بیشتری نسبت به زمانی که با یک انسان مواجه می‌شوند دارند. به‌عنوان یک نمونه، وقتی ما نگرش خود را پیرامون فردی بیان می‌کنیم، فرد نسبت به ما موضع‌گیری پیدا کرده و رفتارش را نسبت به ما تغییر خواهد داد. و همین تغییر موضع و رفتار بر ما نیز تاثیر خواهد گذاشت. یا هنگامی‌که پیرامون موضوعی با او در حال گفتگو و تبادل نظر هستیم ممکن است فرد در هر لحظه موضع و نگرش خود را تغییر دهد و حتی برخلاف گفتارهای قبلی خود اظهارنظر کرده و آنها را انکار یا رد کند. به بیانی، هنگامی‌که ما انسان‌ها را مورد توجه قرار می‌دهیم و قصد شناخت آنها را داریم و با آنها گفتگو می‌کنیم، آنها به‌عنوان یک متن متعقل و سخنگو این امکان را دارند که خوانش ما را در لحظه با واکنش و موضع‌گیری خود مواجه سازند و این امر سبب می‌شود که ما نیز خوانش خود و حتی ساختارها و بنیان‌های فکری خود را تغییر داده یا دگرگون کنیم.

در واقع، گویی در گفتگوی میان دو فرد پیرامون یک مساله، موضوع یا متن، ما با یک متن باز مواجه هستیم که هر لحظه این امکان هست که شالوده یا ساختار تازه‌ای به خود بگیرد و به واسطه حضور فرد دیگر، موضوعی که ما قصد شناخت آن را داشته‌ایم نیز از یک حالت منفعل و مفعول صرف خارج شده و مثل یک فاعل، نقش فعال و پویاتری گرفته و می‌تواند به شکل جدی‌تری نگرش و اندیشه ما را به پرسش و چالش بکشد.

مواجهه سوژه سوژه، جهان باز متن باز

سوژه (subjekt) در لغت به معنای فاعل یا فردی است که عملی انجام می‌دهد و ابژه (objekt) به معنای مفعول یا چیزی که عملی روی آن صورت می‌پذیرد است. سوژه یا فاعل شناسا به بیانی ساده، فردی است که به پدیده یا چیزی توجه نشان می‌دهد، نسبت به آن آگاهی پیدا می‌کند، و درصدد شناخت آن برمی‌آید و در مقابل، ابژه یا موضوع شناسایی؛ شیء، پدیده یا چیزی است که مورد توجه فرد قرار می‌گیرد و قصد شناخت آن را دارد. برای نمونه، هنگامی‌که ما به گلی توجه نشان می‌دهیم ما سوژه یا فاعل شناسا هستیم و گل، ابژه یا موضوع شناسایی.

بسیاری اندیشمندان و متفکران معتقدند که ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم ذات و کنه یک شیء یا پدیده را بشناسیم، و آنچه به‌عنوان شناخت خود از جهان و پدیده‌های پیرامون خود ارائه می‌دهیم حاصل ذهنیت ماست و برای شناخت کامل و دقیق جهان واقع، نمی‌توان به ذهن فرد اطمینان کرد (اصالت واقع). اما افراد و اندیشمندانی نیز هستند که معتقدند شناخت، امری ذهنی است و افراد براساس تجربیات و معیارهای ذهنی خود، می‌توانند به ادراک و شناختی قابل تامل و در عین حال معتبر از جهان پیرامون دست یابند (اصالت ذهن).

همچنین اندیشمندان پدیدارشناس این مطلب را مطرح کردند که آگاهی ما همیشه معطوف به چیزی است. بنابراین بدون توجه انسان به جهان و پدیده‌های آن (سوژه به ابژه)، آگاهی معنایی نخواهد داشت، و هرگونه شناختی بدون وجود سوژه یا ابژه، منتفی خواهد شد. از این منظر آنها نوعی فصل مشترک میان متفکران اصالت واقع و اصالت ذهن ایجاد کرده‌اند.

اما هنگامی‌که که دو نفر به‌واسطه یک مساله یا موضوع به گفتگو می‌نشینند چه اتفاقی می‌افتد؟ هرچند آنها کماکان پیرامون یک متن به تبادل نظر می‌نشینند در واقع در اینجا شاید بتوان گفت که فرد به‌جای مواجهه با یک شیء، با یک فرد صاحب اراده مواجه می‌شود. و مواجهه سوژه با ابژه به مواجهه سوژه با سوژه منجر می‌شود.

نگارنده معتقد است افراد اغلب از مواجهه با متونی استقبال می‌کنند که ظاهرا نقش منفعل و مفعولی در برابر آنها دارند، و از مواجهه با متونی که اراده‌ای فعال دارند سر باز می‌زنند، شاید از همین روست که گفتگو و دیالوگ افراد به ویژه زمانی که شالوده‌های فکری متفاوتی دارند اغلب به نتایج مطلوبی نمی‌رسد. و شاید بتوان گفت افراد اجازه سکونت و اقامت به فرد گفتگو کننده در ساختمان و شالوده فکری خود را به سختی می‌دهند یا در برابر چنین فرایندی مقاومت بسیاری نشان می‌دهند. هرچند همان‌گونه که پیش‌تر نیز اشاره شد هنگامی‌که افراد با یک متن مکتوب ظاهرا منفعل و بدون اراده مواجه می‌شوند نیز تنها داشته‌های ذهنی‌شان در تفسیر و برداشتی که دارند تاثیر ندارد اما با گشودگی و پذیرش بیشتری به خوانش چنین متونی و تاثیرپذیری از آنها مبادرت می‌ورزند. از این منظر شاید بتوان گفت که دیالوگ غالب تمامی عصرها دیالوگ سوژه-ابژه بوده است نه دیالوگ سوژه-سوژه. پدیده‌ای که در بطن خود نوعی ضد دیالوگ را شکل داده و علیه شکل‌گیری گفتگوی فعال عمل می‌کند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز