خبرگزاری کار ایران

یادداشتی بر رمان «دویدن در تاریکی»؛

تصویرِ رنگ‌پریدهِ شادی

تصویرِ رنگ‌پریدهِ شادی
کد خبر : ۱۰۵۹۸۸۷

امیرحسین تیکنی در نقد خود بر کتاب «دویدن در تاریکی» می‌نویسد: قسمت آخر کتاب که تصویر ذهنی از آشفتگی شخصیت اصلی کتاب است، پایان بسیار زیبایی بر این رمان است؛ شخصیت «جاوید» اینک دریافته است که هیچ چیز جز عشق نمی‌توانسته است او را نجات دهد و بی آن، همه‌چیز به مثابه دویدن در تاریکی بوده است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، «امیرحسین تیکنی» یادداشتی بر رمان «دویدن در تاریکی» نوشته ناهید شاه‌محمدی نوشته که از سوی حکمت کلمه منتشر شده است.

متن این یادداشت به شرح زیر است:

اگر چه «دویدن در تاریکی» نخستین رمان خانم ناهید شاه‌محمدی به شمار می‌آید اما هر خواننده‌ای می‌تواند براحتی دریابد که این اثر حاصل سال‌ها تلاش برای رسیدن به توانایی نوشتن چنین داستانی است. رمانی روان که اگر فرصت ایجاب کند می‌توان تمام سیصد و سی و پنج صفحه آن را پیوسته خواند.

رمان «دویدن در تاریکی» از هفتاد و سه بخش کوتاه تشکیل شده است. هر بخش گاهی دنباله‌رو بخش پیشین است و گاه با گسست زمانی خواننده را به گذشته می‌برد. با این حال می‌توان یک مسیر خطی مشخص را برای قصه در نظر گرفت و آنچه گاهی در گذشته و گاهی در آینده رخ می‌دهد را بر آن منطبق کرد. زمان در رمان «دویدن در تاریکی» مولفه‌ای وابسته به شخصیت روایت کننده‌هاست. تعدد راوی‌ها که بارزترین خصیصه‌ این رمان است، سرانجامی شبیه مولفه زمان دارد. یک راوی از میان بقیه راوی‌ها در محور اصلی داستان قرار می‌گیرد و دقیقا در همان خط زمانی اصلی داستان حضور می‌یابد. زمان در هر یک از هفتاد و سه قسمت کتاب، متعلق به یکی از این شخصیت‌هاست و بسته به این که این شخصیتِ روایت‌کننده در کجای کتاب و در چه موقعیتی لب به قصه‌گویی می‌گشاید، زمان رمان دستخوش تغییر می‌شود. از سوی دیگر در این کتاب با تعدد راوی مواجه‌ایم که این دو مقوله در کنار هم اثر را قابل تامل می‌کند.

برای آن که بتوان دقیق‌تر سخن گفت، کتاب را به دو بخش تقسیم می‌کنم؛ پنجاه قسمت نخست و بیست و سه قسمت انتهایی.

در پنجاه قسمت ابتدایی کتاب، داستان بصورت شناور از زبان چندین شخصیت، نقل می‌شود. همانطور که ذکر شد، یک خط داستانی و یک شخصیت در محور اصلی داستان هستند و راوی‌های دیگر و رمزگشایی‌هایی که در پاره‌های زمانی دیگر رخ می‌دهد به داستان شکل کاملی می‌دهد.

این ساختار منحصر به فرد داستان که بی‌شک بدون توانایی‌های نویسنده نمی‌توانست شکل بگیرد به خواننده امکان می‌دهد که داستان پر فراز و فرود و حادثه‌های بسیار آن را از زاویه‌های مختلف ببیند. گاهی یک حادثه از زبان چند شخصیت بیان می‌شود و هر بیان، نکته‌هایی را به خواننده می‌رساند که او را از راوی جلو می‌اندازد. پس می‌توان گفت در این رمان خواننده از راوی جلوتر و آگاه‌تر است و نویسنده با چیدمان خود از هر دو جلوتر، چرا که به خواننده خود این امکان را داده است که از خِرَد خود برای تحلیل و قضاوت اتفاق‌ها بهره بجوید. به گمان بنده در پنجاه قسمت ابتدایی کتاب، این ویژگی نقطه‌ی عطفی است، داستان در میان قشری از جامعه پیش می‌رود که از نظر سطح فرهنگی و سواد اجتماعی متوسط رو به پایین هستند. بنابراین هیچ یک از شخصیت‌ها نمی‌توانند برای بازگو کردن آنچه می‌تواند روح حقیقت نهفته در داستان باشد نقشی محوریرا ایفا کنند. اما نویسنده با کنار کشیدن خود و عدم خلق یک شخصیت خاص، مطابق آنچه معمولا در رمان‌ها می‌بینیم، این‌بار با شناور کردن داستان میانچندین روایت‌کننده، خواننده را در مقام درک داستان قرار می‌دهد. این کار با رفت و آمد‌های زمانی نیز توامان است که خواندن داستان را درگیرکننده‌تر نیز می‌کند. در بیست و سه قسمت انتهایی کتاب اما این شاکله موفق نویسنده دستخوش تغییر می‌شود. تعداد راوی‌ها به سه شخصیت کاهش می‌یابد که دوتای آنها اصلی هستند و تنها یکی از آن‌ها از راوی‌های پنجاه قسمت نخست است (راوی اصلی: جاوید). زمان و قصه‌گویی کاملا خطی می‌شود و آن فراز و فرودِ پر حادثه جای خود را به یک روایت عاشقانه می‌دهد. هر چند این عشق با رنج، فضاسازی رئالیسم جادوییِ چریکی و دلهره همراه است اما هاله‌ای عاشقانه کاملا بر داستان سیطره می‌یابد و همه چیز را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. حتی شخصیت اصلی که این بار در شرایطی قرار گرفته است که با خواندن کتاب‌های فراوان ایدئولوژیک و راهنمایی‌های همراهان تحصیل‌کرده‌اش به انسانی فرهیخته مبدل شده است، نمی‌تواند فضای عاشقانه را تحت تاثیر خود قرار دهد. این تغییر ناگهانی چیدمانی داستان که بابخش پیشین سنخیت چندانی ندارد، می‌توانست متکی بر شیوه قسمت‌های قبل، بسیار شیواتر و گزنده‌تر باشد. چراکه به نظر می‌رسد بسیاری از حرف‌هایی که نویسنده می‌خواسته است با مخاطب خود در میان بگذرد در این قسمت‌های واپسین طرح‌ریزی شده است. تاکید نویسنده بر تحصیلات آکادمیک جمعی که اینک جمعیتی مبارز و چریکی را شکل داده‌اند نیز در این مسیر بی‌تاثیر نیست، چرا که هرچند تحصیلات دانشگاهی لازمه درک و فهم ایدئولوژیکی آنها نیست اما تاکید فراوانی که در رمان بر رها کردن موقعیت تحصیلاتی چریک‌های ایدئولوژیک وجود دارد می‌تواند به خواننده انگاره‌هایی دیگری بدهد. کاستن رنگ عاشقانه و نزدیک شدن داستان به خرد و درک موقعیت خواننده، می‌توانست به رمان سروسامان منطقی‌تری بدهد. به هر حال این بیست و سه قسمت پایانی نیز در شیوه به تصویر کشیدن استعاری موقعیت‌های مکانی و با کند شدن مولفه زمان در مواجهه هرمنوتیک با ذهنیت عاطفی شخصیت اصلی کتاب، به نویسنده این امکان را می‌دهد که به مخاطب خود نزدیک‌تر شود.

زبان روایی رمان بسیار شیوا و روان است و گفتگوها بسیار حساب شده و درخور رمانی خوب. داستان بی هیچ کم و کاستی بیان می‌شود و سرعت پیشبرد داستان به خواننده این اجازه را می‌دهد که به خوبی با کتاب ارتباط برقرار کند.

یکی دیگر از ویژگی‌های این رمان، حضور پررنگ شخصیت‌های مرد در موتیف‌های متفاوت است. می‌توان گفت تمام تلاش نویسنده در شخصیت‌پردازی کاراکترهای مردانه‌یِ داستان است و در مقابل آن علی‌رغم آن که نویسنده رمان زن است، اما شخصیت‌های زن به‌جز خانم منطقی هیچ‌کدام مورد پرداخت شخصیتی قرار نمی‌گیرند و همگی تنها اُبژه‌ای جانبی در پیشبرد قصه هستند. خانم منطقی نیز شخصیت خاصی دارد؛ انسانی بسیار عاطفی با زنانگی منحصر به فرد که این مهم با مسیر زندگی و تصمیم‌گیری‌هایش هم‌خوان نیست. بی‌شک نویسنده نیز بر این رویه واقف بوده است و آن را عامدانه در کتاب لحاظ کرده است. تاکید چندباره «جاوید» بر این‌که لباس مردانه چریکی به خانم منطقی می‌آید (بر خلاف آنچه در گذشته از ظاهر و قواره او توصیف می‌کرده است) و یا توصیف‌هایی هم‌چون اندام ظریف او در لباس گشاد مردانه، گواه این مطلب است.

قسمت آخر کتاب که تصویر ذهنی از آشفتگی شخصیت اصلی کتاب است، پایان بسیار زیبایی بر این رمان است؛ جایی که «جاوید» جمله‌هایی را از زبان افراد مختلف به یاد می‌آورد، جمله‌هایی که اگر چه به ظاهر بار کلامی پیچیده‌ای ندارند اما خود در هر قسمت، بر پیشبرد داستان تاثیرگذار بوده‌اند. اینک «جاوید» در آشفتگی و جنونی بی حد سرگذشت زندگی خود را به یاد می‌آورد، سرگذشتی که حاصل جنگیدن‌های بسیار و شکست‌های اوست. «جاوید» اینک دریافته است که  هیچ چیز جز عشق نمی‌توانسته است او را نجات دهد و بی آن، همه‌چیز به مثابه دویدن در تاریکی بوده است.

رمان «دویدن در تاریکی» نوشته خانم ناهید شاه‌محمدی توسط نشر حکمت کلمه و در سیصد و چهل و یک صفحه منتشر شده است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز