خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از سیدعلی صالحی؛

آنجا که زبانِ حقیقت دچارِ لکنت می‌شود

آنجا که زبانِ حقیقت دچارِ لکنت می‌شود
کد خبر : ۱۰۳۵۹۶۳

سیدعلی صالحی در یادداشتی به نقد غیبت و تهمت در جامعه امروز ایران پرداخت و نوشت: تهمت‌زنندگان، بردگان خدمت‌گذار «قدرت» و مترسکِ مزرعة سانسور به شمار می‌روند. این وجهِ وجدان‌شکن، دکة دو نبشِ دزدانِ آبروست.

در مناقب‌العارفین مولانا آمده است: «اگر کسی را از روی دشمنی یاد کنی، دایم در غم باشی، و آن غم عین دوزخ است.» یادکردِ کسانِ خویش آن هم به خیریت، عین حلولِ شادمانی است. این پیام پاکیزة حضرتِ اوست، هم به همة دوران‌ها، خاصه در دیار ما و میانِ مردم ما.

گویی این تکلمِ تهمت هم در سپیده دم تاریخ با انسانِ ایرانی به دنیا آمده است. غیبت کردن، فریبِ ذهن با استرِ زبان است. سلاحِ مردم زبون است. فاتحه بر جنازه شهامتِ اخلاقی است. تخریبِ حریفِ غایب است آن هم پشتِ نقابِ «شِبِه نقد»! در جامعة مدعی معنا و خودخواص‌خوانده، معتاد شدن به این شعبدة کلامی یعنی غیبتِ بی‌مقدار کردنِ دیگران، تنها به توهم دانایی دامن می‌زند و نه زیستِ خرد و خیرِ پندار. تهمت‌زنندة بی‌سند، ستمگر نومیدی است که از این بیماری بیدادگر لذت می‌برد.

موجودات متوسطی که پیروزی خود را در شکست دیگران دنبال می‌کنند. شکستن دیگران، عیشِ انتقام است. تولدِ ترور است. او که بزدلی خویش را در لفافة وراجیِ ناحق نهان می‌کند، مرتب و به هر بهانه‌ای با ترفند نقاب شبه نقد، مشغولِ تمرینِ «گرفتن انتقام از انسانِ موفق و خلاق» است. وقتی قادر به دویدن در یک مسابقة شرافت‌مندانه نیست، پشت پا زدن را پیش می‌گیرد. این مفلوکِ قی‌خواره نه تنها خود را هلاکِ خباثتِ خود می‌کند، بلکه مخاطب و شنوندة بی‌دفاع را نیز آلودة ویروسِ «مرگِ وجدان» می‌کند. داوریِ دَغَل همین است.

بخش بی‌قراری از جامعة ما نه امروز، که بنا به قرائن، قرن‌هاست در اسارتِ این سَمِ سخن‌زاده به سرمی‌برد. سخن‌چینی… میراثِ ذلیل ماندگانِ مرعوب است که خود در شرایط نابسامانِ زیستِ تاریخی و سانسور فربه اجتماعی و تنبیهِ سیاسی و شرِ شِبهِ فرهنگی… رشد و عمق و گسترش یافته است. آنجا که آزادی بیان ناروشن است، آزادیِ تهمت آشکار می‌شود؛ هیولایی که لذت خود را در قتل و زنده‌خواریِ حقیقت بازمی‌جوید. چه آگاه و چه ناآگاه، هرکسی با هر نوع پشتوانه و تعریف و جایگاه، چون به غیبت کردن مشغول شود، به استخدام همان هیولای ستمگر درآمده است.

«سانسور» در همة اشکال آن فقط «کم کردن» و «زدایش» نیست. مسموم‌تر از این، سانسور «بر افزودن» و «تحمیل» است که تهمت و اتهام و غیبت و سخن‌چینی از این دست است. بارافزایِ اهریمن است با حمالی آدمی، که هلاهلی را به حریف می‌خوراند تا حیثیتِ ایشان را متعفن کند.

به اصطلاح: قلیلی همیشه با تحریفِ کاربُردِ «افشا» … فحشای کلامی را به موجه‌ترین نوعِ بسته‌بندی… بارِ مخاطبِ خاموش می‌کند. زیرا می‌داند تهمت مثل ذغال عمل می‌کند؛ اگر نسوزاند، می‌شود به «سیاه‌کردن» آن اعتماد کرد. فاعلان این فهم شیطانی، شکنجه‌گرانی‌اند که «کلمه» و «حرف مفت» آلتِ شکنجه و مورد استفادة آنان است. بیچاره مخاطبِ غیرفعالی که گوشْ‌سپار چنین ستمگری است. او نیز ناخواسته قربانی این قصه می‌شود. یک جامعه هرچه از حیثِ فرهنگی تسلیم‌تر باشد، درجة لذت از غیبت در آن بیشتر است. بیدادگران هم از چنین چکامة وحشت‌آوری تغذیه می‌کنند. تهمت‌زنندگان، بردگان خدمت‌گذار «قدرت» و مترسکِ مزرعة سانسور به شمار می‌روند. این وجهِ وجدان‌شکن، دکة دو نبشِ دزدانِ آبروست.

جامعة نزار ما که سال‌هاست بستری شده است… باید مراقبِ سلامت و دلاوری خود باشد، وگرنه این بیماری زمینه‌ای به او فرصتِ مقاومت در برابر ویروس سانسور را نخواهد داد. باور و ایمان به آزادیِ بیان ما را مهیا می‌کند تا در شرایطِ عصبیت، پرستارِ یکدیگر باشیم. مهندسیِ دروغ و استراتژیِ تهمت، شیوة ستمگران است که رقبای مقاوم و مبارزین راه آزادی را با این ترفند، به حاشیه می‌رانند. این بی‌اعتمادیِ حساب شده دستاورد مؤثری است که برای هیچ «قدرت»‌ی هزینه ندارد، اما از سوی دیگر هر فرد یا جمعی را از درون متلاشی می‌کند. آن‌جا که زبانِ حقیقت دچار لکنت می‌شود، زبانِ تهمت به یاری سانسور می‌آید.

خودارضاییِ غیبت و نشخوارِ اتهام علیه فرزانگی، خاصه در یک جمع سرسپرده به آزادی بیان، همدلی با دهشت‌آورانِ اندوه فروش است که ما را «خسته» می‌خواهند. او که در حضور تو، حیثیتِ حریف غایب را هدف می‌گیرد، در دیگر جا، تو را نیز با همین لجن آرایش خواهد کرد. توهین با نقاب نقد قابل شنیدن نیست. در این زمینه از هر نوع پلشتی باید پرهیز کرد. مردم خوارانی از این جنس (بُنجل) را باید از جان‌های خیرخواه تشخیص داد. زنهار… فرصت اندک است. همان‌طور که تهمتِ مَرهم نشناس می‌تواند هر فرشته خویی را خراب کرده و تهمت‌زننده را حمالِ هیولا کند. هم درکِ آزادمنشی و آگاهیِ خورشیدوَش قادر است موجبِ آفرینشِ عالی‌ترین آثار شود. جامعة تهمتْ‌پذیر نمی‌تواند با پیالة شکستة خویش از حقیقت سیراب شود. از این‌رو می‌توان با شهامتِ تمام گفت که تهمت‌زدن شکل دیگری از جنایتِ کلامی است. پس دوزخ از دست بگذارد و به شادی درآی. دوست… همین است.

۱۹ بهمن ۹۹/ تهران

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز