خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از علی‌اصغر راسخ راد؛

چند و چونِ برگزاریِ سی‌ونهمین جشنواره البته بین‌المللیِ تئاتر فجر از نگاهِ یک شاهدِ بیست و پنج‌ ساله

چند و چونِ برگزاریِ سی‌ونهمین جشنواره البته بین‌المللیِ تئاتر فجر از نگاهِ یک شاهدِ بیست و پنج‌ ساله
کد خبر : ۱۰۳۵۳۲۳

علی‌اصغر راسخ‌راد (نویسنده، کارگردان و مدرسِ تئاتر و مدیرِ کانونِ نمایش‌هایِ آیینی و سنتیِ کشور) در یادداشتی به نقد سی‌ونهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر پرداخته است.

۱-     به‌روایت افسانه‌های یونانی، «پاندورا (اولین زن جهان) به‌دلیل دزدیده شدن آتش به‌دست» پرومته و دوستیِ او با انسان‌ها به دستورِ خدایِ خدایان "زئوس، برای مجازات انسان‌ها آفریده شد. خدایان به او نعمت‌های فراوانی بخشیدند. آفرودیته به او زیبایی بخشید. آپولو موسیقی، هرمس باورِ دینی و هر خدایِ اُلمپ نیز به همین ترتیب هدیه‌ای به پاندورا می‌هد و در پایان هِرمس، نام پاندورا به معنی «تمام نعمت‌ها» را رویِ این زن می‌گذارد و او را روانه زمین می‌کنند. پاندورا کوزه‌ای (جعبه‌ای) اسرارآمیز با خود می‌آورد که هرگز نباید درِ آن را باز کند، چراکه حاویِ تمامِ رنج‌ها و شوربختی‌هایِ ناشناخته بشریت است. اما پاندورا پس از ازدواج با برادرِ پرومته، تاب نمی‌آورد و درِ جعبه را باز می‌کند. ناگهان تمامِ بلاها و مصیبت‌ها دنیا را فرا می‌گیرد. رنج و بیماری، پیری و مرگ، دروغ، دزدی و جنایت بر زمینی که تا آن زمان هیچ‌گونه مشکل و بدبختی نمی‌شناخت پراکنده می‌شود. پاندورا که از بیرون جهیدن بدی‌ها می‌ترسد، زود درِ جعبه را می‌بندد. اما دیگر جعبه خالی شده و تنها یک چیز در تهِ جعبه مانده است؛ چیز کوچکی که جای زیادی نمی‌گیرد و نامش امید است. بله تنها و فقط امید در تهِ جعبه پاندورا باقی مانده تا بلکه موجبِ تسلایِ بشر باشد شاید…

۲-    نزدیکِ یکسال به خاطر بلایِ جهانگیرِ کرونا چراغ‌هایِ صحنه خاموش و سالن‌هایِ نمایش تعطیل بود و در پیِ بالا و پایین شدنِ نمودارها و آمارهایِ مبتلایان، بازگشاییِ گاه و بی‌گاهشان نیز فروغِ رفته را به صحنه بازنیاورد چراکه تئاتر با تماشاگرش جان می‌گیرد و در پندارِ من، مانندِ موجودی زنده است که نفس می‌کشد و نفسش به حضورِ تماشاکنان بند است، هنرِ تئاتر بسان موجودی زنده بیمار می‌شود، تب می‌کند، می‌لرزد، و گاه قبراق و سرِحال مانندِ توسنی بادپای، رام و رهوار رکاب می‌دهد. اساسا نبضِ هنر تئاتر با قلبِ جامعه هماهنگ است و با آن می‌زند. اگر حالِ جامعه خوب نباشد حالِ تئاتر هم خوب نیست و برعکس هرگاه جامعه بر اساسِ رویدادی سرحال و شادکام است صحنه‌هایِ نمایش نیز خوشحال و خوش ادا می‌شوند!

۳-     حالا با فروکش کردنِ حتی شاید موقتی و کاهشِ آمارِ مبتلایان و مرگ و میرهای ناشی از پاندمیِ کووید ۱۹ در ایران و زرد شدنِ وضعیتِ پایتخت، بارِ دیگر درهایِ سالن‌هایِ نمایش به رویِ تماشاگران گشوده شد و این اتفاق، همزمان شد با آغازِ سی و نهمین دوره جشنواره بین‌المللیِ تئاتر فجر…

۴-    روزهایِ جشنواره گاهِ نوسالی و بهار تئاتر است. وقتِ دیدار دوستان و فصلِ طراوتِ صحنه‌هاست. جشنواره تئاترِ فجر همواره ویترینِ دستاوردها و نوآوری‌ها و حاصلِ جمعِ اندیشه‌ها و دغدغه‌هایِ اهالی تئاتر در باره رویدادها و رخدادهایِ سیاسی و اجتماعیِ زمانه و سالی که در آن زیسته‌اند بوده است.

۵-    تاکنون سی و نه دوره از جشنواره البته بین المللیِ تئاتر فجر برگزار شده و من دستِ‌کم در بیست و پنج دوره‌یِ آن تحتِ عناوینِ مختلفی حضور داشته‌ام و با افسوس می‌گویم که در هیچ دوره‌ای این جشنواره اینچنین غریب و مهجور به انجام نرسیده بود. آنچه که برگزار شد در واقع ماکتی از این رویدادِ نمایشیِ شناخته شده جهانی بود.

روزگاری مردم برایِ تماشایِ اجراهایِ ایرانی و خارجیِ جشنواره در سرمایِ استخوان سوزِ بهمن‌هایِ تهران صف می‌کشیدند و از سر و کول هم بالا می‌رفتند تا هرجوری شده نمایش دلخواهشان را تماشا کنند. استادان بزرگ، چهره‌هایِ نام آشنا، بازیگران نامیِ تئاتر و تلویزیون و سینما بارها در بخش‌هایِ مختلف جشنواره تئاتر فجر حضور داشته و هنرنمایی کرده‌اند. سالهایی برنامه جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر را در کتابچه‌ای می‌نوشتند از بس تعداد و تنوع داشت و در سالن‌هایِ مختلفی در سطح شهر و کشور به اجرا درمی‌آمد.

روزگاری نمایش‌هایی که از شهرستانهایِ جنوبیِ کشور می‌آمد بویِ دریا و ماهی و کارهایی که از شهرهایِ مرکزی می‌آمد بویِ خاک و کویر و تئاترهایی که از شمال می‌آمد بویِ درخت و جنگل با خود داشت. سالیانی جشنواره سراسری و بین‌المللیِ تئاتر فجر نمایشگر تنوعِ اقلیمی، قومی و فرهنگیِ ایران‌زمین بود. سال‌ها در این رویدادِ بزرگ، گوناگونیِ زبان وگویش‌ها، نغمه‌ها و نواها، آداب و رسوم، نمایش‌هایِ آیینی و آیین‌هایِ نمایشیِ ایرانی را به تماشا می‌گذاشتند. بسیاری از نمایش‌هایِ ایرانی از همین مسیر به جشنواره‌هایِ جهانی راه یافتند و بسیاری از ایرانیان توانستند چندین نمایشِ خوبِ خارجی را از این طریق رویِ صحنه‌هایِ تئاترِ خودمان تماشا کنند. اما حالا از آن همه هیچ نمانده جز صورتی بی‌معنا و کالبدی تکیده و شیری بی‌یال و کوپال که از آن تنها اسمی باقی مانده و گویا صرفا برگزار می‌شود که برگزار شده باشد!

سی و نه سال عمر کمی نیست که اگر آدم بود در آستانه چهل سالگی و کمال یافتگی قرار داشت. درصدِ کمی از تجربه‌هایِ جشنواره‌هایِ پیشین هم اگر به کار گرفته می‌شد باید حاصلِ کار به مراتب بهتر و با کیفیت‌تر از این می‌شد. این درست که سایه شومِ این بلایِ نفس‌گیر بر گستره بزرگی از جانِ جهان افتاده و همه تکاپوهایِ انسانی را و بیشتر کسب و کارهایِ اقتصادی را از رونق انداخته است اما کرونا همه ماجرایِ این ضعف عریان و غیرقابلِ چشم‌پوشی نیست!

به راستی چرا ما در طیِ اینهمه سال نتوانستیم در امتداد یک خط روشن، رو به جلو و هدفمند حرکت کنیم؟! چرا با هر تغییر در مدیریت، باز حرکت از نو و شروعی دوباره و به موازاتِ فعالیت‌هایِ پیشین در برنامه قرارگرفت و هر که آمد عمارتی نو ساخت؟! چرا ما از تجربه‌هایِ جهانی درس نمی‌گیریم و حتی آزموده‌هایِ خود را بازمی‌آزماییم؟! آزمون و خطا تا کی؟ مدیر محوری و برنامه‌هایِ فردی سلیقه‌هایِ دوره‌ای و اعمالِ محدودیت‌های متغیر برایِ مفاهیمِ فکری تا کی؟! چرا ما پس از سی و نه سال هنوز نتوانسته‌ایم بر اساس تجربه‌ها و آموخته‌ها، برنامه و سیستمی را پیاده کنیم که با رفتن و آمدن این دولت و آن دولت یا این مدیر و آن مدیر؛ پایدار بماند نه اینکه با هر رفتن و آمدن؛ باد در همه داشته‌ها و رشته‌هایمان بپیچد و این پیکرۀ کمال نیافته‌ی سی و نه‌ساله را چنان به لرزه بیفکندکه چنین بی‌جان و حقیر شود؟!

۶-    گفته آمد که تئاتر آیینه تمام نمایِ جامعه است. به راحتی می‌توان با واکاویِ سالهایِ خوب؛ همنشینیِ جشنواره بین‌المللیِ تئاتر فجر را با حال‌هایِ خوب جامعه در آن سال‌ها وابسته دانست. واقعیت این است که گویی بار دیگر کسی درِ جعبه پاندورایش را گشوده و این سرزمین را به بیماری و بلا، فقر و ریاکاری و دروغ و دردهایِ بسیارِ دیگری گرفتار ساخته است! حالا حالِ مردم و جامعه خوب نیست که حالِ تئاتر خوب باشد. اگر دولتمردان و مسئولان و مدیران و برنامه‌ریزان؛ اراده‌ای و فکری برایِ بهتر شدن حالِ مردم داشته باشند؛ بی‌تردید حالِ تئاتر نیز بهتر خواهد شد.

۷-    با اینهمه بایسته است که سپاسگزار هنرمندانی باشیم که با کوششِ بسیار به هر وسیله ممکن این کورسویِ صحنه را روشن نگاه داشتند. پس می‌نویسیم تا یادمان نرود که در سال ۱۳۹۹ هجریِ خورشیدی؛ با وجود همه مشکلات و گرفتاری‌ها و خوف و خطرهای ناشی از همه‌گیریِ کرونا کسانی با عشق و از خودگذشتگی سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر را برپا داشتند تا بلکه بیش از این هنرِ نمایش در ایران رو به افول نرود.

۸-    دورِ گردون‌گر دو روزی بر مراد ما نرفت/ دائما یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور

به هر حال چاره‌ای نیست. باید امیدوار بود؛ چراکه در این روزگارِ پر از رنج وکابوس و وحشت، هنوز اندکی امید در تهِ کیسه دلِ ما جا مانده است. و من در این اندیشه‌ام که راستی، چرا امیدی که در تهِ جعبه پاندورا باقی مانده بود؛ در جهانِ ما پراکنده نشد؟!

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز