دیپلمات سنگاپوری:
سیاست در غرب از ارزشهای انسانی تهی شده/ آمریکا و غرب شکنجه را محکوم میکنند اما تابع جمله «تو باید انسانها را شکنجه کنی» هستند
کیشور محبوبانی میگوید سیاست در غرب شدیدا از ارزشهای انسانی تهی شده است. او در منش و کنش دولتهای غربی دوروییای را نشان میدهد که برملاکننده پلشتی آنهاست.
کیشور محبوبانی روشنفکر و دیپلمات سنگاپوری است. وی که تاریخ و فلسفه خوانده، در سالهای گذشته به واسطه نقد مبانی فرهنگ غربی مورد توجه محافل هر دو سمت قرار گرفته است. گفتگوی پیش رو تلاشی است برای واکاوی سیاست غربی از چشمانداز اخلاق.
شاید برای پرسش اول روا باشد بپرسیم که اساسا چگونه میتوان ارتباطی میان عقل و اخلاق برقرار کرد؟
یکی از بزرگترین لذتهای زندگی من مطالعه فلسفه غرب و اندیشه متفکران بزرگ غربی از سقراط تا ویتگنشتاین بوده است. پرداختن به قدرت استدلال منطقی در اندیشه اندیشمندان بزرگ در طول هزاران سال، بسیار الهام بخش بود. از این رو قدرت غرب برای من همواره با تعهد در به کار بستن دلیل، برای درک و بهبود جهان همراه بوده است.
منطق غربی همواره غیرقابل انکار بود. منطق ساده گزارههایی غیرقابل انکار تولید میکند. از این رو اگر مقدمه «همه سگها حیوان هستند» باشد نتیجهی مدعای «فیدو یک سگ است»، گزاره غیرقابل انکار «فیدو یک حیوان است» است. سختگیری مشابهی در مورد استدلال اخلاقی نیز اعمال میشد. از این رو اگر انسانی به نام x میگفت «انسان نباید انسانهای دیگر را شکنجه کند» نتیجه غیرقابل انکار این بود که x موظف است بگوید من نباید انسانها را شکنجه کنم. سختگیری این منطق مطلق است. هیچ استثنایی امکانپذیر نیست. هر کس ادعای اول را مطرح کند و ادعای دوم را انکار کند، متهم به دورویی خواهد شد.
شما به عدم استثناپذیری احکام عقلی اشاره کردید. آیا با این پشتوانه میتوان از مطلق بودن حکم اخلاقی سخن گفت؟ ما امروز در غرب شاهد نمونههای عجیبی هستیم. مثلا دولتهای اروپایی برای احکام اسلامی در یک کشوری مثل ایران فریاد وااخلاقا سر میدهند اما در برابر جنایات دولتهای خودشان یا همپیمانانشان ساکتند.
به لحاظ تئوریک، غرب دورویی را محکوم میکند اما متاسفانه در عمل فراوان مرتکب آن میشود. چند نمونه مهم معاصر این را نشان میدهد. برای چندین دهه پس از تصویب قانونی از سوی کنگره ایالات متحده که به وزارت امور خارجه ایالات متحده دستور میداد گزارشهای سالانه در مورد عملکرد حقوق بشر در همه ایالتهای جهان (به جز ایالات متحده) را منتشر کند، وزرات امور خارجه ایالات متحده با زحمت موارد شکنجه اعمال شده در سایر کشورها را ثبت میکند. به عنوان مثال وزارت امور خارجه در گزارشهای مربوط به سریلانکا و تونس «نزدیک به غرق شدن» و «غوطهور شدن سر در آب» را به عنوان شکنجه محکوم کرد. با منطق استدلال اخلاقی، ایالات متحده اعلام میکرد که شکنجه نمیکند.
در سال ۲۰۰۱ پس از وقوع ۱۱ سپتامبر، ایالات متحده به یک کمپین جهانی علیه تروریستهای تندرو اسلامگرا که به آن حمله کرده بودند، پرداخت. طبق قوانین بین المللی این کمپین موجه بود. خصوصا با توجه به اینکه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل قانونی شده بود. با این حال پس از دستگیری برخی مظنونان تروریستی به دست ایالات متحده، به گوانتانامو منتقل شدند و شکنجه شدند. با این کار ایالات متحده به وضوح اعلام میکرد که موضع اخلاقی خود در مورد شکنجه را تغییر داده است. ایالات متحده هرگز این حرف را به صراحت نگفته است، اما با منطق استدلال اخلاقی، موضع خود را آشکارا ابراز کرده است.
آیا در اینجا میتوان گفت بر مبنای عقل غربی خود غرب از لخاظ اخلاقی زیر سوال میرود؟
یکی از بزرگترین آثار مدرن فلسفه اخلاق کتاب «زبان اخلاق» R. M. Hare، فیلسوف انگلیسی است (زمانی که او در جنگ جهانی دوم در جنگ ژاپنیها در سنگاپور، اسیر بوده است، بخشی از این کتاب را روی دستمال توالت مینویسد). سطر آغازین این کتاب بسیار قدرتمند است. او میگوید اگر بخواهیم از شخصی بپرسیم که اصول اخلاقی او چیست بهترین راه برای اطمینان از پاسخی حقیقی، بررسی آنچه او انجام داده است، میباشد. به طور خلاصه از آنجا که استدلال اخلاقی غربی به طور بیرحمانه استعمال شده است و هیچ استثنایی را مجاز نمیداند هنگامی که ایالات متحده شکنجه انسان را آغاز کرد اعلام داشت که «تو باید انسانها را شکنجه کنی». از آنجا که بدون شک این موضع اخلاقی ایالات متحده بود، نتیجه منطقی باید این میبود که وزارت امور خارجه ایالات متحده از انتشار گزارشهای سالانه «محکوم کردن» شکنجه در کشورهای دیگر دست بکشد. واضح است که این ریاکاری خواهد بود. اما به طرز کاملا شگفتآور این روند در وزرات خارجه آمریکا متوقف نشد. حتی شگفت آورتر این است که بزرگترین و قدرتمندترین «صنعت اخلاقی» جهان در ایالات متحده است. هیچ کشوری نمیتواند با نتایج قضاوتهای اخلاقی مطابق با نتایج تحریریه نیویورک تایمز و واشنگتن پست و گزارشهای بزرگترین اندیشکدهها و دانشگاههای جهان مطابقت داشته باشد. این صنعت اخلاقی عظیم باید با عصبانیت از این ریاکاری آشکار گزارشهای وزارت امورخارجه منفجر شود. هیچ کدام از این اتفاقات نیفتاده است. گزارشهای سالانه وزارت امور خارجه همچنان منتشر میشود و برای مثال در نیویورک تایمز آورده میشود. دومین صنعت اخلاقی بزرگ جهان، خارج از ایالات متحده را میتوان در اروپا یافت. اکثر دولتهای اروپایی هنگام دریافت گزارش «شکنجه» در این کشورها، در محکوم کردن کشورهایی مانند روسیه دریغ نکردهاند. با منطق استدلال اخلاقی که از جمله «تو باید انسانها را شکنجه کنی» سرچشمه میگیرد، همان دولتهای اروپایی باید فورا ایالات متحده را به دلیل شکنجه محکوم میکردند. به طرز حیرتانگیزی تا به امروز هیچ یک از دولتهای اروپا این کار را نکردهاند. همچنین «صنعت اخلاقی» آنها را به دلیلعدم ثبات منطقی و محکوم کردن ایالات متحده، در مورد بازخواست قرار نداده است. در اینجا نیز شاهد یک دوز گسترده ریا بودیم.
از همه مهمتر، همه فیلسوفان اخلاقی تاکید کردهاند که بهترین راه برای اثبات وفاداری فرد به اصول اخلاقی این نیست که انجام چنین عملی بدون هیچگونه فداکاری و راحت باشد. از این رو وقتی دولتهای اروپایی مثلا حکومت استبدادی موگابه در زیمباوه یا هوگو چاوز در ونزوئلا را محکوم میکردند، میتوانستد این کار را به آسانی انجام دهند زیرا هیچ هزینه سیاسی و اقتصادی برای اتخاذ این مواضع صحیح اخلاقی پرداخت نمیکردند. از آنجا که هیچ هزینهای دربرندارد، تعهد اخلاقی به صورت حقیقی اثبات نمیشود. به همین دلیل است که عدم محکومیت عمل شکنجه در آمریکا بسیار قابل توجه است. با محکومیت وقتی که هزینههای زیادی به دنبال داشت (همانطور که ممکن بود آمریکا مجازات شود) دولتهای اروپایی اخلاق حقیقی خود را نشان میدادند. از این رو عدم محکومیت آنها، بدین معنا بود که موقعیت اخلاقی حقیقی آنها «انسان باید شکنجه شود» است. در سال ۲۰۲۱، بیستمین سالگرد ۱۱ سپتامبر و تحریفهای اخلاقی متعاقب آن در جوامع بزرگ غربی را برگزار خواهیم کرد. از آنجا که زمان کافی پس از منفجر شدن خشم ایالات متحده هنگام حمله به آن گذشته است شاید زمان مناسبی برای تامل عمیق همه دولتهای بزرگ غربی از جمله دولتهای ایالات متحده و اتحادیه اروپا در موردعدم موفقیت آشکار آنها در رعایت برخی از گرامیترین اصول اخلاقیشان باشد. یک نکته روشن است؛ یکی از اعمال شنیعی که میتواند علیه یک انسان صورت پذیرد شکنجه است. در واقع قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر در همه کشورهای غربی اتفاق نظر قاطع وجود داشت که شکنجه در هر شرایطی غیرقابل توجیه است.
شما از نوعی سیاست بیاخلاق یا تهی از ارزشهای اخلاقی سخن گفتید. واقعا سیاست عمومی غرب را دورو میدانید؟
تردید نکنید.
و آیا این دورویی مسئولیت جبرانش را بر دولتهای غربی تحمیل میکند؟
بله. اگر همه دولتهای غربی بار دیگر با گفتار و عمل، پایبندی کامل خود به گزاره اخلاقی قدرتمند «انسان نباید شکنجه شود» را نشان دهند، جهان به جای بهتری تبدیل خواهد شد. گوانتانامو باید تعطیل شود. همه دولتهای اروپایی که با تهیه مراکز «اجرا» در سکوت شریک این شکنجه بودند باید با اعلام صریح تمام آنچه انجام شده است این اقدامات را پایان ببخشند تا فصل دردناک این بخش در تاریخ غرب بسته شود. درنهایت، یکی از بزرگترین نقاط قوت تمدن غرب اقیانوسهای بزرگ حکمت فلسفی است که میراث بزرگترین اندیشمندان غربی است. وفاداری به اصول بزرگی که این فیلسوفان بزرگ غربی بر جای گذاشتهاند، میتواند آسیبهای وارده به جایگاه و اعتبار غرب را پس از معاشقه نامقدس آن با شکنجه را جبران کند. این لکه میتواند و باید از دامان غرب پاک شود.