یک استاد دانشگاه مطرح کرد:
تنوع فرهنگی باب گفتگو با جهان را برای ایرانیان بازمیکند
بهمن اکبری میگوید تنوع در کشور ما میتواند به ساخت مینیاتور فرهنگی در سطح کشور بینجامد که این زیبایی یا فرش متلون و رنگارنگ فرهنگی، کشور را به قدرت نزدیک کند نه تهدید.
به گزارش خبرنگار ایلنا، کثرت از کجا میآید؟ اگر هستی یک امر واحد تکین است، پس این همه کثرات از کجا میآیند؟ این پرسش که چه بسا بتوان آن را انتزاعیترین پرسش فلسفی دانست، دامن خود را تا حد هر موضوعی که کثرت و وحدت در باب آن جاری باشد، میگستراند. این پرسش پیچیده فلسفی وقتی با افق و چشماندازی چون تاریخ میآمیزد، صورتی بغرنحتر میگیرد؛ چنانکه گویی باری به دشواری تاریخ، مسالهمندی آن را سنگینتر میکند. امروز «ما»ی ایرانی در برابر پرسش خطیری قرار دارد؟ این «ما» به چه اعتباری واحد و به چه معنایی متکثر است؟ آیا میتوان به بهای هویت جمعی یکسان و یکدست، از تکثر چشم پوشید؟ اگر تکثر جانِ ایرانیت واحد است، چگونه میتوان درون وحدت حافظ تکثر، بیحذف و طرد دیگری، زیست؟ "بهمن اکبری" مدرس دانشگاه و رایزن فرهنگی پیشین ایران در عمان و ازبکستان به پرسشهای ایلنا پیرامون نسبت مدارا، هویت و تکثر پاسخ میدهد.
برای سوال اول شاید بهتر باشد که به خود پدیدار مدارا بپردازیم. اساسا در جامعهای مثل جامعهی ما سخن گفتن از مدارا تا چه حد لازم است؟ آیا امروز به وضعیتی رسیدهایم که ادعا کنیم مدارا ضرورت دارد؟
باید به دقت این موضوع را درک کنیم که امروز مدارا و رواداری و غیریت را به رسمیت شناختن امکان نیست بلکه ضرورتی است که اگر نابهنگام به آن برسیم، دچار آسیبهای زیادی خصوصا در حوزه روابط دولت با مردم و میان مردم و دستگاهها و نخبگان سیاسی و مردم یا نخبگان سیاسی و اجتماعی با یکدیگر خواهیم شد. اگر با نگاه فلسفی و هستیشناختی به موضوع مدارا نگاه کنیم باید در شش زمینه بحث کرد: هویت مدارا، چرایی مدارا، مدارا و چگونگی رواداری. دو زمینه دیگر را میتوان در قالب الزامات و روابط مدارا و آسیبشناسی مدارا بررسی کرد و نهایتا رویکردی آیندهپژوهانه به موضوع تعامل گفتگومحور در روابط اجتماعی داشت. اگر با این شش عنوان بخواهیم بحث را سامان دهیم، نخست باید بدانیم و بپذیریم که مدارا در واقعیت عینی خودش در جنبههای عقلانی، عاطفی و فلسفی انسان ظهور میکند. انسان زمانی انسان میشود که اهل مداراست. زمانی که انسان از یک عقلانیت و ادراک برتر برخوردار میشود، از مدارا سخن میگوییم. مدارا در حیوانات و ساحتهای غیرانسانی چندان تعریف نشده است. انسانیت ملازم رواداری است. وقتی از هویت انسانی سخن میگوییم از هویت رواداری هم سخن میگوییم. اگر بخواهیم از نگاه انسانشناسانه مدارا را تحلیل معنایی کنیم، اصل و اساس و طبیعت انسانی مادامی که بر مدار مداراست آدمیزاد خوانده میشود. چنانکه سعدی میگوید تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی. آدمیت آدمی به درک دیگری، رواداری و تقدم دیگری بر خویش است. مدارا یعنی اینکه دیگری را در زمینههای مختلف به یک عمل مشترک دعوت کنیم. در تعبیر الهیات قرآنی میبینیم از سه مفهوم شناسایی یکدیگر (تعارف)، فهم یکدیگر (تساهم) و همکاری با یکدیگر (تعامل) سخن گفته است. برای اینکه با دیگری مدارا داشته باشیم در دو ساحت ظهور میکند. بر اساس تساهم و تعارف یک عمل مشترک یا همکاری رخ خواهد داد. بنابراین در مسیر مدارا به ساحت شناخت یکدیگر و فهم مشترک از موضوعات و عمل مشترک سامان مییابیم. مدارا در گفتگو حضور دارد. زمانی میتوانیم بگوییم اهل مدارا هستیم که به گفتوشنود گشوده باشیم. کسی که قدرت تحمل دیگری و شنیدن سخن او و تحمل مخالف و اندیشه دیگری را ندارد، نمیتواند از مدارا سخن بگوید. حاق مدارا و حقیقت مدارا در گفتگو، در سه گام تعارف، تساهم و تعامل ظهور پیدا میکند.
از یکسو اندیشهای در کشور در حال شکلگیری است که سعی میکند امر باستانی را احیا کند و با تحمیل یک مفهوم استعلایی و بیرونی و ساختاری به تاریخ کشور آن را از زوایه خاصی تفسیر کند که تفسیر محدود و تنگ و ترشی است. از سوی دیگر در یک وضعیت تنازعآمیز جریانهای مختلفی در کشور در مقام واکنش یا کنش تلاش میکنند که هویت مستقلی برای خودشان تعریف کنند. علیرغم اینکه به نظرمیرسد اینها ضد هم فکر میکنند اما تلقی مشخصی از هویت دارند و هر دو هویت را بر اساس مفهوم مدرن آن که از بیرون بر کثرات تحمیل میشود، در نظر میگیرند. تاریخ برای آنان تاریخ تکوین همین هویت است. به نظر میرسد که هر دو اینها به یک میزان به فرهنگ رواداری ضربه میزنند و وضعیت ما را پیچیدهتر و تکه تکهتر میکنند. بازگشت به فرهنگ مدارای اسلامی و قرآنی و تفسیری دیگریخواه از قرآن تا چه حد میتواند برای وضعیت امروز ما مفید باشد و ما را به مفهومی از هویت هدایت کند که دیگران و اغیار را از بین نمیبرد؟
فهم و تفسیر ما از جهان معاصر میتواند ذیل دو رویکرد مدارامحور یا افراطی و غیرمدارانه محور قرار گیرد. اگر به آفرینش نگاه کنیم، در قرآن کریم اشاره میشود همه انسانها از نفس واحد آفریده شدهاند و جهان به مثابه خانواده خداوند است. در مقام بعدی نفس واحده تنوع جنسیتی مییابد. نفس واحده تنوع جنسیتی پیدا کرده است و بعد هم از حیث فرهنگ و هم نژاد متفاوت شدند. منطق این تنوع تعارف و تفاهم و تعامل و مدارا است. کثرت در منطق قرآنی نه تنها محترم است بلکه دارای بنیاد هستی شناختی است. وحدت جامعه قرآنی یک وحدت تحمیلی نیست. قرآن بنا ندارد جامعه را همسان و همشکل کند بلکه حتی روند پیدایش تکثر را هم توضیح میدهد. گذشته از این یک مفهوم فقهی بسیار مهم وحود دارد که ریشهای قرآنی هم دارد؛ یعنی مفهوم حقالناس. حقالناس یکی ازصریحتربن دالهای قرآنی و اسلامی برای گشودن فضای زندگی در کنار یکدیکر است. شاید یکی از شاهکارهای حقوقی اسلام همین مفهوم حقالناس است که میگوید مبنای با دیگرای زیستن رعایت حقوق و پاسداشت آنهاست. به گونهای که دیگران در برابر ما واجد حقی هستند که این حق الزامآور است. جامعه قرآنی آن دیگری را ارجح میداند. برای او حرمت قائل است و سعی نمیکند هویت خود را بر او تحمیل کند و یا او را از داشتههای منع کند، از اینرو جامعه اسلامی به حکم اسلامی نباید درصدد حذف دیگران باشد. حتی نهاد دولت هم ذیل حقالناس قرار دارد و باید حقوق حقه مردم را ایفا کند. این حق فقط آب و غذا و رفاه مادی نیست بلکه اینکه مردم بتوانند در چارچوب قانونی ابراز هویت کنند هم هست. ما نباید فرصت این تکثر را از جامعه دریغ کنیم. مردم ما خود به واقعیت تاریخی ایران واقفند و خود از دل برای این وحدت جانفشانی کردند. پس نباید تکثر زبانی یا فرهنگی را تهدید قلمداد کنیم. البته واقعا در بخشهای مهم کشور چنین تلقیای وجود ندارد، یعنی تکثر فرهنگی و زبانی تهدید تلقی نمیشود. اتفاقا کارنامه برخی جریانهای مدعی آزادی در اینباره ضعیفتر است.
تا اینجا مسئله را در سطح اجتماعی و حوزه عمومی بررسی کردید. یک بازیگر دیگر در اینجا وجود دارد که قدرت سیاسی است. تلقیهای متفاوت از قدرت سیاسی و دولت وجود دارد. عدهای معتقدند نهاد دولت به معنای مطلق کلمه است که وحدت تاریخی و فرهنگی را شکل میدهد. عده دیگر چنین باوری ندارند. اساسا مواجهه دیگران غیرایرانی با واقعیتی به نام ایران چگونه است؟ آیا از تکثری که در ایران وجود دارد باخبرند؟ دستگاه دیپلماسی به عنوان لوگوس کشور تلاش میکند که چنین تصور تکثری در عین وحدت را نشان دهد؟ آیا قدرت سیاسی میتواند عامل برهمزننده تنوع باشد و تصمیم بگیرد تمام کشور را یک رنگ کند مانند آنچه که در دوره پهلوی رخ داد و نتایج فاجعهباری داشت یا اینکه میتواند در عین اینکه قدرت سیاسی است و باید اقتدار داشته باشد به تفاوت هم تن دهد؟
جامعه ایران حائز تنوعات زبانی، فرهنگی، تاریخی و نژادی است و نقطه قوت است که مرزهای کشور توسط نژادها و زبانها و فرهنگهای متنوع رنگآمیزی شده است. اگر این موضوع را از نگاه امنیتی و غیرفرهنگی بنگریم به مثابه ضعف و آسیب و تهدید خواهیم دید و این؛ آن چیزی است که ما را زمین خواهد زد. بنابراین احترام به زبانها احترام به خداوند متعال است. تنوع در کشور ما میتواند به ساخت مینیاتور فرهنگی در سطح کشور بیانجامد که این زیبایی یا فرش متلون و رنگارنگ فرهنگی، کشور ما را به قدرت نزدیک کند نه تهدید. تنوع زبانی و فرهنگی و قومی برای کشور ما نیرویی قدرتآفرین است نه تنها در داخل بلکه حتی در مناسبات بینالمللی هم باب گفتگوی ما با دیگر ملل را گشوده میدارد.