روایتی تلخ از آسیبهای اجتماعی پس از سیل؛
سیل را همینجا در پایتخت ببینید/ مسئولان اگر بخواهند کاری کنند فیلمهای اینستاگرامی برایشان کافی است
مژگان صیادی معتقد است برای نشان دادن برخی از باورها و سنتهای غلط جامعه امروز هنوز به بلوغ کافی نرسیده و تحمل دیدن نقد اجتماعی را ندارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، مستند نیمه بلند «رَش اُو» ساخته رضا عباسی؛ یکی از هزاران تراژدی برآمده از سیل فروردین ۹۸ در پلدختر است که با خوانش دراماتیک، نقبی به باورهای خرافی و موازنه مرگ و زندگی میزند. «رش او» به معنی آب تیره روایتی از منطقه لرستان و تلخی بهجا مانده از سیل تلخ سال گذشته است. با مژگان صیادی درباره ساخت این اثر در شرایط سینمای مستند گفتگو کردیم.
ایده «رش او» از کجا آمد؟
فروردین ۹۸ و قبل از حادث شدن سیل در لرستان سفری به این استان داشتم. بر اثر سانحهای که ۴ فروردین برایم پیش آمد، مجبور بودم یک ماهی در شهر خرم آباد حضور داشته باشم. در ۱۲ فروردین بارشهای سنگین موجب جاری شدن سیل در استان لرستان شد و بخشهای وسیعی از شهرها و روستاهای این استان از جمله شهرستانهای پلدختر و معمولان را دچار آسیبهای فراوانی کرد. طغیان رودخانههای کشکان و سیمره باعث شد که مردم حاشیه این دو رودخانه تقریبا تمام خانه و کاشانه و باغها و مزارعشان را از دست بدهند و یکی از سهمگینترین تراژدیهای تاریخ حوادث طبیعی را تجربه کنند. در ساعات اولیه این اتفاق تقریبا تمام راههای ارتباطی به منطقه مسدود شده بود ستادهای بحران چه از طرف دولت و چه از طرف مردم و گروههای امدادی خودجوش تشکیل شد و همه ایران برای کمک به مردم سیلزده با هم متحد و همراه شدند. کمکها غالبا به مرکز استان یعنی شهر خرمآباد ارسال و دپو میشد و از آنجا بعد از بستهبندی به منطقه توسط بالگردها و یا تیمهای کوهنوردی ارسال میشد. به محض باز شدن راهها من به همراه دوستان دیگرم در خرمآباد نیز به همراه یک تیم کوهنوردی برای کمک به شهرستان معمولان رفتیم. در واقع ما جزو اولین گروههای کمکرسان بودیم که وارد معمولان شدیم. بعد از ۲۴ ساعت حضور در این شهر برای ساماندهی و جمعآوری کمکهای بیشتر به خرمآباد برگشتیم. دو سه روز بعد با اندک کمکهایی که از اطرافیان و دوستان هنرمندم جمعآوری کرده بودم با اجاره کردن یک کامیون میزان قابل توجهی آب معدنی را از مسیر بزرگراه خرمآباد به پلدختر بردم. این اولین مواجهه من با شهرستان پلدختر بود. از آنجایی که همیشه با خود دوربین به همراه دارم از بدو ورودم به مناطق سیل زده تصاویری را از این اتفاق هولناک ثبت و ضبط کردم. در حاشیه رودخانه کشکان همه چیز از بین رفته بود و تصاویر بسیار تکان دهنده بود. چند روزی را نزد خانواده رحمتی در پلدختر که از سیل در امان مانده بودند؛ ماندم. البته خانه که نه بیشتر شبیه ستاد فرماندهی بود. تقریبا ۲۰ نفر بودیم و هر کدام از شهرهای مختلف ایران. بعد که برگشتم دوباره بعد از ۴-۵ روز مجدد با یکی از همکارانم به پلدختر رفتیم و مجدد تصاویر دیگری ضبط کردیم. وقتی به تهران آمدم طرحی را در ارتباط با آسیبهای اجتماعی پس از سیل به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ارائه کردیم. برای ما به عنوان فیلمساز علاوه بر ویرانیها و مشکلات زیست محیطی که سیل به وجود آورده بود، آسیبهای روحی و روانی و اجتماعی که این پدیده با خودش داشت نیز مهم بود. یک بحران بزرگ اجتماعی با از دست دادن هویت و تمام دار و ندار خانوادهها. مرکز گسترش سینمای مستند و تجربه با طرح اولیه ما موافقت کرد و قرار شد پژوهش را آغاز کنیم. همکاری که روزهای اول با من همراه بود به دلایل شخصی از کار انصراف داد و به همین دلیل طرح وارد مسیر جدیدی شد و قرار بر این شد من به عنوان تهیهکننده شخصی را برای کارگردانی کار انتخاب و مسیر را ادامه دهم. این مسئله باعث شد تا چند ماهی روند کار به تاخیر بیفتد. کرونا هم مزید بر علت شد. در همان دوران بودیم که خبر شیوع کرونا در کشور شهر به شهر آغاز شده بود و برای اینکه لرستان گرفتار کرونا نشود ورود افراد خارج از استان را ممنوع کردند و ما نتوانستیم به منطقه سفر کنیم. تا اینکه در بهار امسال پس از صحبتهایی که با آقای تورج اصلانی مشاور پروژه داشتم ایشان آقای رضا عباسی را به عنوان کارگردان به من معرفی کردند. من به اتفاق آقای اصلانی و عباسی تحقیق و پژوهش و پارت اول فیلمبرداری را از بهار سال ۹۹ آغاز کردیم.
شما که خودتان سابقه کارگردانی دارید چرا تصمیم نگرفتید کار را خودتان بسازید؟
من عضو انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند هستم و تهیه و تولید مستند جزو تخصصهای من است. ابتدا که طرح را مشترکا با همکار قبلی به مرکز دادم قرار بود به صورت مشترک تهیهکننده و کارگردان کار باشیم. ولی بعد از انصراف ایشان تصمیم مرکز بر این بود که من تهیهکننده باشم و یک کارگردان انتخاب کنم. زمانی که کرونا در کشور جدی شد من به مرکز گفتم کسی حاضر نمیشود در این پروژه سخت کارگردانی کند و اتفاقا مرکز پذیرفت که خودم کارگردان باشم ولی با این حال خودم هم ترجیحم این بود که روی تهیهکنندگی بیشتر تمرکز کنم و آقای عباسی کارگردان باشند.
شما اسما تهیهکننده بودید یا در کل پروژه حضور داشتید؟
متاسفانه این نگاه وجود دارد که تهیهکننده باید در دفتر کارش حضور داشته باشد و گروه فیلمبرداری کار خودش را انجام دهد. من هیچ وقت نگاهم به تهیهکنندگی اینطور نبود. پا به پای گروه و حتی پیش از اینکه گروه تشکیل شود با این سوژه همراه شدم و در تمام لحظههای فیلمبرداری سعی کردم در کنار گروه باشم. این جنس از تهیهکنندگی با آن چیزی که در ذهن مردم از این شغل است متفاوت است و فکر میکنم کمتر شاهد باشیم که تهیهکنندگان همراه کارگردان و عوامل باشند و خودشان را درگیر تولید کنند. در طول ساخت مستند ۱۱ ساعت رانندگی میکردم و گروه را به لرستان میبردم تا کارها را انجام دهند چون اعتقاد دارم در نهایت مخاطب به این فکر نمیکند که چه کسی کارگردان و تهیهکننده است و باید محصولی که عرضه میشود قابل دفاع باشد.
چه مدتی برای پژوهش این کار وقت گذاشتید؟
از همان شروع سیل سال ۹۷ پژوهشهایم را آغاز کرده بودم و تصاویر زیادی را ثبت کردم و همچنین پژوهشهای میدانی را در فواصل مختلف انجام دادم. اما وقتی آقای عباسی به گروه اضافه شد در بهار امسال مجدد و پیش از شروع فیلمبرداری به همان منطقه رفتیم و پژوهشهای میدانی را انجام دادیم.
فیلمبرداری کار چقدر طول کشید؟
ما در سه مرحله فیلمبرداری را انجام دادیم. در بهار و تابستان و اوایل پاییز تصویربرداری این مستند را انجام دادیم.
محوریت پژوهشهای شما چه موضوعی بود و هدفتان از ساخت مستند چه بود؟
هدف اصلی ما بررسی آسیبهای اجتماعی پس از وقوع سیل بود و با این محوریت پژوهشهایمان را انجام دادیم. من اعتقاد دارم در فیلم مستند بعد از پژوهش حتما باید فیلمنامه اولیه داشته باشیم. دلیلش هم این است که وقتی فیلمنامه و سیناپس کامل در اختیار داریم، میتوانیم هزینههای تولید را کاهش بدهیم و با برنامهریزی بهتری کار را پیش ببریم. گرچه در تولید فیلم مستند گاهی ممکن است اتفاقات پیشبینی نشدهای کل شرایط تولید را تغییر دهد. قصه، قصه یک خانواده در روستای بابازید در نزدیکی شهرستان پلدختر است. بر اساس این قصه سعی کردم اهدافی که در پس زمینه موضوع هست را پیش ببریم. قصه مستند هم زمانی آغاز میشود که یک سال از سیل گذشته است برای همین دیگر مسئله سیل دیگر برایمان موضوع اصلی نبود. سیل مثل هر حادثه طبیعی دیگری خواه ناخواه آسیبها و ویرانیهای زیادی به همراه دارد که برای این بخش مستندهای خوبی سال گذشته تولید شد و حتی تصاویر زیادی در فضای مجازی از این سیل منتشر شد و مردم در جریان قرار گرفتند. ما بیشتر روی آسیبهای اجتماعی تمرکز کردیم. سیل برای ما بستری را به لحاظ روایی فراهم کرد که سیل را نیز به عنوان کاراکتر در فیلم داشته باشیم و برای اینکه مخاطب بداند چه بلایی بر سر مردمان آن منطقه آمده است از تصاویری که قبلا گرفته بودیم استفاده کردیم. ولی این بستر غیر از خودش به ما این امکان را داد که متمرکز بشویم روی یک روستا و سپس روی یک خانواده تمرکز کنیم که در آن منطقه بیشترین آسیب را از سیل دیده بودند. در واقع قصه اصلی ما داستان یک خانواده است که پسرشان را آب میبرد و کلی از سرمایهشان را از دست میدهد و ما روی هر دو موضوع هم آسیب مالی و هم آسیب جانی تمرکز کردیم و قصه این خانواده را روایت کردیم.
به نظر شما باید در مستندهایی که بر بستر یک بحران اتفاق میافتد؛ دوربین صرفا روایتگر باشد یا فیلمساز بر احساسات ناشی از یک بحران بزرگ غلبه و سعی کند قصه خودش را روایت کند؟
اصلا معتقد نیستم که دوربین مثل مگس روی دیوار بچسبد و فقط روایت کند. سینما پرورش خلاقانه یک موقعیت است و اصلا ایرادی ندارد که یک بحران را از دریچه نگاه فیلمساز روایت کنیم. ما با سینما و تصویر طرف هستیم و دغدغه ما این بود که قصه دراماتیک را در فیلم داشته باشیم و قصه این خانواده به اندازه کافی پر از احساسات و بار دراماتیک بود. ما یک سال پس از سیل به آن منطقه برای فیلمبرداری رفتیم برای همین خیلی چیزها از آن تب و تاب اولیهاش افتاده است. برای همین فیلمساز باید فضایی را ایجاد کند که آن فضای دراماتیک متاثر از سیل مجدد خلق شود. ما بارها در طول فیلمبرداری وقتی این خانواده قصهشان را تعریف میکردند پشت دوربین گریه میکردیم و خیلی سعی میکردیم احساساتمان را در کار دخالت ندهیم اما طبیعی است که با یک اتفاق تلخ و پر از احساسات روبرو بودیم و بخشی از آن اجتنابناپذیر است.
کرونا چقدر در روایت قصه تاثیر گذاشت؟ از لحاظ تولید چقدر با چالش روبرو بودید؟
ما در منطقهای فیلمبرداری را انجام میدادیم که لوکیشنمان یک روستا بود که فاصلهمان با خانوادهای که میخواستیم فیلمشان را بسازیم ۵ کیلومتر بود. در آن زمان موضوع کرونا خیلی در روستا جا نیفتاده بود و کسی از ماسک استفاده نمیکرد و چون از شهر دور بود این موضوع برای اهالی خیلی اولویت نداشت. ولی ما در پشت دوربین خیلی سعی کردیم پروتکلها را رعایت کنیم. از لحاظ تولیدی کرونا باعث شد کار برای ما سختتر شود و یکی از دغدغههای بزرگ من این بود که گروه فیلمبرداری با سلامت بروند و برگردند و نیز مشکلی برای سوژههای فیلم پیش نیاید. استرس این بیماری همواره در طول کار با من بود. ضمن اینکه کرونا باعث افزایش هزینههای تولید نیز شد اما این موضوع درمقابل سلامت گروه فیلمسازی اصلا اهمیت نداشت و مهم سلامت جان آنها بود. یکی از دلایلی که در این شرایط کار را ضبط کردیم هم این بود که اگر این فرصت را از دست میدادیم شاید دیگر هیچوقت امکان ضبط آن به وجود نمیآمد و سوژه آنطور که مدنظرمان بود شرایط ساختش فراهم نمیشد و برای همین مجبور بودیم با تمام سختیها این کار را پیش ببریم.
به بازار هدف و پخش فیلم فکر کردید؟
فیلم «رش او» یک مستند چند وجهی است. هم مستند محیط زیستی است هم مستند اجتماعی است و هم اینکه از لحاظ نگاه قومی و فرهنگی میتواند قابل مطرح شدن باشد. بنابراین در سه چهار حوزه قابل ارائه است. ما قطعا روی عرضه آن فکر کردیم و یکی از جاهایی که فکر میکنم برای پخش این مستند مناسب است تلویزیون است. از طرفی اکران هنر و تجربه هم میتواند برای فیلم مناسب باشد. ضمن اینکه جشنوارههای موضوعی مستند هم بستر مناسبی برای نمایش فیلم است. این مستند یکسری داستانهای فرعی و نقدهای اجتماعی نسبت به یکسری رفتارها و باورهای غلط فرهنگی و بومی را مطرح میکند که برای مخاطب میتواند جذاب باشد.
در فیلم موضوعاتی مطرح میشود که نقدی بر یکسری رفتارهای اجتماعی است. چقدر جامعه امروز تابآوری شنیدن و دیدن نقد اجتماعی را دارد؟ آیا جامعه به این بلوغ رسیده که بتوان در آثار مستند با صراحت نسبت به برخی باورهای غلط و رفتارهای ناهنجار انتقاد کرد؟
بسیار راه طولانی در این مسیر در پیش داریم. ما فیلمسازها در تهران شاید کمتر این مشکل را داشته باشیم. ولی وقتی پا را از تهران بیرون میگذاریم و به شهرستانهای کوچک میرویم و با قومیتهای مختلف روبرو میشویم، آنقدر تابو وجود دارد که کار تولید را سخت میکند. در همین فیلم «رش او» حضور من به عنوان یک زن در مقام تهیهکننده باعث شد خیلی راحت بتوانیم با مردمان آن روستا ارتباط برقرار کنیم و شاید اگر یک گروه مردانه به سراغ ساخت این مستند میرفتند ،نمیتوانستیم به خانوادهها و به خصوص خانمها نزدیک شویم. کمی که از فرهنگ شهر عبور میکنیم و به فرهنگ روستا نزدیک میشویم یکسری تعصبات و فرهنگها کار را برای ساخت مستند و نزدیک شدن به سوژهها سخت میکند و خیلی راه داریم تا به یک بلوغ در این زمینه برسیم.
آیا ساخت آثاری که در بستر یک بحران مثل سیل اتفاق میافتد، میتواند زمینهساز توجه مسئولان به زیرساختهای اقتصادی و زیربنایی باشد؟ آیا میتوان از طریق ساخت مستند مسئولان را آگاه کرد؟
ما در این مستند بهطور مستقیم به موضوع سیل و علت حادث شدن سیل نپرداختیم اما فکر میکنم اگر مسئولان بخواهند کاری کنند نیاز نیست مستند ببینند. کافی است گوشی موبایلشان را بردارند و فیلمهایی که از این سیل ویرانگر در شبکههای اجتماعی منتشر شد را تماشا کنند و قطعا با تماشای آن به خیلی از نقصهای کاری خودشان پی میبرند. متاسفانه ارگانهای محلی از استانداری و فرمانداری و شهرداری آن منطقه هیچ گونه کمکی برای سهولت کارهایمان انجام ندادند جز چند نفر و از جمله مردم پلدختر. اگر قرار است یک فیلم صدای مردم باشد که به گوش مسئولان میرسد باید نسبت به تولید آن هم احساس مسئولیت کنند که متاسفانه این اتفاق نیفتاد و امکانات اولیه مثل اسکان گروه فیلمبرداری هم به سختی و با حمایت اداره ارشاد لرستان صورت گرفت.
آیا از خروجی کار راضی هستید و توانستید آن چیزی که مدنظرتان بود را تصویر کنید؟
ما در حوزههای مختلف از لحاظ نیروی انسانی و تجهیزات هیچ مشکلی در کشور نداریم اما بزرگترین سد راه کار کردن بودجه و زمان است. در همین جشنواره حقیقت امسال دو فیلم از دیگر کشورها دیدم که درون آن عوض شدن فصلها و بزرگ شدن بچهها را میبینی. این یعنی اینکه یک فیلمساز چقدر وقت و سرمایه و انرژی گذاشته تا فیلمش یک اثر کامل و جامع بشود. ما در ایران از لحاظ تکنیکی و تخصص هیچ کم نداریم برای اینکه بتوانند فیلمهای خوب بسازند ولی چطور میتوان با بودجهای که خیلی محدود است فیلمی ساخت که ۱۰۰ درصد مطلوب باشد؟ این امکانش نیست. برای همین اگر من بگویم از فیلمم ۱۰۰ درصد راضی هستم دروغ گفتم. من دوست داشتم با صبوری و با امکانات بهتری فیلمم را بسازم. وقتی مجبور هستم با بودجه مصوب سال گذشته فیلمی را در سال جاری بسازم که تمامی هزینهها از دستمزدها تا تجهیزات چندین برابر شده است، دیگر بودجهای نمیماند برای اینکه بتوان کار خوبی ساخت. متاسفانه این ایراد در شیوه کار کردن و اختصاص بودجه وجود دارد. قراردادهایی که با ما میبندند ۶ ماهه است و باید در عرض ۶ ماه یک مستند را تحویل بدهیم. در حالی که اگر قرار است یک اثر قابل قبول تولید شود باید روی پژوهش و سوژهیابی وقت کافی گذاشت. از طرفی به خاطر نبود نگاه حرفهای تخصصها در سینمای مستند از هم تفکیک نمیشود و شما میبینید یک نفر در یک فیلم کارگردانی، تهیهکنندهگی، تدوین و صدابرداری را انجام میدهد. با این شیوه میتوان انتظار داشت که یک اثر حرفهای ساخته شود؟ تهیهکننده وقتی میبیند در بودجهبندی یک فیلم هیچ جایی برای دستمزد خودش باقی نمانده است ناچار است یکسری کارها را خودش انجام دهد تا کمی از هزینهها کم کند و بتواند گذران زندگی کند. من معتقدم با این شیوه کار کردن در آینده نزدیک تهیهکننده از سینمای مستند حذف میشود و حذف تهیهکننده به ضرر سینمای مستند خواهد بود. کما اینکه شاهد هستیم الان سرمایهگذار با کارگردان کارها را انجام میدهد و همین باعث میشود در نبود یک نگاه حرفهای در عرصه تولید گاهی با آثاری ضعیف روبرو میشویم. ما مستندسازها به غیر از تلویزیون و مرکز گسترش جایی برای حمایت نداریم و متاسفانه بودجهها خیلی درست تقسیم نمیشود و بین مستندسازی در تهران با شرایط راحتتر با کسی که برای ساخت فیلم به بندرعباس با دمای ۵۰ درجه میرود فرقی قائل نمیشوند. این باعث شده سینمای مستند به دلیل تمرکززایی در تهران آسیب ببیند و دیگر کسی با این بودجهها رغبت نمیکند کاری خارج از تهران بسازد. الان دیگر کمتر کسی برای ساخت مستند به تلویزیون مراجعه میکند چون با رقمهایی که پرداخت میکند اصلا امکان ارائه یک اثر خوب نیست. تلویزیون در سالهای اخیر کمیت بیشتر از کیفیت برایش مهم است و برای همین میبینیم چند سالی است که در جشنواره سینما حقیقت فیلم شاخصی از تلویزیون وجود ندارد. از طرفی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی هم سعی میکند بودجه محدودی که دارد طوری بین بچههای مستندساز پخش کند که همه بتوانند کار کنند و این ممکن باعث افت کیفی آثار شود. باور من به عنوان مستندساز این است که بدترین فیلم در سینمای مستند از بسیاری از فیلمهای پرهزینه داستانی قابل دیدن و تاثیرگذارتر است. سفره سینمای مستند کوچک است و تنها انگیزه مستندساز برای تولید فیلم مستند عشق و دیوانگی است. تولید فیلم مستند کار گروهی منسجم، هماهنگ، همدل و حرفهای را میطلبد و قطعا اگر فیلمی ساخته میشود با حضور همدلانه تک تک اعضا گروه تولیدست که فیلم را به سرانجام میرساند، گروه سازنده «رش او» همگی حرفهای و از بهترین و شریفترین افراد فیلمسازی بودند و با توجه به میزان بودجه و زمان محدود فیلم نهایت تلاش و زحمتشون رو انجام دادند و قطعا اگر ضعفهایی در خروجی کار دیده شود مستقیما به عملکرد تهیهکننده مربوط است. همینجا فرصت را مغتنم شمرده و از تک تک افراد گروهم تشکر میکنم و قدردان محبت و همراهیشون در این مسیر سخت پشت سرگذاشته شده هستم.
عوامل این مستند عبارتنداز: نویسنده و کارگردان: رضا عباسی، تهیهکننده: مژگان صیادی، مدیر فیلمبرداری و مشاور پروژه: تورج اصلانی، تدوین: امیر ادیبپرور، موسیقی: صبا ندایی، مدیر صدابرداری: هادی معنویپور، طراحی و ترکیب صدا: امیرحسین صادقی، فیلمبردار: حسن اصلانی، دستیار فیلمبردار: عرفان قبادی، صدابردار: علیرضا پاکنهاد، تصحیح رنگ و نور: علیرضا قادری اقدم، آنونس: مجید یوسفزاده، طراح پوستر: مجتبی داننده، ترجمه: حسن شرف الدین، زیرنویس: رضا تاری وردی.