خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگو با ایلنا مطرح شد:

تکثر در جامعه حذف شدنی نیست

تکثر در جامعه حذف شدنی نیست
کد خبر : ۱۰۱۴۳۵۰

قایل بودن به نوعی کثرت‌گرایی شناختی و فرهنگی این امکان را به ما می‌دهد که دیدگاه‌های معرفتی و معنایی متفاوت از واقعیت را دیگر به عنوان رقیب ننگریم بلکه آنها را به عنوان واحدهای تکمیلی‌ای در نظر بگیریم که امکان درک و فهم واقعیت از زوایای مختلف را برای ما فراهم می‌آورند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، لیلا اردبیلی، دکترای انسان‌شناسی شناختی دارد. او در این گفتگو می‌کوشد تا پدیداری سیاسی چون تکثر در حوامعی پیچیده مثل ایران را در سطحی سراسرغیر سیاسی مورد تحلیل قرار دهد.

جوامعی پیچیده مثل جامعه ایرانی، همواره در معرض بروز دوگانه‌ها هستند. برآمدگه تکثر و کانون و مقصد آن کجاست؟

اگر بخواهیم ایده کثرت‌گرایی را از منظر انسان‌شناسی بررسی کنیم به مفهوم کثرت‌گرایی فرهنگی می‌رسیم که البته در اینجا فرهنگ دامنه گسترده‌ای را شامل می‌شود که عبارت است از دین، زبان، قومیت، سیاست و حتی اقتصاد؛ که بر همگان روشن است که در هر یک از این قلمروها سازوکارهای بخصوصی برای ساخت معنا وجود دارد که در نهایت بر فرهنگ و معنای فرهنگی تاثیر مستقیم و غیرمستقیم می‌گذارند.

غالباً کثرت‌گرایی فرهنگی در مورد جوامعی بکار می‌رود که در آن‌ها چند گروه فرهنگی یا خرده فرهنگ کوچکتر درون جامعه‌ای بزرگتر قرار می‌گیرند و سعی می‌کنند تا هویت و ارزش‌های فرهنگی خود را حفظ نماید. در جوامعی که کثرت‌گرایی فرهنگی پذیرفته شده است گروه‌های فرهنگی مختلف به صورت مسالمت‌آمیز و با محوریت تساهل و مدارا در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و علاوه بر این کیفیات فرهنگی یکدیگر را به عنوان ویژگی‌های ارزشمند و معتبر در نظر می‌گیرند. در واقع در این نوع از جوامع هدف ایجاد همدلی و پیوستگی بین خرده فرهنگ‌های موجود است نه ادغام و امتزاج فرهنگ‌ها با یکدیگر. باید توجه داشت که کثرت‌گرایی فرهنگی را نباید با چند فرهنگ‌گرایی اشتباه گرفت، مفاهیمی که گاه دیده می‌شود به اشتباه جای یکدیگر بکار می‌روند، برای نمونه برخی از اهل فن در بیانات خود درباره چندفرهنگ‌گرایی در ایران صحبت می‌کنند، این در حالیست که چند فرهنگ‌گرایی زمانی رخ می‌دهد که فرهنگ‌های موجود در یک جامعه به شکل جدا از هم به زندگی خود ادامه می‌دهند و حتی در اکثر مواقع با یکدیگر رقابت می‌کنند. اگر به ساخت فرهنگی ایران نگاهی در زمانی داشته باشیم می‌بینیم که در آن هیچ قومی در طول تاریخ به واسطه مداخله سیاسی-نظامی وارد پهنه جغرافیایی آن نشده است، بلکه اقوام آن با فرهنگ‌های مختلف به صورت طبیعی- برخلاف ساخت‌های مصنوعی مانند آذربایجان یا نیمه‌مصنوعی مانند روسیه که در آن‌ها اقوام و فرهنگ‌های مختلف بواسطه مداخله سیاسی و نظامی به این کشورها ضمیمه شده‌اند- قرون متمادی همزیستی مسالمت‌آمیزی در کنار هم داشته‌اند و رویدادهای کم و بیش مشترک تاریخی را با هم تجربه کرده‌اند. این فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌ها قرن‌ها در کنار هم زندگی کرده‌اند و از یکدیگر تاثیر گرفته‌اند بدون آنکه یکدیگر را رقیب خود بدانند، بنابراین در ایران ما شاهد کثرت‌گرایی فرهنگی هستیم نه چند فرهنگ‌گرایی.

 برای درک بهتر کثرت‌گرایی فرهنگی باید به برابر نهاد این اصطلاح یعنی سره‌گرایی فرهنگی نگاهی داشت که رهیافتی است برای یکدست‌سازی و همسان‌سازی فرهنگ‌ها در قالب یک فرهنگ غالب و کاستن هر چه بیشتر از گوناگونی‌ها و تنوعات فرهنگی. اساسا چنین رهیافت‌هایی به چه معنا هستند؟

به زبان خیلی ساده یعنی از میان بردن تنوعات دینی، قومی، زبانی، سیاسی و حتی اقتصادی. منطق موجود در سره‌گرایی فرهنگی را می‌توان با توجه به اصل تیغ اکام (ocam’s razer) توجیه کرد که بر طبق آن شکل ساده‌تر همواره بر صورت پیچیده‌تر ارجح است. بر اساس این اصل نباید بیش از نیاز اهداف قائل به وجود فرهنگ‌های دیگر بود و باید از ساخت‌های پیچیده‌ای که حاصل گوناگونی فرهنگ‌ها در یک جامعه است بپرهیزیم. به این ترتیب سره‌گرایی از کثرت‌گرایی پسندیده‌تر است چون شکل ساده‌تری دارد و از طریق آن نیازهای حیاتی یک جامعه نیز رفع می‌شود. از سوی دیگر، شاید بتوان دلیل تمایل حکومت‌ها در طول تاریخ به این نوع نگاه سره‌گرایانه به فرهنگ را در این واقعیت دانست که کنترل و مدیریت کشور و جامعه‌ای با اعضای همگن همواره آسان‌تر از اجتماعی با اعضای ناهمگن است. به گفته کانت خصیصه اساسی عقل آدمی آن است که تا حد امکان به دنبال وحدت باشد و از گوناگونی بپرهیزد. تمام این موارد نشان می‌دهند که ذهن و عقل آدمی اساساً گرایش به ساده‌سازی و وحدت دارد، بنابراین سره‌گرایی و همگن‌سازی به دست یافتن به وضعیتی مطلوب کمک می‌کند.

ما در حوزه عمومی با نیروهای بسیار متعددی مواجه هستیم. برخی از آن نیروها مثل دولت دارای توان بسیار بیشتری برای پیشبرد اهداف خود است. آیا دولت توتالیتر می‌تواند جامعه‌ای یکدست بیافریند؟

شاید از روی ساده‌اندیشی بتوان تصور کرد که در طول تاریخ قدرت‌های کنترل‌گر به منظور ایجاد نوعی نظم برای مدیریت و کنترل جامعه اقدام به همگن‌سازی‌ها و همسان‌سازی‌های فرهنگی کرده‌اند اما واقعیت این است که با این دست از اقدامات در واقع آن‌ها خود را از بخشی مهمی از میراث ارزشمند فرهنگی محروم کرده‌اند و چه بسا باید تلاش می‌کردند تا از دل ناهمگنی‌ها و تنوعات به نظم پایدار دست یابند. همانطور که گفته شد این نوع از اقدامات و تصورات خام برآمده از ذهنی ساده‌اندیش است و برای درک خسران‌هایی که نگاه‌هایی مانند سره‌گرایی فرهنگی در پی دارند پیش از هر چیز باید نگاهی عمیق‌تر به مفهوم کثرت‌گرایی فرهنگی داشته باشیم و هستی‌شناسی و بنیان‌های نظری آن را بررسی کنیم.

کثرت‌گرایی فرهنگی بر بنیان‌های نظری متعددی استوار است که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به اومانیسم و کثرت‌گرایی معرفتی و نسبیت‌گرایی فرهنگی اشاره کرد. اساسا ورود نسبیت به مناسبات فرهنگی چگونه ممکن است و چه ره‌آوردهایی می‌تواند داشته باشد؟

در کثرت‌گرایی معرفتی در بحث فرهنگ اعتقاد بر این است که سوژه‌ها در فرهنگ‌های مختلف، هر یک بهره‌ای از جهان دارند و به گونه‌ای منحصر به فرد جهان را درک می‌کنند و گوناگونی‌های فرهنگی حاصل همین ادراکات و برساخت‌های متنوع از جهان مفاهیم است. این دیدگاه خود منجر به نسبی گرایی معرفتی و فرهنگی می‌شود. بدان معنا که معیار و استاندارد مطلقی برای داوری ارزش‌ها در فرهنگ‌های مختلف وجود ندارد و ارزش‌های هر فرهنگی را باید برحسب همان فرهنگ درک کرد؛ نگاهی که با روح علم انسان‌شناسی عجین است و در واقع انسان‌شناسان زبان‌شناسی چون فرانتس بوآس و شاگردانش ادوارد ساپیر و بنجامین لی وورف بودند که از این اصطلاح در مطالعه فرهنگ‌های غیراروپایی و آمریکایی استفاده کردند. در فلسفه نیز کسانی مانند نیچه معتقداند که هر موجودی که از ما متفاوت است به گونه‌ای متفاوت جهان را ادراک می‌کند و در نتیجه جهان زیسته او از ما متفاوت است. هرچند که این معرفت‌های متفاوت در زیرساخت‌شان دارای شباهت‌هایی با هم هستند[As1] و مخرج مشترکی دارند و می‌توان ساحاتی همگانی برای این معرفت‌ها قائل شد اما مسئله آن است که تفاوت‌هایی که میان این معرفت‌ها وجود دارند نیز قابل اغماض نیستند و در اکثر مواقع اساس بروز اختلافات محسوب می‌شوند، اختلافاتی که میل به از بین بردن تنوعات و گوناگونی‌ها را در ذهن قدرت کنترل‌گر تقویت و البته توجیه می‌کند. البته برخی معتقدند که خصوصیات جهان شمول و همگانی این معرفت‌ها بسیار پررنگ‌تر و بیشتر از ویژگی‌های متنوع آن‌ها هستند و در واقع در زیرساخت ایده جهانی‌سازی نیز همین پیش فرض قرار دارد. اما با نگاه عمیق‌تر به تنوعات موجود در فرهنگ‌ها می‌توان شاهد این مهم بود که این ادعا از منظری امپریالیستی و خود محورانه به واقعیت می‌نگرد و نگاهی ساده‌انگارانه به دنیای مفاهیم دارد. اگر زبان را نمونه‌ای غنی از یک فرهنگ در نظر بگیریم، پروژه‌هایی مانند انگلیسی‌های جهان (World Englishes) شاهدی بر این مدعا هستند. طی این پروژه به دنیا نشان داده شد که صحت دارد در کشورهای تحت استعمار و در کشورهایی که انگلیسی زبان دوم آن‌هاست افراد افکار و ایده‌های خود را در قالب دستور و واژگان انگلیسی می‌ریزند و آن‌ها را بیان می‌کنند اما در واقع آن‌ها از این قالب برای بیان پیش فرض‌ها، میان ذهنیت‌ها، ارزش‌ها، داوری‌ها و شناخت جمعی خود که ریشه در فرهنگ و تاریخ‌شان دارد، استفاده می‌کنند و این توهمی بیش نیست که انگلیسی زبانان به انگلیسی می‌اندیشند، تصمیم می‌گیرند، و داوری می‌کنند.

از منظر تخصص علوم شناختی، آیا می‌توان به مدلی از واقعیت زسید که در نهایت واحد کمترین شکاف‌ها باشد؟

علوم شناختی در دهه‌های اخیر نظریه مهمی را مطرح کرده است که از نظر یافته‌های مبتنی بر شناخت اجتماعی نظریه معتبری است. در این نظر که درباره یکی از ویژگی‌های شناخت جمعی مطرح شده است اعتقاد بر این است که شناخت ماهیتاً امری توزیعی (distributed) است. به بیان دیگر، فرهنگ به عنوان یکی از نمونه‌های شناخت جمعی به‌هیچ وجه وجود خارج از بازنمودهای فردی ندارد، و از آنجا که این بازنمودها متنوع هستند، جایگاه خاصی که بتوان کل فرهنگ را در آن ذخیره و بازنمایی کرد وجود ندارد. بنابراین فرهنگ ضرورتاً و ذاتاً نظامی توزیعی است. در واقع این بدان معناست که ساختارهای شناختی مانند سازه‌های فرهنگی در ذهن اعضای یک گروه فرهنگی به صورت ناهمگن توزیع شده‌اند و از طریق همین ویژگی توزیعی دانش فرهنگی است که می‌توان تنوعات دانش میان افراد و زاویه دید فرهنگی مختلف میان افراد یک فرهنگ را توجیه کرد. مخلص کلام اینکه واقعیت ماهیتاً امری متکثر است چراکه توسط سوژه‌هایی درک می‌شود که بنا به تاریخ و فرهنگ و جغرافیای و در یک کلام موقعیت‌مندی‌های متنوعشان از هم متمایزند. به تعبیر بزرگمهر «همه چیز را همگان می‌دانند». به این ترتیب قایل بودن به نوعی کثرت‌گرایی شناختی و فرهنگی این امکان را به ما می‌دهد که دیدگاه‌های معرفتی و معنایی متفاوت از واقعیت را دیگر به عنوان رقیب ننگریم بلکه آن‌ها را به عنوان واحدهای تکمیلی‌ای در نظر بگیریم که امکان درک و فهم واقعیت از زوایای مختلف را برای ما فراهم می‌آورند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز