ایوب آقاخانی:
نگران مسئولان و مردمیام که به نبودن تئاتر در پساکرونا عادت میکنند/ رفتارمان با فرهنگ موسمی است
ایوب آقاخانی درباره پیشبینیاش از تئاتر در دوره پساکرونا گفت: من الان بیش از اینکه نگران آسیبهای خانمانبرانداز این ویروسِ مرموزِ لعنتی روی تئاتر باشم، نگران مسئولانی هستم که به نداشتن تئاتر دارند عادت میکنند و نگران مخاطبانی هستم که به تئاتر ندیدن دارند عادت میکنند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، تئاتر در یک سال اخیر با بحرانی کمنظیر مواجه شد؛ برای مدت چهار ماه متوالی به دلیل شیوع کرونا تعطیل بود و پس از آن هم با اینکه با پروتکلهایی توانست به کارش ادامه دهد اما اوضاعش به هیچوجه شبیه روزهای قبل از آن نشد. با هر بار اوج گرفتن بیماری، تعطیلی به سراغش میآمد و بیم و امید از آینده، بر بلاتکلیفی شرایط کرونایی اضافه میکرد. از ابتدای مهر ماه هم این تعطیلیها هفته به هفته تمدید میشد تا هرچه بیشتر آینده این هنر زنده و اجتماعی را در تاریکی فرو ببرد. تکلیف تئاتر در روزهایی که سرانجام این بیماری همهگیر فروکش میکند، چه خواهد بود؟ تئاتر و مخاطبانش در پساکرونا چه وضعیتی را تجربه میکنند؟ این آینده ناشناخته چه ویژگیهایی خواهد داشت؟ اینها نگرانیهایی است که در گفتگو با «ایوب آقاخانی» نمایشنامهنویس، کارگردان و مدرس تئاتر که این روزها مدیریت پروژه «چهار فصل تئاتر ایران» را به عهده دارد، مطرح کردهایم.
شما فصل پنجم پروژه چهار فصل تئاتر ایران را با عنوان «مدافعان سلامت» به تازگی آغاز کردهاید. در شرایط کرونایی که تئاتر در وضعیتی بلاتکلیف به سر میبرد، چشماندازی از چگونگی فعالیت این پروژه جامع آموزشی نمایشنامهنویسی دارید؟
دور جدید پروژه چهار فصل تئاتر ایران را از انتهای سال ۹۶ شروع کردیم و متاسفانه درست زمانی که داشت به روال سنجیده و درستی میافتاد درگیر پاندمی کرونا شدیم و عملا همهچیز با تاخیر، تردید، دو دلی و سختی در برنامهریزی اتفاق افتاد اما به هرحال تصمیم گرفتیم به هر نحوی که شده حتی با شرایطی مطابق با الزامات و محدودیتهای کنونی پروژه را پیش ببریم. فصل قبلی را با کلی تاخیر به دلیل همین صبوری برای اینکه شاید اوضاع بهتر شود -و نشد- پیش بردیم و تمام شد تا رسیدیم به فصل پنجم که نامش را «مدافعان سلامت» گذاشتهایم و ضربان و مصداقهای روز در آن هست. هیجانی در نوقلمها قابل مشاهده است که انگار دوست دارند به چنین مضمونی بپردازند اما خب میدیدم که در سطحیترین حالت خودش در جاهای مختلف اتفاق میافتد؛ مثلا در نمایشهای کوتاهی که تجربه میشود و در جریانش هستم یا مثلا برای نمایشنامههای کوتاهی که برای رادیو تولید میشود و احساس میکنم کلِ قلمهای معطوف به این سوژه، قلمهای هیجانزدهای هستند و مقایسهاش میکنم با قلمهای جوانی که دوران جنگ تحمیلی درباره جنگ مینوشتند. اگر تاریخ را به لحاظ تکوین ادبیات نمایشی مرور کنیم، میبینیم که تقریبا هیچ نمایشنامه ارزنده و چشمگیری از آن دوران در مورد جنگ و با اشاره مستقیم به جنگ، نداریم. دلیلش هم همین هیجاناتی است که مانع تولید آثار درخوری در این زمینه شده. بنابراین ضرورت دیدم پیش از اینکه این هیجانات بخوابد و این انگیزهها کهنه و یکنواخت شود و ناگهان از مقدار تشویقکنندگی و برانگیزانندگیاش کم شود، درباره این امر و اینکه چگونه در قلب یک ماجرا نگاهی عمیق به سوژه داشته باشیم، به سرعت فراخوان جدید پروژه را تحت عنوان «مدافعان سلامت» سامان داده و منتشر کنم. که خوشبختانه مورد استقبال هم واقع شد؛ هرچند که در گردآوری و اعلام نتایج، کمی دیگر صبر کردیم تا ببینیم وضعیت چگونه است و باز دیدیم انگار یا فرقی قرار نیست رخ دهد یا لااقل فرق چندانی که بتواند ما را به وضعیت عادی قبل برگرداند به این زودیها ایجاد نخواهد شد. لذا هیئت علمی را منصوب کردیم و آنها مشغول بررسی آثار هستند و انشالله خواهیم توانست پیش از آنکه این سالِ سخت تمام شود، فصل دیگری را آغاز کنیم. امید ما این است که علاقهمندان به نمایشنامهنویسی را باوجود اینکه رگههای رسیدن به گوهر و جوهر تئاتر را خشکیده و مسدود و سخت میبینند دورهم جمع کنیم. هرچند که این روزها و همه ما با این پرسش مواجهیم که تئاتر چه خواهد شد؟ یا اصلا تئاتری هست یا نه؟ اما برای اینکه این انگیزهها و شوقها نخشکد و برای بعد از این بحران، قلمهایی توانمندتر و مادههایی برای پرداخت به مثابه متن داشته باشیم، با سختی و اصرار و لجاجت این ماجرا را ادامه میدهیم به این امید که فکر ما فکر غلطی نبوده باشد و انشالله منشا خیری باشد که دنبالش میگردیم.
تصور میکنید تکلیف تئاتر در روزهایی که سرانجام این بیماری همهگیر فروکش میکند چه خواهد بود؟
صادقانه بگویم کمی سختم است جواب روشنی درباره آینده تئاتر بدهم؛ حس خودم را میتوانم بگویم که طبیعتا حس غیرکارشناسیِ یک تئاتریِ خسته است که اصرار دارد از حرکت نایستد. با افرادی چه در طبقه مسئولان امر و چه در دایره مخاطبان تولیدات هنر به ویژه تئاتر مواجهیم، که تقریبا همه عادات حتی فرهنگیشان از نظر من قابل نقد است. به این معنا که باوجود اینکه فرهنگ غنی، تاریخ چشمگیر و ارزشها و گنجینههای جدی تاریخی و فرهنگی و ادبی داریم اما برخورد ما با مقولههای فرهنگی هرگز خورند این داشتههایمان نبوده و با همهچیز کمی شتابزده، کمی تازه به دوران رسیده و کمی بد برخورد کردهایم و رفتارمان با مقولههای فرهنگی، کمی موسمی بوده است.
به نظر شما، با شکل جدیدی از مخاطبان تئاتر در پساکرونا روبهرو خواهیم بود؟
من الان بیش از اینکه نگران آسیبهای خانمانبرانداز این ویروسِ مرموزِ لعنتی روی تئاتر باشم، نگران مسئولانی هستم که به نداشتن تئاتر دارند عادت میکنند. نگران مخاطبانی هستم که به تئاتر ندیدن دارند عادت میکنند و این مردم، مردمی هستند که ظرف چند ماه به راحتی از کمربند نبستن به بستن آن عادت کردند، از گوشیهای ساده به گوشیهای هوشمند و از تماس گرفتن، به پیغام دادن روی فیسبوک سوئیچ میکنند و اصلا گذشته را به یاد نمیآورند. من مطمئنم اگر همین الان با بسیاری از کسانی که درگیر فضای مجازی هستند حرف بزنید شاید دوران پیش از واتساپ، تلگرام و اینستاگرام را حتی به یاد نیاورند در حالی که تازه آغشته آن شدهاند. این برخورد و این جنس از برخوردی که نسبت به رفتارهای هموطنان خودم و مدیرانی که سالها با آنها کار کردهام در حافظهام دارم، من را بهشدت نگران میکند و تاکید میکنم که این نگرانی شبیه نگرانیهای هیچکجای جهان نیست؛ من نگران مسئولان و مخاطبان ایرانی هستم، برای اینکه حافظه تاریخی ضعیف و عادتهای خیلی ناگهانی در زندگیشان جاهای پررنگ و استواری دارد و میترسم که نکند تئاتر ندیدن و حذف آن، یکی از عادتهای این دو طبقهای باشد که به آن اشاره کردم. نگران معیشت خانواده تئاتر که خودم هم جزوشانام هم هستم، اما انگار همه یادشان رفته باید نگران چیزی باشند که ریشه در عادتهای فرهنگی ما دارد. من واقعا بابت این نگرانم؛ کنار نگرانیهای دیگری که بر آن صحه میگذارم و کنار خطرهای دیگر که وجود دارد، این را هم میگویم که انگار کسی در گفتگوها و خبرهای مطبوعاتی به آن اشارهای نمیکند.
فکر میکنید تلاشهای کمابیش از هم گسیخته برای زنده نگه داشتن تئاتر، مثل اجرای آنلاین و فیلمتئاترها کمکی به کاهش این نگرانی نمیکند؟
نه. اما اگر کمکی نمیکند به این معنی نیست که کاری هم انجام نمیشود؛ کاری جز آن نمیتوان کرد و راه دیگری وجود ندارد. ما مجبوریم این دریچهها را باز نگه داریم و به آن فکر کنیم. این فعالیتها کمکی به نگرانی مدنظر من نمیکند چون ترس من از همینهاست. اینکه نکند اصلا فکر کنند تئاتر یعنی تئاتر آنلاین؟ نکند فکر کنند ارتباط با فیلم فقط از طریق ویاودی است؟ نکند مسئولان دیگر هزینه، انرژی، زمان و برنامهریزی صرف ساخت سختافزار تئاتر، سالن و چیزهایی مانند آن، نکنند؟ و بگویند «دو سال، سالن تئاتر نداشتیم مگر چه شد؟» این جمله را آنقدر در جلسات داخلی از زبان مدیران شنیدهام که مطمئن باشید این نگرانی من، محصول تجربه معاشرت با مدیرانی است که عموما به ناشایستگی بر مسند مدیریت تکیه میزنند و من نگران همین چیزها هستم که نکند تلاشها تبدیل به تنها خط موجود در تولید تئاتر شود.
این نگرانی از عادتهای سریع مردم، نمیتواند از آنسو سبب شود که دوباره به عادت پیشین تماشای تئاتر در سالنها برگردند؟
خیلی سخت است. ما برای جمع کردن مخاطبان خیلی رنج بردیم. صادقانه بگویم، من ۳۰ سال است که تئاتر را بهطور جدی دنبال میکنم، و فکر میکنم انصافا برای نتیجهای که گرفتیم ۳۰ سال زمان زیادی بوده. ما میتوانستیم با انرژی کمتر و سرعت بیشتری این فرهنگسازی را ایجاد کنیم. اما چرا نمیشد؟ چون متضمن تبلیغات و حمایتهای وسیعی از سوی نهادها و نیروهای دولتی بود که خب این را هیچوقت به تمامی نداشتیم و خیلی جاها ترمزها کشیده میشد، چوبها لای چرخ میرفت و خیلی جاها رسانههای بهانهجو مانع میشدند و عملا ما با سرعت خیلی کمی توانستیم جمعی عادتکرده به تئاتر را دورهم جمع کنیم که اتفاقا این عادتها خیلی سازگار با اصول زندگیشان نبود اما آرامآرام آن را جوری پذیرفتند که تبدیل به اعتیاد مبارکشان شد. طوریکه دنبال تئاتر میگشتند و صفحات مجازی را برای پیدا کردن تئاترهای روی صحنه، بالا و پایین میکردند. اگر اینها بپرند، برمیگردند به فرکانس و موج قبلی زندگیشان و این کار ما را خیلی دشوار میکند. درست است که میگویم مردم به سرعت به چیزهایی عادت میکنند اما متاسفم که باید این را بگویم و البته قصدم بیادبی نیست چون خودم هم جزو همین مردم هستم، اما واقعیت این است که مردم به چیزهای خوب، دیرتر عادت میکنند. اگر به بستن کمربند ایمنی عادت کردیم به این خاطر بوده که باتوم جریمه بالای سرمان بود. اما باتوم کدام جریمه بالای سر «تئاتر ندیدن» هست؟ برای همین این عادت به سختی در سبد عادات مخاطب قرار گرفته و اگر از سرش بیفتد، برگرداندن آن خیلی دشوار است. من حس والدینی را دارم که در حال تربیت بچه ۴ الی ۶ ساله خودشان هستند. باز هم تاکید میکنم که قصدم بیادبی نیست و این را مشفقانه میگویم. شاید این نگرانیهایم را به شکلی طنزآمیز مطرح میکنم، اما خیلی جدی هستم و عمیقا باور دارم که ما داریم بحرانی فراتر از ابعاد فیزیکی کرونا را تجربه میکنیم و آن آسیبهای معنوی و متاسفانه زود تخریبشونده و دیر ترمیمشونده این ماجراست.
گفتگو: سبا حیدرخانی