رهبری قنبری:
سینمای جاودان امروز زیر فشار سینمای محیطی مرده است
آیا وظیفه دولت پافشاری بر امر فرهنگیست یا کار بازاری؟ اگر تفکرّ فرهنگی نمیتواند بواسطه سینما ترویج شود، باید حتماً به جایش بیفرهنگی و بیهویتی ترویج شود؟! اگر فردا دولت به مبتذلسازان سینما اعلام کند که دیگر ارگانی برای حمایت از سینما ندارد چه کسانی بیشتر یقهی دری خواهند کرد؟!
ایلنا: رهبر قنبری(کارگردان سینمای ایران) با انتشار یاداشتی به بعضی سیاستهای سینمایی انتقاد کرد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، متن این یادداشت که برای ایلنا ارسال شده، بدین شرح است:
مرگ «سینمای جاودان» زیر فشار «سینمای محیطی»
شعر هُنر است و «شاعر کسی نیست که حیرت میآراید، شاعر کسی ست که حیرت مردمان را با کلامی نو درهم میشکند»، اینکه میگویند شاعری حیرت انگیز است، به این معنی نیست که گفتارش غماض است و بلکه به این معناست که او چگونه توانسته آنچه را که زمانی مبهم و اسرارآمیز بوده را با کلام آشنا درهم بشکند و تعبیری عمیقتر به دست مردمان متحیّر بدهد، و انتساب این حیرت انگیزی ثانویه بر شعر و شاعری در اصل تحسینی ست که از شاعر حیرتشکن به عمل میآید، اینگونه آغاز کردم تا اعتبار این گفته را برای نقد احوال سینمای فعلی کشورمان تسرّی دهم، که راستی هُنر سینمای کشورمان کدام حیرت را برای
مردمان سرزمینمان درهم میشکند، و اصولاً حیرت زدگی چیست؟ و چه زیانی میتواند داشته باشد؟، و چرا باید درهم بشکند؟
در زمان اکران فیلم کریستف کلمب نقدی خواندم بر احوال ساکنین اصلی آمریکای لاتین به وقت تسخیر سرزمینهایشان توسط مهاجرین اروپایی، که آن منتقد عالیقدر گفته بود: بومیان آمریکای لاتین پیش از آنکه سر باخته شمشیرها و تفنگهای مهاجرین اروپایی شوند، روحشان از دیدن مهابت کشتیهای اروپائیان که به سواحل آنها میرسیدند درهم شکسته بود، چراکه هرگز چنین هیولاهایی در عمر خود ندیده بودند و روحشان را در ناشناختگی آنچه دیده بودند، پیش از جسمشان باخته بودند! یعنی اگر بومیان آمریکای لاتین میتوانستند تصور کنند، آن هیولاهای ناشناخته چیزی نیستند جز بلمهای بزرگ شده خودشان که هر روزه از آنها برای ماهیگیری استفاده میکردند، آنگاه دربرابر مهاجمین مستحکمتر میایستادند، و معنای عمیق این گفته میتواند چنین باشد که ما نهایتاً اگر از داراییهای ملّی خود به خوبی استفاده نکنیم و اگر نه مهابت آنها را و بلکه عمق انسانی اشان را آراسته و پیراسته به منصه ظهور نرسانیم آن دیگران حتّی با مایه گرفتن از داراییهای ما و با مهابت آراسته به سوی ما خواهند تاخت و مگر آنها با مفاهیمی مانند عشق، جوانمردی، ایثار، گذشت، صبر، انتظار، بردباری، بخشش، وفاداری، پاکدامنی، فروتنی، عدالت، شهامت و ایمان چنین نمیکنند؟
و مگر در میان آنها رسوم نامیمون و به ظاهر مدرن خود را پنهان به خورد مردمان ما نمیدهند؟ درحالیکه بخش اعظم و بلکه اصیل این مضامین و مفاهیم، آزمودههای تاریخی ماست، که اتّفاقاً آن بیگانگان چه بسیار با ترجمان متون ما شکوه خود را میآرایند و سینمای ما در بند ظاهر آرایی به قامت آنان است! دُرست است که ما تکنیک کم داریم، امّا دلیل ندارد که مفهوم عشق را به حدّ غرایز انسانی تنزل دهیم، و یا ایمان را به حدّ فتح یک هدف نظامی تقلیل دهیم، یا فیلمهای اجتماعی و ملودرام ما نهایتاً حلّ معضل شیوه وصلت یک کلکسیونر اتومبیل با یک دختر خانم مانکن که به زور لباس میخواهیم موجه نموده و لاپوشانی آن روی دیگرش را بکنیم، و به این ترتیب راه ریا در پیش بگیریم، و به همین شیوه گویش و منش بازیگرانمان را از شکل خودی خارج کرده و به شکل گویش و رفتار آن بیگانگان درآوریم، شیوههای برخوردهای انسانی و روابط اجتماعی فیلمهای خودی را میگویم، کدامیک از آنها پیوند راستینی با یکی از عناصر، مضامین و مفاهیم اصیل تاریخی، ملّی، میهنی، دینی، ادبی، فرهنگی و به طور کُلّی هویتی ما دارند، و اصالت امّا به معنی آزمودگی و یا برآمدگی تاریخی ست.
ادب را میگویم، هر چه که باشد در طول تاریخ فراز و فرودهایی را گذرانده است تا شکل مورد پذیرش همگانی به خود گرفته است و یعنی شیوههای ارزشمداری را پیموده است، شیوه عشق ورزی ما، شیوه بردباری، وفاداری و واژه گانی از این دست که در بالا بدانها اشاره شده است همگی را ما در تاریخ خود به آزمودگی پروردهایم و چنین پرورشی ست که آنها را زنده به دست ما رسانده است، ما اگر نتوانیم چنان دستاوردهایی را پاسداری کرده و تعابیر روزانهاش را بوسیله ابزارهای فرهنگی و یکی هم سینما به دست مردمانمان برسانیم به زودی حیرت زده مهابت کشتیهای مهیب فرهنگی و در اینجا سینمایی آن بیگانگان خواهیم بود که به سواحل ملّی ما میرسند تا دارایی ما را از حیثاعتبار ساقط کنند، و اگر نمیتوانیم همانند شاعری حیرتشکن باشیم، مگر مجبوریم به استقبال سقوط و اضمحلال اخلاقی آن بیگانگان راه بسپاریم؟!
گروهی را میگویم که برای تحمیل و تحمّل چنین خفتی حتّی دستاوردهای ارزشمند دیگرانمان را نیز در طول چند سال گذشته با احکامی مانند سینمای فرهنگی، هُنری و جشنوارهای به تمسخر و تخطئه گرفتهاند و حتّی برای این اضمحلال فیلسوف نیز استخدام کرده و در میان شوراهای بررسی فیلمنامه ارگانهای دولتی نیز جا کردهاند تا فلسقه سینمای بدنه و بفروش و گیشه پسند و به زعم بنده «سینمای محیطی» را جا بیاندازند! آیا وظیفه دولت پافشاری بر امر فرهنگی ست یا کار بازاری؟ اگر تفکرّ فرهنگی دیگر نمیتواند بواسطه سینما ترویج شود، باید حتماً به جایش بیفرهنگی و بیهویتی ترویج شود؟! اگر فردا به همین دلیل دولت به مبتذلسازان سینما اعلام کند که دیگر ارگانی برای حمایت از سینما ندارد چه کسانی بیشتر یقه دری خواهند کرد؟
اگر صاحبان تفکّر فرهنگی یک نامه کوتاه دلسوزانه بنویسند، اطمینان میدهم بیبضاعتان ادب و فرهنگ و محیطی سازان چه واویلایی برای فرهنگ راه خواهند انداخت و اصلاً کدام مسئول و متولیّ و… را در خفی با سخنان به ظاهر فرهنگی و هُنری و دینی سرکیسه نخواهند کرد و نکردهاند؟! تا پس از دریافت بودجه، مجدداً آن کار دیگر نکنند؟! امروز اگر چند تنی از آنها صاحبان سینماهای پایتخت شدهاند به گذشته آنها نگاه کنید که چگونه از سفارشات اشخاص و ارگانها برخوردار شدهاند، تا بتوانند بار و بندیل مال و ابتذال خود ببندند و نه حتی برای سینمای بدنه که برای دارایی بیشتر شخصی، و به این ترتیب است که آنها چه بسا ما را پیش از غربیان به اضمحلال میرسانند!
بله آنها نادانسته قامت سینمای ما را از بیان واژه گان آزموده تاریخی امان تهی کردهاند که بنده به آنها «واژه گان جاودان» میگویم، و ما زمانی بدین دانایی، سینمای آراستهای داشتیم، بخاطر بیاوریم «پ مثل پلیکان» را، سفر، مسافر، تفنگهای چوبی، ناخدا خورشید، خانه دوست کجاست، شاید وقتی دیگر، رنگ خدا، تولدّ یک پروانه، مادیان، هامون، نار و نی، باد ما را خواهد برد، و صدها مورد دیگر را که از روح جاودان و از رسم و آئین و روش و منش مردمان خودی برخوردار بودند و سبک و سیاقی از ما را در جهان برجا مینهادند، تا کسی از آن سوی آبها جرأت نکند کشتی مهیب فرهنگی برای مبهوتی مردمان ما به سوی ما گسیل دارد! چه شد که این سینما با آن روح جاودان جای خود را نه حتّی به داستانهای مبتذل و بلکه مفتضح سپرد؟!
حرکت خزنده قومی جاه طلب و آرزومند از میان ما که نه احساس و نه درکی از این مضامین را داشتند و تنها به سودای چهره آراستن به سبک و سیاق شایستگان فرهنگی، امّا در عمل با ریا کاری عنان از کف هُنرمندان راستین برکشیدند و خود را نه بر جایگاه هویتی آنان که بر سکوهای اوّل اقتدار مالی برکشیدند! شرکت در مناسبات، حضور در روی سنها، خریدن سینماهای کارآمد پایتخت و شهرستانها پُشت هم اندازی از هر دست، فراخوان سوداگران اقتصادی، استخدام روزنامه نگاران کار نابلد، تزئین شهر به تبلیغات کالای ناکارآمد و انتشار آگهی در مطبوعاتی که باری به هر جهت زمانی موجه جلوه میکردند، یقه دری قلابی فرهنگی و هُنری و بعد عربده کشی و انگ و ننگ زدنهای خاله زنگی در برنامههای تلویزیونی به این و آن، سوز و گذارهای آبکی برای فرهنگ و ادبیات و آنهم صرفاً بر زبان آوردن نام چند شاعر که اگر تاریخ زندگانیشان را بپرسی احتمالاً با ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال اختلاف بیان خواهند کرد! و به هر حال این آن چیزی ست که دیگر گُسست شدیدی میان ادبیات تاریخی و حتّی به روز ما با سینما را موجب شده است، تا دیگر داستانهایی با مضامین جاودان نوشته نشود، وقتی داستان جاودانهای وجود نداشته باشد سخت است که سینمایی با قصّههای جاودان تکرار شود، و اگر بر حسب اتّفاق یکی هم در آن میان پیدا شود، با چماق سینمای فرهنگی، هُنری و جشنوارهای از گردونه ترویج یا همان اکران ساقطاش خواهند کرد. و ما حیرت زدگان سینمای دیگران خواهیم بود تا با کدام تیغ تیز شده اشان به دست کسانی از میان ما دمار از روزگار فرهنگ و سینمای ما درآورند!! بخاطر داشته باشیم شاعر کسی نیست که حیرت میآراید، شاعری کسی که حیرت میشکند. با آرزوی خلاصی «سینمای جاودان» از دست «سینمای محیطی»،