ایلنا از دغدغه ۷ هزار خانوار سیستان و بلوچستان گزارش می دهد؛
جادهها؛ کابوس روستانشینان نیک شهر / اینجا باران نعمت نیست
اوایل مهرماه برای توزیع لوازم التحریر و کولههای مهربانی خیرین، به روستاهای کوچینگ ، آبگاه و وانان از توابع نیکشهر سفر کردیم . سنگلاخ های بزرگ ، پیچ و خم های مرگبار، گرد و خاکی که چشم هر عابری را کور میکند خبر از گذر از رودخانهای خشک شده را میداد ، جاده ای که انتهایش ما را به ۱۷ روستای نیکشهر میرساند.
ایلنا ؛ «کوچینگ ، آبگاه و وانان» از جمله روستاهایی است که گذر کمتر کسی به آن میافتد زیرا جادههای آن ذهن هیچ انسانی را به سمت زندگی ۷ هزار روستایی در انتهای این جاده نمیکشاند. 7 هزار نفر روزانه 7 کیلومتر مسیر پرخطر رودخانه را برای رسیدن به آسفالت طی می کنند و گاه به جاده نرسیده جان خود را به دلیل نبود آسفالت، علائم رانندگی، روشنایی از دست میدهند تازه این مشکل تنها مربوط به فصل های گرمسیری سال و بی خبری از باران است .
گوشه ای از روستاهای توابع نیکشهر به انتهای رودخانه ای خشک شده ختم می شود که ۷ هزار روستایی را گاهی در دام سیل و انسداد گرفتار می کند و حال برای دانستن حقیقت های پشت این رودخانه به روستاهای حوالی کوچینگ رفته ایم.
حوا درزاده: پسرم امین درزاده، پایه دوم راهنمایی بود ، چند سال پیش در نیکشهر باران شدید آمد و پسرم دچار عقرب گزیدگی شده بود و مسیر رفتن به شهر هم پر آب بود و در روستا هم هیچ دکتری برای درمانش نبود و پسرم را جلوی چشمانم از دست دادم.
باران ، کابوس روستاییان
سیستان و بلوچستان به دلیل اقلیم گرم و خشک آن همیشه باران را با نماز باران از آسمان می گیرد و نعمتی است که مردم برای بهره مندی از آن رو به آسمان می کنند حال آنکه این نعمت برای روستاییان انتهای این جاده هفت کیلومتری به کابوسی شبانه تبدیل شده است . یکی از اهالی روستای وانان می گوید: « وقتی باران میآید رودخانه پر میشود و ارتباط بین ساکنان این روستاها و شهر قطع و مسیر رفت و آمدمان مسدود می شود. مسئولان فکری کند تا باران نعمت خدا هم رنگین کمان زندگی مان شود هم راه مسیر فرزندان ما را نبندد. مسیری که یک با بارش چنان مسدود می شود که رنگ به رختان نمیماند.»
مریم رئیسی، مادر یکی از دانش آموزان روستای آبگاه نیز میگوید: « سه فرزند دارم و هر سه درس میخوانند ، جاده خراب است و رفت و آمد برایشان سخت است سرویسی که برایشان گرفتهایم زمان پر آبی رودخانه فرزندانمان را به مدرسه نمیبرد و از درسشان عقب می افتند .»
بی پولی علت بازماندگی از تحصیل
مشکلات روستاییان تنها زمان پرآبی رودخانه نیست بلکه نبود مقطع متوسطه در روستاهای اطراف سه روستای آبگاه ، کوچینگ و وانان سبب شده دانش آموزان برای ادامه تحصیل کیلومترها راه را برای رسیدن به مدرسه طی کنند . این درحالیست که به دلیل خراب بودن جادهها حتی روستاییان هم حاضر به تقبل سرویس جابجایی دانش آموزان نیستند و بسیاری از خانواده ها مانع رفت فرزندانشان به مدرسه می شوند. اگر سرویسی هم باشد بسیاری از خانوادهها به دلیل نداشتن پول، رغبتی برای ادامه تحصیل فرزندانشان ندارند.
فاطمه سابکزهی یکی از ساکنان روستاهای اطراف آبگاه نیز میگوید: « روستای ما دبیرستان ندارد و دختران روستا برای ادامه تحصیل باید به روستاهای اطراف بروند.اما چون هزینه رفت و آمد زیاد است و بسیاری از ما نیز فقط با پول یارانه زندگیمان می چرخد، علاقه ای به ادامه تحصیل بچههایمان نداریم. »
فاطمه اضافه میکند :«راهها خراب است و سال گذشته دخترم چند روز را به دلیل پرشدن رودخانه به مدرسه نرفت، هربار فرزندانمان به مدرسه می روند تا برگشتشان هزار بار میمیریم و زنده میشویم.»
هیچ معلمی به روستایمان نمی آید
یکی از دانش آموزان پسر روستای آبگاه که سال آخر مقطع متوسطهاش را می گذراند هم با اشاره به اینکه همکلاسی هایش استعداد های زیادی دارند گفت: متاسفانه آموزش وپرورش معلمان خرید خدمت یا آموزش ابتدایی را برایمان می فرستد که به سختی می توانند پاسخ سوالهایمان را بدهند ، چندین بار درخواست معلم کردهایم اما هیچکس حاضر نیست این راه خاکی را طی کند تا به ما درس بدهد.اما با همه اینها استعداد دانشآموزان آبگاهی مثال زدنی است و راه خراب، هدفهایشان را محدود نکرده و سال گذشته چندین رتبه کنکور زیر ۱۰۰۰ داشتهاند.»
دانش آموزی که جانش را جاده گرفت
شهناز بلوچی یکی دیگر از ساکنان آبگاه در این باره می گوید: همسر و فرزندم را در راه دفاع از نظام از دست دادم و تمام زندگی ام را به پای فرزند آخرم ریختم و معلم شد اما چند سالی از معلمی اش نگذشته بود که در مسیر خاکی کوچینگ به آبگاه جان خود را از دست داد.
آمار قربانی های این مسیر خاکی به حدی رسیده که تردد در این مسیر را به کابوسی برای خانواده های روستایی تبدیل کرده است .
حوا درزاده یکی دیگر از زنان روستای آبگاه سرصحبت را باز می کند و از غمی که جاده کوچینگ بر دلش گذاشته برایم میگوید: « پسرم امین درزاده، پایه دوم راهنمایی بود ، چند سال در نیکشهر باران شدید آمد و پسرم دچار عقرب گزیدگی شده بود و مسیر رفتن به شهر هم پر آب بود و در روستا هم هیچ دکتری برای درمانش نبود و پسرم را جلوی چشمانم از دست دادم.
گزارش :فائقه راغی