بررسی دستاوردهای ایده «گفتوگوی تمدنها»؛
خانیکی: «گفتوگوی تمدنها» با استقبال جهانی مواجه شد اما ایران کمترین بهره را برد/ این ایده میتوانست قویترین آلترناتیو برابر اندیشههای خشونتبار القاعدهای باشد
مدیر گروه مطالعات ارتباطی دانشگاه علامه طباطبایی، گفت: عقیده دارم که ارزش و شأن ایده «گفتوگوی تمدنها» و توجهی که در سطح جهان به آن شد بسیار بیشتر از آن چیزی است که تصور میشود، اما متاسفانه شاید بتوان گفت کشوری که به دلیل رقابتهای ناصواب سیاسی کمتر از آن بهره برد، خودِ ایران بود.
بیش از دو دهه پیش و در چنین روزهایی بود که جهان در حوزه روابط بینالملل با ایده جدید و متفاوتی مواجه شد، آن روزها و سالها نظریه «برخورد تمدنها» ساموئل هانتینگتون نظریهپرداز آمریکایی بود که در محافل آکادمیک و سیاسی جهان نقل و بررسی میشد، نظریهای که در آن هانتینگتون خبر از روند حرکت جهان به سوی برخورد میان تمدنها میداد.
اما در چنین شرایطی این رییسجمهوری ایران بود که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد از لزوم گفتوگو میان تمدنها و فرهنگها به جای برخورد سخن گفت و توجه سیاستمداران و اندیشهورزان عرصه سیاست و روابط بینالملل را به این نکته جلب کرد که ایرانیان با تمدنی هفت هزار ساله و فرهنگی غنی خواستار گفتوگو و صلح میان ملل مختلف جهان هستند.
«گفتوگوی تمدنها» اگرچه پس از مطرح شدن از سوی خاتمی با استقبال جهانی مواجه و آثار و تالیفات بسیار زیادی پیرامون آن منتشر شد، اما در داخل چندان رونق و توفیق نیافت و با مخالفتهای جدی از سوی طیف رادیکال جناح راست مواجه شد.
به همین منظور با هدف بررسی زمینه و پیشینه مطرح شدن این ایده توسط حجت الاسلام سید محمد خاتمی، بازتابهای جهانی و دستاوردهای طرح این نظریه گفتوگویی با هادی خانیکی عضو هیات علمی و مدیر گروه مطالعات ارتباطی دانشگاه علامه طباطبایی داشتیم که مشروح این گفتوگو را در ادامه از نظر میگذرانید:
«گفتوگوی تمدنها» در چه شرایطی مطرح شد؟ در آن سالها چه شرایط و اقتضائاتی وجود داشت که آقای خاتمی چنین ایدهای را مطرح کرد و چه عواملی منجر به استقبال از این ایده در سطح جهان شد؟ و اینکه این مطرح شدن در سطح جهانی و استقبالی که در ادامه ایجاد شد را می توان به عنوان موفقیت این ایده مطرح کرد یا باید آن را ایده ناموفقی برشمرد؟
در ابتدا باید از شما تشکر کنم که به مناسبت فرارسیدن سالروز مطرح شدن گفتوگوی تمدنها در مجمع عمومی سازمان ملل تلاش دارید تا به بازخوانی این داشته و تجربه ایرانی بپردازید. درخصوص شکلگیری ایده گفتوگوی تمدنها به عنوان کسی که بخشی از عمر خود را با این مساله مواجه بوده میگویم که نخست باید به این توجه کنیم که طرح ایده گفتوگوی تمدنها و آثار آن را نمیتوان و نباید از دغدغههای کسی که منتخب یک تحول بزرگ اصلاحطلبانه در ایران بود، یعنی آقای خاتمی و جنبش اصلاحات جدا کرد. به هر حال ورود آقای خاتمی به عرصه سیاست و آمدن تفکر اصلاحطلبانه به میدانِ حاکمیت یک ارتباطِ بههم پیوسته و منظومهواری با یکدیگر دارند، آقای خاتمی از زمستان ۱۳۷۵ که به میدان آمد بیشتر دنبال ایده و فکری بود که بعدها نام اصلاحات به خود گرفت و در عرصههای مختلف مانند نسبت بین دین و دموکراسی، نسبت بین دین و عدالت، نسبت بین دین و آزادی و نظایر اینها مبانی و مؤلفههای روشنی داشت و وارد رقابتهای انتخاباتی سال ۷۶ شد. در آن زمان یکی از مباحثی که در سطح جهانی مطرح شده بود و در ایران هم دنبال شد، ایدهای تحت عنوان «برخورد تمدنها» بود که توسط ساموئل هانتینگتون در قالب مقالهای به همین عنوان در شماره تابستان ۱۹۹۳ در مجله مشهور Foreign Affairs آمریکا ارائه شده بود و فراتر از مجامع و محافل سیاسی، مراکز علمی و پژوهشی هم به آن پرداخته بودند، اساس آن نظریه هم بر این استوار بود که جهان در حال حرکت به سمت برخوردهایی که روی گسلهای تمدنی قرار دارند، است. اینکه این ایده با استقبال عظیمی در آن دوران مواجه شد، نشاندهنده این است که نگرانیها و دغدغههایی در رابطه با چگونگی برخورد بین تمدنها وجود دارد.
آقای خاتمی هم فردی متفکر بود و در همان دوران انتخابات ریاستجمهوری و تا جایی که خاطرم هست در بهار ۱۳۷۶ بود که ایده برخورد تمدنها را مورد نقد قرار داد و برای نخستین بار به مساله گفتوگوی تمدنها اشاره کرد و گفت که به جای برخورد باید به سمت گفتوگو رفت. در واقع منشا ایده به پیش از انتخابات ریاست جمهوری بازمیگردد و بعد از انتخابات که ایشان به عنوان رییسجمهور انتخاب شد، طبیعی بود که با چنین ایدهای در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر این نظریه تکیه و آن را مطرح کند.
اما نکته قابل توجه این است که این ایده بعد از مطرح شدن تنها در محافل آکادمیک به عنوان نظریه باقی نماند، معمولاً رویکردهای نظری وقتی توسط متفکر یا متفکرانی مطرح میشود، مورد بحث، بررسی و نقد قرار میگیرد و استقبالی هم در حوزههای آکادمیک از آن میشود و بخشی از فرآیند تولید دانش را به خودش اختصاص میدهد، اما همین ایده وقتی وارد میدان سیاست و عرصههای اجرایی میشود، سرشت و سرنوشتی متفاوت را طی میکند و ایده گفتوگوی فرهنگها و تمدنها وقتی در سازمان ملل مطرح شد چنین مورد توجه قرار گرفت. این ایده به یک مصوبه در پنجاهوسومین مجمع عمومی سازمان ملل تبدیل شد، طبق این مصوبه سال ۲۰۰۱ به عنوان «سال گفتوگوی فرهنگها و تمدنها» نامگذاری شد و بعد در قالب یک قطعنامه به شماره ۲۲/۵۳ درآمد و شأن و رسمیت بینالمللی به خودش گرفت که براساس آن قطعنامه دولتها، سازمان ملل متحد، یونسکو و سایر سازمانهای بینالمللی و حتی مؤسسات غیردولتی میبایست نسبت به برنامهریزی، اجرای برنامههای مناسب فرهنگی آموزشی و اجتماعی برای پیشبرد گفتوگوی میان تمدنها و فرهنگها از طریق برگزاری کنفرانسها، سمینارهای علمی و فرهنگی، انتشار اطلاعات، یافتههای تحقیقی، طراحی برنامههای عملی، کارگاههای آموزشی و پژوهشی و نظایر اینها اقدام کنند.
بعدها یک قطعنامه دومی هم تصویب شد که از دولتها درخواست شده بود تا برنامههای آموزشی خودشان را به گونهای تبیین کنند که احترام به فرهنگها و تمدنهای گوناگون، حقوق بشر، تنوع زبانها، تاریخ و فلسفه تمدنهای مختلف را در بر بگیرد و در مبادله دانش، اطلاعات و تحقیقات بین دولتها و جامعهبینالمللی هم طوری عمل شود که زمینه تفاهم بیشتری بین همه فرهنگها و تمدنهای جهانی به وجود بیاید.
خب ملاحظه میشود که یک ایده وقتی که در یک نهاد سیاسی و بینالمللی مطرح میشود به صورت قطعنامه در میآید و آن قطعنامه هم دستورالعمل اجرایی میشود. چنین پذیرش و استقبالی از این ایده نشان دهنده آن است که زمینة سیاسی، فرهنگی، بینالمللی و علمی و حتی به نظر من زمینه اقتصادی برای طرح آن فراهم شده است، به عبارت دیگر هر حرفی، در هر شرایطی و از هر تریبونی معلوم نیست که خوب شنیده شود، حرفی شنیده میشود که گوشهایی منتظر آن هستند.
به همین اعتبار است که من فکر میکنم مسئله گفتوگوی فرهنگها و تمدنها را فراتر از یک نظر و رویکرد، یک نظریه ببینیم و به ابعاد مختلفی که باعث شده آن در سطح جهان مطرح شود، توجه کنیم. چون حوزه کار و تخصصی من ارتباطات است، در جایی به این مسئله به تفصیل پرداختهام که از منظرِ ارتباطی ایده گفتوگوی فرهنگها و تمدنها با تحولاتی که در اثر دگرگونیهای فناورانه و به عبارت دیگر انقلابِ اطلاعات و ارتباطات در دهههای پایانی قرن بیستم رخ داده بود، سازگار است. یعنی رشد و توسعه شبکههای ارتباطی و وسایل ارتباط جمعی به گونهای بود که جهان به تعبیری به مواجهه یا همسایگی فرهنگی و به ارتباطات میان فرهنگی بیشتر وادار شده بود. خب طبیعتاً در یک جهانِ بیشتر مرتبط با همدیگر و همسایه شده با همدیگر آشنایی با ملتها، فرهنگها و تمدنهای دیگر هم امنیت پیدا میکند.
البته جای تأسف بسیار دارد که ما به تجربه ایرانی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها کم بها دادیم و به عبارت دیگر تحتتأثیر رقابتها و حتی ستیزهای سیاسی داخلی، از سرمایهای که برای ایران و فرهنگ ایرانی-اسلامی به اعتبارِ طرح و اقبال از ایده گفتوگوی فرهنگها و تمدنها فراهم شد، آنچنان که میشد بهره نگرفتیم و آن را وجهالمنازعه قرار دادیم. لذا در امروز متاسفانه از چنین طرحی به جای یک سرمایه فرهنگی و سرمایه نمادینی که توانست برای ایران در پایان یک قرن و در آغاز قرن جدید بالاترین اعتبارِ فرهنگی و تمدنی را به وجود بیاورد، تنها به عنوان یک خاطره یا دستاورد تاریخی یاد میکنیم.
من عقیده دارم که ارزش و شأن این ایده و توجهی که در سطح جهان به آن شد، بسیار بیشتر از آن چیزی است که تصور میشود اما متاسفانه شاید بتوان گفت که کشوری که به دلیل رقابتهای ناصواب سیاسی کمتر از آن بهره برد، خودِ ایران بود. در همین راستا کافیست یک بار به آرشیو روزنامهها یا رسانهها مراجعه کنید و ببینید که چگونه در آستانه هر سفر بینالمللی یا هر اقدامی که شخص رئیسجمهور قصد انجام آن را داشت فضاسازیها و بحرانی آفرینیهایی صورت میگرفت.
با توجه به این اتفاقات و برخوردهای سیاسی و جناحی که در داخل صورت گرفت و مانع بهرهمندی از دستاوردهای از این ایده شد و حتی بعد از دولت اصلاحات به جای بهرهمندی از ثمرات آن، روز «گفتوگوی تمدنها» نیز از تقویم حذف شد. به نظر شما ایده گفتوگوی تمدنها را باید ایده ناموفق و ناکامی بدانیم؟
من ایده را ناکام نمیدانم. ببینید یک وقتی یک ایدة خیلی شیک، تزئینی و از روی بیدردی مطرح میشود، اما یک وقت هست که ایده مطرح شده افقی میگشاید که ذیل آن افق میتواند خیلی از مسائل چه در چارچوب ملی و چه در چارچوب منطقهای و بینالمللی حل شود. من برایتان مثال میزنم که اثر بلافصل تصویب قطعنامه گفتوگوی تمدنها برای ایران چه بود؟ این بود که منزلت ایران را در سپهر سیاست بینالمللی بالاتر برد، احترام و اعتباری که برای ایران به وجود آمد بسیار بیشتر شد. خب به این اعتبار کشوری که پیامآورِ صلح، دوستی و کشف یا خلق فرصتهای جدید باشد، مسلم است که تنها یک دستاورد هنری و فرهنگی ندارد و میتوان آثار را تا آنجا دید که وقتی اعتماد به ایران و اعتبار ایران بیشتر میشود، معنایش این است که به فرض مثال در بازرگانیهای بینالمللی و سرمایهگذاریها و پایین آمدن نرخ ریسک بیمه و... آثار خودش را نشان میدهد.
به این اعتبار ما در جهان و زمانهای به سر میبریم که خلق فرصت و کشف فرصت برای هر جامعه و کشوری که برای توسعهاش جزو الزامات است، میتوانیم فهرست بلندبالایی را از فرصتهایی که برای ایران به تفکیک در سیاست یا در اقتصاد یا در اجتماع به وجود آورد، تهیه کنیم. دانشگاه تهران یک مجموعه سهجلدی را در همان زمان در مورد گفتوگوی تمدنها منتشر کرد که یک جلد آن به دستاوردهای بینالمللی که ایران داشته است، اختصاص دارد. نگاه کنید که در قالب همان مؤسسه و مرکز بینالمللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها در داخل چه نزدیکی بین متفکرانِ ما با گرایشهای مختلف به وجود آورد. ببینید که چه کسانی در گروهِ فلسفه، تاریخ، ادبیات، جامعهشناسی، اقتصاد و در گروههای دیگر با هم کار کردهاند. چه کسانی به ایران آمدند؟ کسانی در حد یورگن هابرماس و آلنتورن، کسانی بودند که ذیل همین ایده آمدند و چه میزان رسالهها و پایاننامههایی در سطح جهان به این اعتبار و تحقیقات تهیه شد، نمیدانم چطور میشود اینها را ذیل ناکامی گفت؟ به نظر من اینها عین کامیابی است.
آثار سیاسی یا اقتصادی آن را هم میتوانید ببینید که مبنایی برای حل و فصل چه اختلافاتی در منطقه یا در سطح جهان شده است، همچنین چه مسائل و ظرفیتهای جدیدتری را برای ما مطرح کرد. من این ایده را به این اعتبار ناکامیاب نمیدانم، اما به این اعتباری که بگوییم از این فرصت ما کمتر استفاده کردیم، چرا. هربار که دولت وقت قصد اقدامی داشت به بحرانسازی روی آوردند و دست آخر رییسجمهور از آن به عنوان هر ۹ روز یک بحران یاد کرد، اما الان با حسرت به آن ایام نگاه میکنیم. حتی در حوزه پژوهشی امروز اگر یک دانشجو یا محقق بخواهد برای پایاننامه یا رسالهاش به منابع رسمی در خصوص آنچه که در آن زمان صاحب این ایده به عنوان رییسجمهور مطرح کرده بود دسترسی پیدا کند، متاسفانه چنین منابعی وجود ندارد.
متاسفانه بعد از پایان دولت اصلاحات این ایده دیگر پیگیری نشد و کشورهای دیگری مانند ترکیه و اسپانیا در قالب دیگری تحت عنوان «ائتلاف تمدنها» سعی کردند آن میراث را ادامه بدهند. حتی در کشوری مانند مصر که ما حتی رابطه سیاسی هم با آن کشور نداریم، در دانشگاهِ قاهره مرکزی تحت عنوانِ مرکز گفتوگوی تمدنها تأسیس شده بود و پایاننامهها و رسالههایی در این زمینه را هدایت میکردند که ازجمله اعضای فعال آن مرکز هم کسانی مانند خانم دکتر نادیا مصطفی که از روشنفکران مذهبیِ مصر بود یا خانم البرادعی، خواهر آقای البرادعی مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی که اینها آن ایده را در آنجا دنبال کردند، اما ممکن است شما به من بگویید که چه مرکزی در ایران بعد از دولت آقای خاتمی متولی این پیگیریها است؟
«گفتوگوی تمدنها و فرهنگها» قویترین آلترناتیو اندیشههای خشونتبار طالبانی و القاعدهای بود
مطرح شدن ایده گفتوگوی تمدنها تقریبا مصادف است با دوره تزاید خشونتهای گروههای شبه نظامی که چهرهای خشن از اسلام نمایش میدادند، جایگاه ایران و آقای خاتمی در جهان اسلام در این شرایط به چه صورت بود؟
بالاتر اشاره کردم که ما میتوانستیم از تجربه ایرانی گفتوگوی تمدنها و فرهنگها به گونهای استفاده کنیم که این تجربه ایرانی در جهان اسلام هم اثر مثبت خود را داشته باشد و بهتر و بیشتر بتواند ظهور و بروز پیدا کند. برای اینکه خیلی انتزاعی حرف نزنم، به یک خاطره اشاره میکنم که در آخرین سفر خارجی آقای خاتمی در بهار ۱۳۸۸ به مصر انجام شد و متأسفانه بعد از آن دیگر این محدودیت برای ایشان به وجود آمد و نتوانستند به خارج از کشور سفر کنند. در سفر مصر آقای محمد حسین هیکل روزنامهنگار و سیاستمدار برجسته مصری روزی از آقای خاتمی دعوت و از ایشان در باغ خودش که در خارج از قاهره بود پذیرایی کرد، در این مراسم گفتوگوی بسیار متفاوتی میان آقای خاتمی و متفکران مصری اعم از متفکران مذهبی، ملی یا سکولار بر سر نسبت میان جهان اسلام با کشورهای دیگر و جوامع غربی، شکل گرفت. در آنجا آقای حسین هیکل به آقای خاتمی گفت من بعد از ناصر با هیچیک از رؤسای کشورها در کشور خودمان یا در کشورهای دیگر عربی همکاری نداشتهام، ولی از شما میخواهم که به این ایده گفتوگوی تمدنهایتان بیشتر بپردازید، من هم برای پیشبرد این مسئله دنبال شما میافتم، زیرا الان وضعیت ارتباط بین جهان غرب و جهان اسلام، به یک وضعیت انفجارآمیز تبدیل شده است. این حرفها هم مصادف با بروز و ظهور ایدههای خشن و افراطی بود که مطرح میشد، آقای هیکل همچنین در ادامه گفت که بالاخره باید مشخص شود که ما از کدام اسلام و از کدام غرب حرف میزنیم، این یک نمونه از جایگاه ایده گفتوگوی تمدنها و شخص آقای خاتمی در میان چهرههای برجسته جهان اسلام بود.
به نظر من اسلامی که مبنای فرهنگی و تمدنی دارد، اسلامی که اساس آن بر نوعی دموکراتیکبودن و به رسمیت شناختن حقوق انسانی است، میتواند از گسترش و نفوذ رفتارهای جنگطلبانه و خشونتهایی که به نام اسلام گسترش پیدا میکند، جلوگیری کند. به این معنا میتوان گفت «گفتوگوی تمدنها و فرهنگها»یی که در ایران مطرح شد و آنچه که خاتمی دنبال آن بود، در واقع قویترین و مؤثرترین آلترناتیو و رقیب در برابر اندیشههای خشونتبار طالبانی و القاعدهای از یکسو و دیدگاههایی که از سوی دیگر میخواستند دینداری را با این نوع گرایشها یکی بدانند، بود.
کوفی عنان معتقد بود که اغلب رهبران مسلمان طالب پرهیز از برخورد تمدنها هستند
به این اعتبار تجربه من این است که اگر بازخوانی دقیقی از کارنامه گفتوگوی تمدنها و فرهنگها صورت گیرد و به کسانی که در جهان اسلام و خود ایران به عنوان پشتوانه نظری و فکری یا پشتوانه سیاسی و اجرایی آن قرار گرفتند، دقت کنیم، میبینیم که در زمانی که گفتوگوی تمدنها و فرهنگها مطرح شد، همین ایده ایرانی توانست پشتوانه قویای هم در جهان اسلام داشته باشد. کافی است که شما به سخنرانی که آقای کوفیعنان دبیرکل فقید سازمان ملل در دانشگاه آکسفورد در تابستان ۱۳۷۸ مطرح کرد، مراجعه کنید. ایشان طی یک سخنرانی علمی و سیاسی تحت عنوان «گفتوگوی تمدنها و نیاز برای اخلاق جهانی» که خود سازمان ملل هم آن را منتشر کرده است، نسبتی را بین اسلام و گفتوگو مشخص میکند، او در این سخنرانی بعد از اشاره به نظریه و پیشبینی هانگتینتون در زمینه برخورد تمدنها، اینگونه نتیجهگیری میکند که تمام انسانهای معقول باید خواستار اجتناب از چنین برخوردی باشند و به طور قطع اغلب رهبران مسلمان طالب پرهیز از این برخورد هستند. ببینید در جهانی که در آستانه برخوردها بود، دبیرکل سازمان ملل به این صورت از سازگاری اسلام و گفتوگو یاد میکند.
استدلال او هم این است که یک مسئول آیندهنگر از یک کشور اسلامی یعنی آقای خاتمی سخنانی به یادماندنی در زمینهی گفتوگو میان تمدنها و فرهنگها در مجمع عمومی بیان میکند. آقای کوفی عنان در سخنان خود این جمله از آقای خاتمی را برجسته میکند که انقلاب اسلامی مردم ایران خواستار گفتوگو میان تمدنها و فرهنگها است، نه برخورد با آنها. از این جهت به این نکته اشاره کردم که مشخص شود رییس یک نهاد معتبر بینالمللی، سخنان آقای خاتمی و ایده او را دلیلی بر این میگیرد که اسلام ظرفیت و توانایی گفتوگو و صلح را دارد. در حالیکه افرادی در داخل کشور با هدف مخالفت سیاسی با آقای خاتمی اختلالهایی در پیشبرد این نظریه ایجاد کردند و امروز که بیش از دو دهه از زمان مطرح شدن این ایده گذشته است، میتوان این مساله رابررسی کرد که دیدگاه مخالفان خاتمی بود که برای ایران و جهان اسلام اعتبار آفرید یا دیدگاهی که از گفتوگو و صلح سخن گفت.