خبرگزاری کار ایران

در نشست «عاشورا و امروز ما» مطرح شد؛

ظریفیان: رمز ماندگاری عاشورا پیوند با الهیات و خداپرستی واقعی است

ظریفیان: رمز ماندگاری عاشورا پیوند با الهیات و خداپرستی واقعی است
کد خبر : ۵۴۱۶۹۹

در ادامه سلسله نشست‌های «عاشورا و امروز ما» که از سوی انجمن اندیشه و قلم، خانه اندیشمندان علوم انسانی و بنیاد اندیشه و احسان توحید در شب‌های محرم در حال برگزاری است، شب گذشته - یکشنبه شب - غلامرضا ظریفیان، با موضوع «قیام حسینی در برابر الهیات اموی» سخنرانی کرد.

به گزارش ایلنا، ظریفیان در ابتدا با اشاره به اینکه موضوع عاشورا را از زوایای بسیاری می‌توان پی گرفت، گفت: واقعه عاشورا در کنار همه ابعاد، جنبه الهیاتی نیز دارد. عاشورا مانند جنگ بدر و احد صحنه درگیری ایمان و کفر نیست. هر دو سوی این ماجرا مسلمانانند؛ اما ماجرا دو نوع قرائت از خداوند و الهیات است. ماجرای کفر و ایمان نیست، ماجرای ایمان حقیقی و کفر و شرک در لباس دین و ایمان است.

*اموی‌ها هر نوع جنایتی را به نام دین می‌کنند

وی ادامه داد: اموی‌ها به اتکای فهم مشرکانه در لباس ایمان، هر نوع جنایتی را به نام دین می‌کنند. ادبیات اموی  به ویژه در دوره اول مشحون از مفاهیم دینی است. در گزارش‌های تاریخی آمده است که عمر سعد خود را رستگار می‌دانست چون به زعم خود دستور خلیفه خدا را اجرا کرده است.

ظریفیان ادامه داد: ما در تاریخ بشریت جنگ و جنایت کم نداشته‌ایم؛ به طور مثال در تاریخ ایران چیزی حدود هزار جنگ رخ داده است. زمانی که مغول‌ها به ایران آمدند، جمعیت حدود ۲۰ میلیون نفر بود، بعد از گذشت چند سال از حمله جمعیت به ۲ میلیون کاهش پیدا می‌کند. این جنایت‌ها کم نبوده است. حادثه عاشورا در برابر این جنایات بزرگ از نظر عده و عُده ظاهرا جنایت کوچکی است. حداکثر زمان واقعه عاشورا شش تا هشت ساعت است. اما چرا این حادثه رنگ نمی‌بازد و همیشه زنده است؟

وی افزود: رمز ماندگاری عاشورا در پیوندی است که با الهیات و خداپرستی واقعی برقرار می‌کند. توحید پرچم حسین است. اساسا توحید در اندیشه دینی انضمامی است، انتزاعی نیست.

*در ادبیات اموی معاویه عامل وحدت، و حسین(ع) عامل تفرقه است

وی در ادامه با توضیح شاخص های الهیات اموی گفت: همان گونه که گفتم، دستگاه مدرسین، فقها و حتی زهاد و عباد در دوره اموی تلاش کردند یک ادبیات فربه دینی را برای نظام اموی تولید کنند. در متون دینی اموی معاویه به عنوان یک قدیس و کاتب وحی معرفی شده است. او کسی است که با رومیان کافر جنگید و توانست  فتوحات را گسترش دهد. در این ادبیات معاویه عامل وحدت و حسین عامل تفرقه است. معاویه به عنوان نجات دهنده جامعه اسلامی معرفی شده است. بخش مهمی از جامعه این حرف ها را پذیرفته بودند  فقها و مدرسان این افکار را تبلیغ می کردند.

وی ادامه داد: زمانی که حجر بن عدی اعتراض کرد، محدث بزرگ اموی در شهادتنامه ای برای قتل حجر بن عدی اینگونه نوشته است که حجر طاعت خلیفه را رها کرده و از جماعت جدا شده و مردم را به حرب می‌خواند و به همین دلیل که با خلیفه مخالف است، کافر است و بعد حکم قتل وی را صادر می کند.

ظریفیان در ادامه توضیح الهیات اموی گفت: یکی از شاخصه های الهیات اموی، حداکثری بودن آن و بهره گیری از جبر در لباس دین است. ما یک مفهوم بسیار مهمی را به نام قضا و قدر در اندیشه دینی داریم. معاویه از این مفهوم حداکثر استفاده را  می کرد. زمانی که یزید را به عنوان ولیعهد منصوب کرد، جزو اولین کسانی که به او اعتراض کرد، عایشه بود. او به عایشه اینگونه پاسخ می دهد که خداوند بر اساس قضای الهی خود لباس عزت را بر تن امویان کرده است.

وی ادامه داد: یکی از ویژگی های الهیات اموی، استفاده حداکثری از جبر است. در این نگاه هر اعتراضی به مثابه مخالفت با قضای الهی و حکم آن، کفر است. سزای کفر هم یا زندان است، یا مصادره اموال و یا مثل حسین بن علی قتل.

ظریفیان در توضیح شاخصه دوم این الهیات گفت: نکته دوم در الهیات اموی خودبنیاد بودن آنهاست. به این معنا که هرچه آن خسرو کند شیرین بود! معاویه هر کاری کند عین دین است. به گونه ای برای مردم جا انداختند که این خلیفه دارد حکم مستقیم خدا را اجرا می کند. اصلا در این الهیات ما چیزی به نام عدل نداریم. حاکم اسلامی هر کاری بکند، عین عدل است. ملاک و مقیاس عدل خلیفه است، نه دین. این در حالی است که در نگاه معتزله و شیعه حتی ملاک دین عدل است. به این معنا که دین چون عادلانه است، حق است. اما در نظام اموی هرچه که خلیفه بکند عین عدل است.

این استاد دانشگاه افزود: در الهیات اموی‌ها جایی برای شرک نیست. لا اله ندارد. مدارس علمی اموی ها اجازه شناخت ایمان را می‌دادند، اما اجازه شناخت شرک را نمی دادند. چون اگر شرک به درستی شناخته می شد، مصادیق آن هم شناخته می شد. در الهیات اموی اجازه شرک شناسی وجود ندارد.

وی ادامه داد: چند روز پس از واقعه عاشورا امام سجاد به دربار حاکم کوفه می رود.ابن زیاد نیم نگاهی به ایشان می اندازد و می پرسد این کیست؟ می گویند این علی بن الحسین است. می پرسد مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟ حضرت به او می فرماید، برادر من را این قوم کشتند. و ابن زیاد می گوید بلکه خدا کشت. این ادبیات عوام فریبانه را ببینید. جریان مرجئه گری هم از این تفکر متولد شد. آنها می گویند داوری روز قیامت است، عمل هیچ ربطی به ایمان ندارد. خلیفه می تواند هرکاری خواست انجام دهد، اما به ایمان او خللی وارد نشود. داوری با خداست، حالا اینکه خدا چگونه و با چه معیاری داوری می کند بحثش جداست. این جریان در جامعه ما هم تا حدی وجود دارد.

وی همچنین با توضیح اخلاق در الهیات اموی گفت: در این الهیات اخلاق جایگاهی ندارد. در دوره اموی ها صدها حدیث جعل شده، اما حتی در یکی از آنها گزاره اخلاقی نیست. اصلا اموی ها با اخلاق کاری ندارند. امام حسین که می فرمایند اگر دین ندارید آزاده باشید، در ادامه نیز می گویند لااقل مانند عرب جاهلی عمل کنید. عرب جاهلی وقتی پیروز می شد، زنان را کتک نمی زد، گوشواره از گوش کسی نمی کند، اسب بر جنازه ها نمی راند. اما می بینید عمر سعد بر جنازه کشته های عاشورا می تازد.

ظریفیان ادامه داد: در گزارش ها آمده است که بعد از تاختن بر جنازه شهدای کربلا آنها نزد خلیفه می روند و حتی طلب پاداش میکنند. این جاهلیت بدتر است، چرا که اخلاق می میرد. در این الهیات همه مقدسات ابزاری برای توجیه اموی ها می شوند. جالب است بدانید بعد از عاشورا، به جای آنکه کارناوال رقص راه بیندازند، برای شکرانه کشتن حسین(ع) بعد از واقعه کربلا، خلیفه چهار مسجد در کوفه می سازد.

وی در پایان به بحث قدرت در الهیات اموی پرداخت و گفت: در این الهیات، قدرت مقدس است. این در حالی است که در بیانات امیرالمؤمنین حکومت مقدس نیست، عمل حکومت مقدس است. حکومت نمی تواند مقدس باشد، چون ابزاری است برای رساندن بشر به سعادت. امیرالمؤمنین در باب حکومت تعبیر عجیبی دارند. حضرت حکومت را استخوان خوک در دست جذامی می داند. اما در حکومت اموی قدرت مقدس است و هرکس به این امر مقدس نظر بد بیفکند، او نامقدس است. به طور مثال قاضی شریح در حکم خود می گوید چون امام حسین مخالف امیرالمؤمنین است، برای من ثابت شده که باید او را به خاطر حفظ شریعت سید المرسلین کشت.

ظریفیان ادامه داد: آخرین ویژگی الهیات اموی این است که مردم هیچ جایگاهی در آن ندارند. مردم مطیعان بدون قدرت نقد هستند. تنها می توانند اطاعت و چاکری کنند. همین روز عاشورا امام حسین به عمر سعد رو می‌کنند و از روی دلسوزی به او می گویند برگرد. یکی از شاخص های ولایت حقیقی این است که ولی حقیقی خود را فدای امتش می کند.

این استاد دانشگاه در پایان گفت: من معتقدم امام حسین نه برای شهادت رفت و نه برای حکومت، هرچند که اگر حکومت به دست می آمد، حتما امام پیگیری می کردند، هرچند سخت بود. اما امام نه دنبال شهادت بود و نه حکومت، بلکه به دنبال تفکیک دو اسلام بود. کار امام این است که  در مقابل اسلامی که با تبلیغات، پول، ثروت و فقهایش دین را از درون تهی کرده، بایستد. در همین جاست که امام می فرمایند، اگر به حق عمل نشد و باطل دامن گسترد، در اینجا مؤمن، باید طلب لقا خدا کند. آنچه که امام برای ما گذاشت این بود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز