یادداشت ابوالفضل فاتح؛
حماسه اربعین غزه
ابوالفضل فاتح در یادداشتی نوشت: ۴۰ روز پیش بایدن با افتخار می گفت «من یک صهیونیست هستم». باور کنید بعید است پس از این تا صد سال دیگر کسی به گفتن این جمله افتخار کند. «من اسرائیلی ام» تبدیل به یک شرم شد و فجایع غزه ترومای اخلاقی غرب.
به گزارش ایلنا، متن ابوالفضل فاتح با عنوان «حماسه اربعین غزه؛ جایگزینی یقین با تردید پرتگاهی مهلک است» بدین شرح است:
اربعین غزه یک رمز است. چهل روز است که از زمین و آسمان بر غزه می بارند. همه ی وعده هایی که خدایگان غرب به بشریت داده بودند، یکجا به حراج گذاشتند. از زنان باردار و کودکان تازه متولد شده نیز نگذشتند. همین دیروز بود که پیکر دویست انسان بیگناه در صحن بیمارستان شفا به خاک سپرده شد. نژاد پرستان مدرن، غزه را آزمایشگاه بمب هایشان نمودند و شهر را با مردمش سوزاندند تا برای خود پیروزی های جعلی بتراشند. اما غزه مظلوم حتی یک آه را از ایشان دریغ کرد. یک پرچم سفید بالا نرفت و یک رزمنده فلسطینی تسلیم نشد. تانک هایشان را به بیمارستان ها گسیل کردند و زیر زمین های بیمارستان ها را هم شخم زدند. از بازجویی بیماران در حال مرگ هم نگذشتند و به یک اسیر دست نیافتند و کمال انحطاط و استیصال آن که جز نابودگری، هیچ دستاورد نظامی را محقق نکردند. اگر تا دیروز شکست اسرائیل یک شکست امنیتی بود، اینک آنان و حامیانشان باید یک شکست اخلاقی و فلسفی و معرفتی بزرگتر را متحمل شوند. در لابراتوار انسان شناسی آنها باید همان چند روز نخست غزه تسلیم محض می شد. با بسیاری کمتر از آن ملت هایی را از هم دریده بودند. این کدامین معرفت و ایمان است که در برابر چنین حجمی از آتش مرعوب نشود؟ گفته بودم که بالاتر از بمب ها خدایی هم هست.
صحنه ی عجیبی پیش روی جهان قرار گرفته است. این صحنه، اگر تا دیروز آزمون وجدان جهان بود، اینک آزمون فلسفه ی حیات و معارف و اندیشه و رای است. به معارفی که در «قیامت غزه»، نتواند راه را بگشاید، باید تردید کرد. نمی گویم همه کسانی که از فلسطین دفاع می کنند، انگیزه ی یکسانی دارند. اگر حتی در عملیات فلسطینی ها تردید داریم، در تردید خود مختاریم، اما یقین نسبت به جنایات اسرائیل را با حسابگری های مرموز و وسواس گونه حاشا نکنیم. جایگزینی یقین با تردید پرتگاهی مهلک است. اگر کسی به رغم اطلاع از فجایع، همچنان دلش با مظلومان غزه نیست و یا کسی هنوز مشغول حسابگری و چرتکه ی سیاسی است و نمی تواند برای محکومیت نسل کشی و جنایات جنگی اسرائیل در غزه تصمیم بگیرد یا حداقل در خلوت خود باغزه همدردی کند، باید به منظومه ی فکری خود تردید کند، ولو خود را مدرن بداند. هر مکتب و ایسم با هر عنوان و گرایش از عدالتخواه و آزادیخواه و حقوق بشری اعم از سنتی و مدرن که نتواند در این پیچ مهم تاریخ در جای درست بایستد، چه زمانی خواهد توانست اسباب نجات بشریت باشند؟
درباره ی غزه و آینده ی آن، و این که طرفین تا چه اندازه به اهدافشان دست یافته اند، در ادامه یادداشت های گذشته، ان شاء الله جداگانه خواهم نوشت، اما تا همین جا حماسه ی غزه تا صد سال دیگر در خاطره ها خواهد ماند و گفتمان «مظلومیت غزه» برگی مهم از تاریخ فلسطین و منطقه را ورق خواهد زد و حتی حلقه های فکری غرب را به بازنگری در فلسفه اخلاق خود واخواهد داشت. چرا که اشغالگری اسرائیل، کاردستی و ارمغان اندیشه سیاسی غرب برای شرق است. جهان آموخت که ملتی تنها، با دست خالی و در محاصره ی آب و غذا و دارو و ناجوانمردانه ترین شبیخون های امپراتوری دروغ جهانی، سیطره ی بمب ها بر اراده را بی اعتبار ساخت و نشان داد فلسفه ی چیرگی خون بر شمشیر و رسوایی ستم، حقیقت دارد. ۴۰ روز پیش بایدن با افتخار می گفت «من یک صهیونیست هستم». باور کنید بعید است پس از این تا صد سال دیگر کسی به گفتن این جمله افتخار کند. «من اسرائیلی ام» تبدیل به یک شرم شد و فجایع غزه ترومای اخلاقی غرب.