خبرگزاری کار ایران

گفت‌وگوی خواندنی با مصطفی رحماندوست به مناسبت ۷۰ سالگی‌اش

گفت‌وگوی خواندنی با مصطفی رحماندوست به مناسبت ۷۰ سالگی‌اش
کد خبر : ۹۲۹۴۶۴

در گزارش زیر گفتگوی جالب و متفاوتی با مصطفی رحماندوست را می‌خوانید.

به گزارش ایلنا، امروز ۷۰ ساله می‌شود و عجیب است حتی وقتی تماس می‌گیرم و می‌گویم تولدتان مبارک، می‌گوید هنوز هم روزی ۱۵، ۱۴ ساعت پشت همین میزی که حالا نشسته و با من حرف می‌زند، می‌نشیند و کار می‌کند؛ شعر می‌نویسد، قصه می‌گوید، ترجمه می‌کند برای بچه‌ها و نوجوان‌ها. برای بزرگ‌تر‌ها هم می‌نویسد، اما در همین نوشته‌ها هم بچه‌ها را مد نظر دارد، چون برای بزرگ‌تر‌ها می‌نویسد که چطور می‌توانند قصه‌گو‌های قابلی باشند.

هنوز هم معتقد است باید تکنیک‌های قصه‌گویی را یاد بگیریم، چون مسیر گسترش مطالعه همین است. عموم مردم او را به همان شعر معروف «انار» در کتاب‌های درسی می‌شناسند، اما «انار» تنها یکی از شعر‌های یکی از ۳۱۷ کتاب شعری است که او تا حالا منتشر کرده. فکر نکنید عدد را اشتباه خوانده‌اید! دقیقا ۳۱۷ کتاب شعر. تازه، ده‌ها کتاب دیگر در حوزه‌های مختلف را هم به این آمار بیفزایید تا ببینید آن ۱۵، ۱۴ ساعت پشت میزنشینی و نوشتن و نوشتن، چه خروجی چشمگیری داشته است. مصطفی، بچه همدان، امروز وارد دهه هشتم زندگی‌اش می‌شود و در حالی که عینکش را بالاتر می‌کشد تا همچنان دقیق‌تر ببیند که دور و برش چه خبر است، به پرسش‌های ما پاسخ می‌دهد.

در آستانه ۷۰ سالگی هستید؛ آغاز دهه هشتم زندگی. راستی چطور گذشت؟

خیلی‌خوب. کاملا راضی‌ام. هر چه بلد بودم انجام دادم. روزی ۱۵، ۱۴ ساعت کار کردم. خب، این از من برمی‌آمده.

پیش از این هم شنیده بودم که روزی این‌قدر کار می‌کنید. جوان‌تر‌ها هم این‌طور کار نمی‌کنند...

خب جوانند و درنیافته‌اند که وقت کم است و عمر گذراست وگرنه آن‌ها هم مثل من کار می‌کردند.

درباره آینده چه فکر می‌کنید؟ ۷۱ سالگی، ۷۲ سالگی تا آخر...

به آینده فکر نمی‌کنم. فقط به امروز فکر می‌کنم. امروز باید کارم را درست انجام بدهم. فردا هم اگر زنده بودم باید کارم را درست انجام بدهم.

شما را باید به عنوان یکی از شاعران کودکان دهه ۶۰ به حساب آورد. نسل‌های بعدی هم شما را شاعر نسل خودشان به حساب آوردند؟

من با سه نسل ارتباط خوبی داشته‌ام و دارم. با نسل پس از شما هم هر جا برخوردی کرده‌ام دیده‌ام کم و بیش خواننده آثارم بوده‌اند.

شما بیش از چهار دهه است برای کودکان و نوجوان‌ها می‌نویسید. اما خب امروز ۷۰ ساله‌اید و هر چه جلوتر آمده‌اید، فاصله سنی‌تان با جامعه هدف نوشتن‌تان که بچه‌ها باشند بیشتر شده است. این فاصله را چطور پر می‌کنید که مدام سخت‌تر می‌شود؟

کار سختی بود. به این دلیل که نسل بعد از شما خیلی سریع رفتند... می‌خواهم بگویم «جلو»، اما نمی‌دانم بگویم رفتند جلو یا عقب. به هر صورت سرعتشان زیاد بوده و ارتباط‌برقرارکردن با آن‌ها و فهم مشکلات‌شان سخت بوده است. بچه‌ها دو نوع نیاز دارند؛ یکی نیاز‌های دائمی که محل بحثش در مباحث روانشناختیِ گروه‌های سنی بچه‌هاست و ایران و آمریکا و فرانسه این‌ها ندارد. همه جا بچه‌ها به یک شکل خیالپردازی می‌کنند فقط نوعش فرق دارد. همه بچه‌ها نسبت به پیرامون به یک صورت ابراز شگفتی می‌کنند فقط چیز‌هایی را که دور و برشان می‌بینند فرق دارد.

از همین روست که شاید مترجم‌ها کتاب‌هایی از من را برای ترجمه به زبان‌های دیگر انتخاب کرده‌اند که نوعا ناظر به مسائل عام بچه‌ها در سراسر جهان بوده است. اما نیاز نوع دوم، نیازی است که بچه‌هایی در این سرزمین با ویژگی‌های خاص خودشان دارند... نیاز‌هایی مرتبط با روز و زمانه خودشان. درک این بخش سخت‌تر است. من، اما چون عمرم را گذاشته‌ام برای بچه‌ها به هر حال یاد گرفته‌ام چطوری بِدَوَم که از بچه‌ها عقب نمانم. سعی می‌کنم باز هم بدوم. مطمئن نیستم همچنان موفق باشم؛ بچه‌ها باید بگویند موفق بوده‌ام یا نه.

اساسا با این مرزبندی‌های دقیق بین نسل‌ها و دهه‌ها موافقید؟

مشترکات بسیار دارند. نه فقط دهه، ممکن است در یک سال ویژگی‌های بچه‌ها نسبت به سال آینده تغییر کند. نویسنده‌ای که برای مخاطب خاص کار می‌کند، از پیش مخاطب به او اعلام کرده که چه نیاز‌هایی دارد. سختی کارش هم در همین است که مشخصا باید برود دنبال رفع همین نیازها. من هم، چون در عرض این چهل‌وچندسال گذشته تلوتلو نخورده و این سو و آن سو نرفته‌ام، چون همواره در باغ دنیای بچه‌ها بوده و با آن‌ها زندگی کرده ام و برای آن‌ها نوشته‌ام، چون به آرمان‌هایشان فکر کرده‌ام به شادی‌های‌شان و به لذت‌هایشان، همین شده که شاید چندان عقب نمانده‌ام از آنها.

این سال‌ها برچسب‌هایی را به نسل‌ها پیوست کرده‌ایم؛ مثلا می‌گوییم این دهه هفتادی‌ها بی‌خیالند یا می‌گوییم دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها گودزیلا شده‌اند! این‌ها به گوش‌تان خورده؟

بله به گوشم خورده.

البته به نظر می‌رسد وقتی به کودکان می‌گوییم گودزیلا، این، نوعی گودزیلای تحبیب است به‌اصطلاح، چون وقتی می‌خواهیم بگوییم خیلی می‌فهمند و باهوشند این را اطلاق می‌کنیم. واقعا بچه‌ها امروز باهوش‌ترند؟

نه اصلا. این برچسب‌ها و استفاده از این صفات برای توصیف بچه‌های این نسل، حاصل کم‌سوادی و بی‌فرهنگی است. نه فقط به بچه ها، به نسلی، گروهی، شهری یا نژادی هم از این حرف‌ها می‌زنیم. مثلا می‌گوییم اهالی فلان شهر خسیس‌اند و اهالی بهمان‌شهر خوشگذران‌اند. این‌ها برچسب‌هایی است برای این که راحت بتوانیم قضاوت کنیم. من اصل قضاوت‌کردن را قبول ندارم. بین همان خسیس‌ها یا خوشگذران‌ها هم هستند کسانی که متضاد توصیف ما هستند. نه این‌که کم باشند و بگوییم استثنا هستند و قاعده همان قبلی است، خیلی هم زیادند. انسان، انسان است. انسان‌های یک جامعه ویژگی‌های مختلفی دارند. آن‌قدر هم پیچیده است این مقوله که نمی‌توان به یک نسل، به یک شهر و این‌ها نسبتش داد و ماجرا را ساده کرد؛ از ژنتیک گرفته تا همه چیز می‌تواند در این باره موثر باشد. نمی‌شود گفت یک گروهی، یک نسلی، یک‌شهری این‌طور است. این حرف‌ها، نه علمی است و نه خداپسندانه.

رکورددار فروش کتاب است؟

شما ۳۱۴ کتاب شعر منتشر کرده‌اید، واقعاً؟!

۳۱۷ تا!

و می‌گویند که مجموع کتاب‌هایتان تا کنون بیش از ۶.۵ میلیون نسخه فروش رفته است...

من فکر می‌کردم ۶.۵ میلیون نسخه بوده، اما حالا دو سه نفر دارند در این باره کار می‌کنند تا دقیق‌تر این آمار را به دست بیاورند و می‌گویند حالا این عدد از هشت میلیون گذشته. اما چون هنوز به خودم ثابت نشده می‌گویم همان ۶.۵ میلیون.

چنین آماری برای یک قصه‌نویس و شاعر سابقه دارد؟‌

نمی‌دانم. بررسی نکرده‌ام.

جای خالی دوستان در جشن تولد ۷۰ سالگی

آخر گفتگو از مصطفی رحماندوست می‌پرسم امروز که شمع کیک تولدتان را فوت می‌کنید، دوست داشتید کدام‌یک از رفقای درگذشته‌تان در کنار شما بودند در این جشن؟

می‌گوید: «در طول همین گفتگو که با هم انجام می‌دهیم مدام دلم هوای حسین ابراهیمی را می‌کند. مترجم خیلی خوبی بود. با هم سفر رفتیم. پشتکار چشمگیری داشت در کارش. اخیرا هم سوسن؛ سوسن طاقدیس».

زنگ بزن از احمدرضا بپرس!

احمدرضا احمدی می‌گفت سال ۱۳۱۹ سال خاصی است، چون من و مسعود کیمیایی و عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو و... در این سال به دنیا آمده‌ایم. فهرست متولدان ۱۳۲۹ را هم که می‌دیدم، اسامی درخشانی می‌دیدم. شما چه ویژگی مشترکی دارید؟

اتفاقا با احمدرضا احمدی در این باره حرف زده‌ایم [می‌خندد]. احمدرضا طناز بزرگی است. زنگ بزن از خودش بپرس!

دقیقا چه بپرسم؟

بپرس حالا مصطفی رحماندوست که ۱۳۲۹ به دنیا آمده، ویژگی دیگری سراغ داری به او نسبت بدهی؟ دو سه ماه پیش برای او نوشتم. حالا زنگ بزن بگو چه داری بگویی در این‌باره؟ [ما با شاعر محبوب تماس گرفتیم، اما موفق به شنیدن صدایشان نشدیم البته].

منبع: روزنامه جام جم

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز