من راننده یک بمب ساعتیام!/«شقایق غلامپور» زنی که راننده نفتکش و ماشین سنگین است

شقایق غلامپور:
نسل در نسل راننده ماشین سنگین بودیم. از کوچکی با پدرم میرفتم جاده و از همان موقع دوست داشتم خودم پشت یکی از این ماشینها بنشینم. به پدرم اصرا میکردم لباس پسرانه میپوشم. کلاه میگذارم برایم سبیل بگذار تا شبیه پسرها شوم.
18سال مسیر شیراز – بوشهر را تک شوفر رفتم و برگشتم. مسیر سنگینی بود سه گردنه خیلی ناجور داشت. یک شاگرد 20ساله داشتم که در پنچری گرفتن کمکم میکرد. زمانی هم که شاگردم نبود رانندههای سنگین چون خانم بودم کمکم میکردند.
همکارانم اولش خیلی حسودی میکردند هرقدر بگویم، کم است. اما حالا من را به عنوان یک راننده قبول کردهاند.
گفتند تا به حال راننده زن نفتکش نداشتیم. گفتم بیا درستش کن این همه کار انجام بده. اعلام کردند باید زنگ بزنند تهران و اجازه بگیرند. نگران این بودم قبول نکنند یک زن وارد این عرصه شود اما خدا را شکر قبول کردند. از آن روز یک سال میگذرد.
وقتی با سرعت میروم یا از تریلیها سبقت میگیرم دایی میگوید نمیترسی. بمب ساعتی پشت سرمان است. میگویم هلهله بزن بریم دایی. همیشه میگوید چه دل و جراتی داری تو دختر.