دختر قطع نخاعی که با قلم نقاشی در دهانش همه را حیرتزده میکند + تصاویر
روایتی جالب و تاثیرگذار از دختری را میخوانید که قطع نخاع هم مانع او در مسیر موفقیت نشد.
به گزارش ایلنا، نامش سمانه است، سمانه احسانینیا، ۳۵ سال دارد. سخنرانی سمینار بینالمللی تد پاییز۹۵، دریافت تندیس کنگره زنان موفق ایران، دریافت تندیس برندینگ هنری زمستان۹۶، دریافت بورسیه انجمن جهانی حمایت از نقاشان دهان و پا در اروپا از جمله موفقیتهای این هنرمند است.
مهمترین تصمیمم مفید زندگی کردن بود
این هنرمند موفق کشورمان در معرفی خود، گفت: ۱۵ سال پیش در یک سانحه رانندگی از ناحیه گردن قطع نخاع شدم و به دلیل شرایط سخت فیزیکی که داشتم مدتی در آسایشگاه معلولان فیاضبخش مشهد زندگی کردم. طی این مدت، دیدن سبک زندگی جدیدی که با آن مواجه بودم و فعالیتهای دوستان معلولم من را به سمتی کشاند که تصمیمهای جدیدی برای زندگیم بگیرم. مهمترین تصمیم من این بود که مفید زندگی کنم نه اینکه فقط زنده باشم. سال ۸۵ تصمیم گرفتم درس بخوانم و سال ۸۶ در رشته علوم اجتماعی گرایش پژوهشگری در دانشگاه قبول شدم.
وی در خصوص دلیل گرایشش به هنر، گفت: به خاطر علاقه به فعالیتهای هنری و سابقه هنری از جمله بازیگری تأتر، عکاسی و معرقکاری قبل از معلولیت داشتم، احساس کردم نیاز دارم شاخه هنری جدیدی را آغاز کنم و نقاشی با دهان را آغاز و به صورت حرفهای این هنر را ادامه دادم.
سمانه در خصوص تأثیر فعالیتهای هنری بر زندگی بعد از معلولیتش گفت: به غیر از نقاشی گویندگی، نویسندگی و همکاری با گروه تأتر باران از جمله کارهایی است که انجام میدهم البته یک سال است که موسیقی (سازدهنی) هم کار میکنم. با برگزاری نمایشگاههای نقاشی و فروش آثارم سعی کردم زندگی جدیدم را پیش ببرم و پنج سال است که تقریباً به صورت مستقل زندگی میکنم و امیدوارم بتوانم فعالیتهایم را جهانیتر ادامه بدهم.
زندگی مستقل یک دختر قطعنخاعی
وی در پاسخ به این سؤال که آیا امکان زندگی مستقل با توجه به معلولیت شدید وی وجوددارد؟ گفت: منظورم استقلال مالی است. به تنهایی نمیتوانم زندگی کنم و همیشه باید یک نفر در کنارم باشد و کارهای شخصیم را انجام دهد. معلولیت من جزو شدیدترین نوع معلولیت است و فقط تکلم دارم. گرفتن پرستار هزینه زیادی دارد و بیشتر مادرم در کنارم است البته یک دستیار دارم که کمکم میکند. با برگزاری نمایشگاههای نقاشی و فروش آثارم تلاش کردم فشار مالی کمتری به خانوادهام وارد شود و از نظر مالی تقریباً مستقل هستم.
این هنرمند کشورمان در پاسخ به این سؤال که چگونه با شرایط جدیدی که برایش به وجود آمده کنار آمده است؟ گفت: برای کسی که سالها روی پای خود راه رفته، تلاش کرده و موفقیتهایی را در دوران سلامت خود داشته کنار آمدن با شرایط جدید میتواند سخت باشد، اما وقتی شرایط سایر معلولان در آسایشگاه و تلاشهای آنها را دیدم به این باور رسیدم که اگر این همه آدم میتوانند پس من هم میتوانم و باید راه حل آن را پیدا کنم.
میتوانستم دراز بکشم و منتظر مرگ بمانم اما راه سخت موفقیت را انتخاب کردم
وی ادامه داد: همیشه باور داشتم انسان اگر بخواهد کاری را انجام دهد راه حل آن را پیدا میکند و اگر نخواهد کاری انجام دهد بهانه آن را. من دو راه داشتم یا اینکه مرگ و انتظار مرگ را انتخاب کنم، روی تخت دراز بکشم، هیچ کاری انجام ندهم و بقیه تمام کارهای من را انجام دهند و منتظر مرگ بمانم و یا اینکه تلاش کنم، با همه وجودم برای رسیدن به رویاهایم بجنگم زندگی جدیدی را بسازم؛ من مسیر سختتر یعنی زندگی کردن و مفید زندگی کردن را انتخاب کردم.
آیا این انتخاب سخت بود؟ سمانه پاسخ داد: بله اما احساس بهتری به من میداد. برای به دست آوردن زندگی جدید باید با ترسها و نگرانیهایم و اتفاقی که افتاده بود مبارزه میکردم و خودم را دوست میداشتم. این شد که شروع کردم به درس خواندن و آفرینش هنر. نقاشی به من یاد داد معلولیت معنایی ندارد و جسم انسان فقط سه درصد وجودش است، بقیه انسان روح او است و در این مسیر همراهی خانوادهام قوت قلبی بود تا کارهایی که میخواستم را سریعتر و بهتر به پیش ببرم.
آدمهای ناامید چشمهایشان را بستهاند و زیباییهای خداوند را نمیبینند
از سمانه سؤال کردیم امید چه رنگی است؟ پاسخ داد: امید رنگی است مثل نقاشیهای من. یک تک رنگ ندارد. پر از شوق زندگی است و وقتی زندگی میتواند جریان داشته باشد که ما اجازه دهیم زیباییهایی که خداوند آفریده در زندگی ما نمود پیدا کند. ناامیدی هم بیرنگ است. آدمهای ناامید چشمهایشان را بستهاند و زیباییهای خداوند را نمیبینند زندگی یک هدیه بزرگ از سوی پروردگار است. خداوند جهان را بر عشق بنا کرده و عاشقانه ما را دوست دارد چرا باید چشمهایمان را ببندیم و این همه عشق و زیبایی را نبینیم؟
وی از سخنرانیهایش برای افراد ناامید هم گفت و اضافه کرد: فقط افرادی که روی ویلچر نشستهاند معلول نیستند؛ آدمهای زیادی را میشناسم که روی ویلچر نیستند اما روحشان معلول است. خیلی وقتها برای این افراد سخنرانی کرده مشاوره ارائه میدهم و تجربیاتم را در اختیار آنها میگذارم.
همه مأمور به وظیفهای در جهان هستیم؛ وظیفه من امید دادن است
سمانه از رسالت زندگیش هم گفت از اینکه بیهدف خلق نشده است و اضافه کرد: رسالت و مأموریتی که در زندگی بر عهده من گذاشته شده را پیدا کردهام. هیچ انسان و موجودی بیهدف خلق نشده است همه آمدهایم کاری انجام دهیم و مأمور به وظیفه هستیم من وظیفه خودم را انگیزه و امید دادن به آدمها میدانم. چرا که بازتاب سبک زندگی من موجب شد زندگی آدمهای زیادی تغییر کند و بازخوردهایی که از مردم گرفتهام به من نشان داده رسالتم را درست تشخیص داده و مسیرم را درست طی میکنم.
وی تأثیر برگزاری نمایشگاههای نقاشی را علاوه بر درآمدزایی برای خودش، نشان دادن توانمندی انسان و نشان دادن شور و عشق به مردم دانست و گفت: امید در کارهای من موج میزند و آثارم میتواند این امید را به مخاطبانم هم منتقل کند.
خسته هم میشوی؟ یا احساس کنی کم آوردهای؟ سمانه جواب داد: وقتی خسته میشوم و یا کم میآورم سعی میکنم چشمانم را ببندم و به رویاهایم و چیزهایی که دوست دارم در زندگیم بسازم فکر کنم و با تصویرسازیهای مثبت و شیرین از حال بد خودم را خارج کنم، یا کتاب میخوانم و موسیقی گوش میکنم و یا با دوستانم قرار میگذارم و بیرون میرویم. کلاً سعی میکنم فضای زندگیم را تغییر دهم تا خستگی و فشار به من آسیب نرساند.
معلولیت محدودیت است اما مانعی برای پیشرفت نیست
نظرت در مورد جمله معلولیت محدودیت نیست؟ چیست؟ این معلول قطع نخاع کشورمان پاسخ داد: این جمله تکراری است. نمیتوان گفت معلولیت محدودیت نیست چرا که محدودیتها و موانعی را برای فرد ایجاد میکند، اما مانع پیشرفت و زندگی نیست و میتواند باعث شود انسان راههای جدیدی برای خلق یک زندگی متفاوت کشف کند. من موفقیتهای مختلفی در ۲۰ سال قبل از معلولیت یعنی وقتی روی پاهای خودم میایستادم، کسب کرده بودم در ۱۵ سال بعد از معلولیت هم توانستم موفقیتهای بیشتری را به دست آورم. یقیناً معلولیت مانع من نشد و شاید کمک کرد کاشفی در دنیای جدید با سبک زندگی جدید باشم.
خواستن فقط توانستن نیست بلکه برخواستن است
سمانه سؤال پایانی این مصاحبه که یک سؤال کاملاً تکراری و کلیشهای بود را کاملاً متفاوت پاسخ داد. از او سؤال کردیم چه پیشنهادی به سایر معلولان داری؟ پاسخ داد: پیشنهادم نه تنها به افراد روی ویلچر، نابینا یا ناشنوا و ...، بلکه به همه مردم است. به نظر من هر کسی معلولیت خاص خود را دارد. خیلی از آدمها روی پاهای خود راه میروند اما ممکن است از نظر روحی معلولیت داشته باشند. معلولیت از ناتوانی میآید و این زمانی اتفاق میافتد که آدمها حاضر نباشند کاری انجام دهند. جوهره زندگی خوب کار کردن است و برای دور شدن از افسردگی و حال بد باید تواناییهایمان را بشناسیم، هدفگذاری و عمل کنیم. خواستن فقط توانستن نیست توانایی در وجود همه ما است، خواستن برخواستن است. اگر حاضر باشیم برای انجام کارهایی که دوست داریم، تلاش کنیم هیچ وقت دچار افسردگی نمیشویم و با هر شرایطی میتوانیم خالق یک زندگی خوب و شاد برای خودمان باشیم به شرط اینکه خودمان را دوست داشته باشیم و به خودمان احترام بگذاریم.
منبع: ایکنا