نیاز صنعتیشدن به آگاهی، گفتمان و تحرک
آیا به این موضوع اندیشه کردهایم که مصرفکنندگان مولد تکیهگاه اصلی توسعه صنعتی هستند و باید از آنها قدر دانی کرد؟
سالهاست که همه کنشگران اقتصادی و فعالان صنعتی ایران آرزو میکنند که ای کاش نام ایران و محصولات ایران در لیست داد و ستدهای مولد جهانی قرار بگیرد و مورد اعتماد اهالی جهان کوچک شده اقتصادی باشد. این آرزوی زیبا و آن کنش که با این رویکرد نیز نقش میخورد، کنشی ماندگار خواهد بود، اما آیا این آرزو توانسته است به اندازه قدمتی که دارد پای محصولات تولیدی ایران را با افتخار به بازارهای جهانی باز کند؟
چرا این پرسش تکراری و تاریخی که دلیل فقدان صنعتی شدن ایران را جستجو میکند به پاسخی مشخص و روشن نرسیده است؟ آیا ما از این همه پرسشهای مداوم که طی سالیان متمادی مطرح شدهاند، خسته و درمانده نشدهایم؟ پرسشگری رمز پیروزی توسعه و درمان واقعی بیماریهای توسعه در زمینههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و صنعتی است، اما وقتی این پرسشها جوابی قانع کننده نمییابند، آیا نباید درعملگرایی جدیت به خرج داد و راز و رمز گفت و گو و گفتمان واقعی را پیدا کرد؟ این پرسشها، ساختاری حیاتی دارند، در مقابل واقعیت آن است که مطرح کردن آنها و عبور ساده از کنارشان به یک عادت بوروکراسی در فضای کسب و کار توسعه ایرانی تبدیل شدهاند و این عادت میتواند بدترین اتفاق برای توسعه صنعتی کشور باشد.
تا امروز ما اهالی صنعت، کارشناسان و مدیران صنعتی برای ریشهیابی مشکلات و یافتن پاسخهای جامع و کافی برای پرسشهای موجود، بارها رفتار دولت، کارآمدی صنعتگران و چرایی موفقیت کشورهای توسعه یافته را زیر و رو کردهایم. این اتفاق نیز به یک عادت تبدیل شده است.
در حال حاضر کمتر مسئول و یا فعال صنعتی وجود دارد که نداند مثلا در کشوری مانند ترکیه چقدر پوشاک تولید میشود، چه مقدار آن صادر میشود و این کشور چه موقعیتی در گذشته چه شرایطی در زمان حال نسبت به صنعت پوشاک ایرانی دارد.
این مثال در مورد همه صنایع صدق میکند. تقریبا اطلاعات کافی در مورد دادههای صنعتی کشورهای دیگر وجود دارد و همیشه نیز در مراکز دولتی، خصوصی و حتی دانشگاهی عدهای وجود دارند که دور یک میز گرد نشسته باشند، بحث کنند و در پی یافتن راهکاری برای پیروزهای صنعتی به در و دیوار بزنند ولی باز در نهایت سرعت حرکت آنقدر اندک است که اگر توفیقی هم حاصل شود، به دلیل این سرعت اندک همچنان فاصله موجود با کشورهای صاحب نام حفظ و چه بسا بیشتر هم میشود.
چون آنها نیز درست همزمان با ما و در هنگامهای که ما دور یکدیگر نشستهایم و گمان میبافیم تا چارهای برای عبور از بن بستها بجوییم، آنها نیز اندیشه میکنند، منتهی با سرعتی به مراتب بیشتر از ایران سازههای فکری خود را به مرحله اجرا می رسانند.
ساده بگویم ما بدون آن که متوجه باشیم یا شاید هم در اوج آگاهی، دور خود میچرخیم ولی توسعه یافتهها و بسیاری از کشورهای در حال توسعه دور بازارهای جهانی و برنامههای دقیقی که برای فتح آن دارند، چرخ میزنند و به موقع نیز شکار خود را به خانه میبرند. مشکل کجاست؟ مشکل در دانستههای ماست؟ آیا مشکل در ابزارهای قانونی و راهبردهای دستورالعملی است؟ این پرسش که کاملا منتفی است چون تا دلتان بخواهد قوانین و دستورالعملهای اجرایی برای ارتقای سطح توسعه صنعتی در کشور و برای صنایع مختلف وجود دارد.
پس درد در کجاست که چاره کار را نمیتوان پیدا کرد؟ به نظر من باید نگاه خود را تغییر دهیم یا به قول آن شاعر کاشانی، سپهری بزرگ، چشمهای خود را بشوییم. مشکل قواره صنعتی کشور، یا دانستههای فنی صنعتگران و یا حتی شایدناکارآمدیهای دولتی نیست. مشکل اصلی قبل از همه اینها، ذهنیت، رفتار و نحوه اندیشیدن ما در قامت کنشگریهای صنعتی است.
معنای جمله فوق این است که همه ما (فارغ از دولتی و یا خصوصی بودن) ابتدا ذهن و به تبعیت از آن اعمالمان گرفتار سستی شدهاند و آن طور که باید نمیتوانیم ایدهسازی، اجرا و یا در صورت وجود ایده، اجرایی دقیق و مطابق با زمان بندی کارآمد داشته باشیم.
نکته اینجاست که در گذشتههای نه چنان دور ما این گونه نبودهایم و این نوع حضور در بستر رشد و ارتقای جایگاه صنعتی کشور، تا حد زیادی تجربه امروز ما محسوب میشود. خیلی از اسامی بزرگ دیگری که نام ایران را با صنعتی سربلند همراه کرده بودند، از یک سو دقیقا به خاطر کنشگری فعال و پویایی که داشتند و از سوی دیگر به دلیل بسترهای مطلوبیکه برای رشد اقتصادی وجود داشت، توانستند تاریخ اقتصادی کشور را تحت تاثیر قرار دهند.
ما از آن سبک زیست صنعتی جدا شدهایم. هم ما و هم دولتیها که صاحب اصلی این اقتصاد محسوب میشوند، از این عارضه رنج میبریم. برای همین میان تصمیمگیری و اجرای یک اندیشه صنعتی در جایی مثل ایران با کشورهای صنعتی فاصلهای فاحش وجود دارد.
در کدام یک از کشورهای صاحب توسعه صنعتی، اجرای یک بند از یک دستورالعمل و بخشنامه صنعتی چند سال طول میکشد و در نهایت نیز همچنان متولیان و اجرا کنندگان آن به نتیجه نرسیدهاند که آیا باید آن را اجرا میکردهاند و یا در نحوه و تشخیص این چنین اجرایی درست عمل کردهاند.
بپذیریم که بخش بزرگی از این مشکل مربوط به ماست؛ ما یعنی مردمانی که بدنه اجتماعی صنعت را تشکیل دادهایم. جدیت را هنوز باور نکردهایم و یا شاید هنوز اصول و ضوابط آن را نمیدانیم. البته نقش غفلت مدیریت دولتی حاکم بر اقتصاد و صنعت کشور طی سالیان متمادی انکار ناشدنی است.
دولتیها باید بتوانند که بستر صعود صنعتی و ارتقاء جایگاه توسعه فردی، گروهی و ملی اقتصاد را فراهم کنند که اگر این گونه نشود همه محکوم به فعالیت در یک قوطی بدون هوا و اکسیژن خواهند بود. فارغ از این چارهای نیست که بیاموزیم از زاویه دیگری نیز گرفتاریهای صنعتی را تحلیل کنیم.
بزرگترین نیاز امروز ما گفت و گو و تعامل است. تولید کنندگان هم باید بتوانند با خود سخن بگویند، هم باید بتوانند به سخنان جامعه مصرف کنندگان خود گوش فرا دهند و هم باید بتوانند با دولت، به گفت و گو و تعامل بپردازند. اگر این گفت و گو شکل نگیرید عمق دید ما در فضای صنعتی معیوب میشود.
همان طور که این عیب امروز خود را به وضوح در ارتباط اجتماعی ما تولیدکنندگان با مصرف کنندگان نشان میدهد. شهروندانی که تولید ملی را به رسمیت میشناسند و آن را مصرف میکنند به اندازه تولید کنندگان و چه بسا بیشتر نقشی مولد در توسعه ایرانی ایفا میکنند. آیا ما به این اصل آگاه هستیم و آن را باور داریم؟
آیا ما اصلا به این موضوع اندیشه کردهایم که مصرف کنندگان مولد تکیهگاه اصلی توسعه صنعتی هستند و باید از آنها قدر دانی کرد؟ اگر این را نمیدانیم و یا از بسیاری ضروریات اجتماعی دیگر تولید آگاهی نداریم، مشکل در عدم گفت و گو و باور به این واقعیت است که تولید و صنعت نیاز به عزمی جدی و خروج از سستی دارد.
ما در خیلی از مواقع نمیدایم که هنوز نمیخواهیم و شاید این تنها یک گمان در ذهن ماست که میخواهیم صنعتی شویم و باید همه موانع این اتفاق بزرگ تاریخی را از مقابل اقتصاد کشور برداریم. واقعیت آن است که یا چنین چیزی را نمی خواهیم و از نخواستن خود به دلیل قرار گرفتن در جو و فضای تمایل برای صنعتی شدن، خبر نداریم و یا اگر هم میخواهیم در وجود خیلی از ما آسودگی و فقدان جدیت مولد، نهادینه شده است.
چیزی که خصلت سازمانهای دولتی در کشورهای تک محصولی است. صنعتی شدن نیاز به تحرک دارد. باید هزینه داد و عمل کرد. آسودگی و رفتار اداری-سازمانی و شبیه زیست دولتی، جوابگوی نیاز فعالیتهای لازم برای صنعتی شدن نیست.
گفت و گو و گفتمان راز و رمز عبور از این توقف تاریخی است. مصرفکنندگان مولد را باید بشناسیم و آنها را صدر نشین صنعت کشور کنیم. دانش و دانش محوری نیاز اصلی بنگاههای صنعتی است تا چه حد توانستهایم که آنها را اجابت و برآورده کنیم. نمایش مدرنیسم صنعتی نمیتواند دلیلی برای صنعتی بودن باشد. ما یا میخواهیم از گذر تاریخی انسداد صنعتی عبور کنیم و یا نمیخواهیم.
اگر میخواهیم باید ذهنمان و تنمان شفاف به این خواستن پاسخ مثبت دهد. چون چنین آرزویی نمی تواند با کاهلی و شعار واقعیت یابد. بجنبیم، حرکت کنیم و موانع را کنار بزنیم. وقت به شکل دهشتناکی تنگ است و سرعت زمان زیاد، باید این دغدغه و پرسش هر روزمان باشد که آیا میتوانیم بر این سستی فایق شویم، آیا فردا دیر نیست؟
منبع: فرارو/س.هاکوپیان-ییس انجمن صنایع پوشاک ایران