تاملی بر معضل اجتماعی بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی
یکی از پیامدهای ناگوار توسعه کمی دانشگاههای کشور در دهههای اخیر، معضل بیکاری بسیاری از جوانان فارغ التحصیل دارای مدارک دانشگاهی است.
علی شیرین آبادی -کارشناس ارشد برنامهریزی رفاه اجتماعی- در جهان اقتصاد نوشت: اجرای سیاست توسعه کمی و افزایش تعداد صندلیهای دانشگاههای کشور در دهههای اخیر در قالب دانشگاههای سراسری، آزاد، پیام نور، علمی کاربردی، غیر انتفاعی و موسسات مختلف آموزشی، سبب پذیرش و ورود تعداد بسیاری از داوطلبان دختر و پسر در رشتههای گوناگون به این دانشگاهها شده است و این جوانان با هدف اخذ مدرک دانشگاهی و به دنبال آن، اشتغال در مشاغل با درآمد و منزلت بالا، چند سال از عمر ارزشمند جوانی را صرف تحصیل در این قبیل دانشگاهها در مقاطع مختلف نمودهاند.
اما با گذشت زمان شواهد حاکی از آن است که اجرای اینگونه سیاست آموزشی نتوانسته است رویاهای جوانان را تبدیل به واقعیت سازد و جوانان پس از فراغت از تحصیل با مانع مستحکم بیکاری در مسیر تحقق رویاهای خویش روبرو شدهاند و این معضل ناگوار، نشان دهنده ناکارآمدی و سوءتدبیر این سیاست آموزشی است. آن زمان که از نگاه سیاستگذاران و مجریان آموزشی کشور، وجود تحصیلکردگان دانشگاهی یک حسن و مزیت برای اقتصاد کشور تلقی میشد، کمتر کسی این نگرانی و اندیشه را در سر داشت که اجرای این قبیل برنامهها پیامد ناگوار بیکاری را گریبانگیر بسیاری از خانوادهها و به خصوص جوانان مینماید و به یکی از معضلات اجتماعی عصر کنونی تبدیل میشود. به نظر میرسد اگر آن زمان مسئولان و سیاستگذاران، نگاهی علمی، نقادانه و توام با واقع بینی نسبت به این قضیه داشتند، شاید هیچگاه چنین پیامد ناگواری گریبان گیر جوانان و خانوادههای آنان نمیشد.
با قدری تامل و تعمق در این مساله درمییابیم که از یک طرف خروج بسیاری از جوانان فارغالتحصیل از دانشگاهها به عنوان نیروی کار جدید و از طرف دیگر مقتضیات و نیازهای بازار کار عملا سبب بروز عدم توازن بین بازار کار و نیروی انسانی تحصیلکرده شده است. زیرا بازار کار، نیروی کار با مهارت کافی، توانمند و مجرب را طلب میکند، اما جوانانی که از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند، عملا فاقد مهارتهای کافی و ضروری جهت اشتغال و نقش آفرینی در مشاغل مورد نیاز هستند و این طور به نظر میرسد که این پیامد محصول عدم نگاه و بینش کیفی به مساله آموزش عالی و نادیده گرفتن آموزش باکیفیت از سوی متولیان امر بوده است.
این موضوع سبب بیکاری دهها هزار نفر با مدارک تحصیلی دانشگاهی در جامعه شده است که سالانه بر تعداد آنها افزوده میشود. در برخی از رشتههای دانشگاهی مشاهده میشود که عملا کشش و نیاز بازار کار آن قدرها نیست که تمام فارغ التحصیلان را جذب خود کند و اغلب این رشتهها در گروههای علوم انسانی و علوم پایه جای میگیرند که ارائه آنها در دانشگاهها صرفا به صورت نظری و عملا بدون آموزش مهارتهای خاص به دانشجویان این قبیل رشتهها صورت میگیرد.
امروزه بسیاری از فارغ التحصیلان دانشگاهی را مشاهده میکنیم که در اینگونه رشتهها تحصیل کردهاند و فاقد مشاغل مرتبط و متناسب جهت نقش آفرینی در رشته تخصصی خویش هستند و به مشاغل کاذب و غیر مرتبط روی میآورند و یا در صف آزمونهای استخدامی برای تصدی مشاغل دولتی قرار میگیرند.
این در حالی است که هر ساله تعداد ردیفهای استخدامی دولت برای جذب نیروهای جدید آن قدر کم است که از بین هزاران شرکت کننده این آزمونها فقط تعداد محدودی آن هم با گذارندن مراحل سخت جذب مشاغل دولتی میشوند.
بیکار ماندن جوانان تحصیل کرده سبب بروز حالات افسردگی، بیهدفی، ناامیدی، بیانگیزگی و بیارزشی برای این قبیل افراد میشود. زیرا کار و شغل از جمله موقعیتهایی است که سبب ایجاد انگیزه، خلاقیت، هویت و ارزشمندی در بین افراد میشود و تا زمانی که جوان بیکار باشد، سعی در انزوا و عدم حضور در میان افراد خانواده و اجتماع میکند، زیرا احساس میکند فرد بیارزش و بیهدفی است که عمر خود را بیهوده در راه تحصیل صرف کرده است و این حالات میتواند زمینهساز گرایش به آسیبهایی هم چون اعتیاد را نیز در پی داشته باشد.
علاوه بر اینکه جوانان نسبت به آینده خویش احساس نگرانی میکنند، خانوادههای ایشان نیز نسبت به آینده فرزندانشان چنین احساسی را دارند. بحث بیکاری جوانان تحصیل کرده به عنوان یک معضل جدی تلقی میشود که اگر چاره اندیشی صحیح و اصولی برای آن نشود، میتواند در آینده به یک بحران جدی برای کشور تبدیل شود.
نتیجهای که از بحث بالا میتوان گرفت این است که اگر سیاستگذاران و متولیان امر آموزشی، به جای توسعه صرفا کمی دانشگاهها و موسسات آموزشی مختلف و صرف هزینههای بسیار، همت و کوشش خود را متمرکز بر تربیت نیروی انسانی ماهر و کارآفرین در قالب آموزشهای فنی و حرفهای و مهارتی میکردند و دانشگاهها نیز متناسب با نیازهای موجود اقدام به پذیرش دانشجو میکردند. هم اکنون به جای این که شاهد جمعیت بیشماری از بیکاران تحصیل کرده باشیم، تعداد زیادی از افراد شاغل در مشاغل فنی و تولیدی و صنعتی را مشاهده میکردیم که هم اقتصاد کشور و هم خانوادهها و جمعیت جوان کشور از آن نفع میبردند.