تشکلات کارگری در آستانه نابودی
کارگران در اوایل انقلاب، زمان جنگ و حتی در دولت سازندگی به عنوان رضایتمندترین قشر اجتماعی محسوب میشدند اما امروز به یکی از ناراضیترین گروههای اجتماعی در کشور بدل شدند، چرا که جامعه کارگری به دلیل عدم توازن در حوزه عرضه و تقاضا و وجود مافیای اقتصادی در بدترین شرایط پس از انقلاب قرار گرفته است.
حسن صادقی، قائم مقام دبیر کل خانه کارگر درباره نقش و جایگاه تشکلات کارگری در روزنامه تجارت نوشت: شاهد این مدعا آن است که طی سالیان متمادی مسئولین مجموعه قوانین حمایت از کارگر را به بهانهامنیت سرمایه، ایجاد اشتغال، رونق صادرات به مسلخ بردند و عملا اثرگذاری آن را از حیض انتفاع ساقط کردند.
شرایط به گونهای است که میتوان اذعان کرد امروز شاهد یک وضعیت خاص تحت عنوان کیش شخصیتی در حوزه کارگری و عدم خودباوری در این قشر هستیم. حال علی رغم آن که اعضایی از جامعه کارگری در جایگاه وزارت کار قرار گرفتهاند و بارقههای امیدی در جهت اصلاحات حوزههای مختلف به چشم میخورد، اما انجام اصلاحات اساسی در روابط کار، اراده شرکای اجتماعی و دولت را میطلبد.
در حال حاضر از 12 میلیون و 700 کارگر ، تنها 700 هزار نفر عضو تشکلهای کارگری هستند، به عبارت دیگر تنها 3 دهم درصد کارگران تحت تشکل کارگری قرار دارند و مابقی کارگران اقبالی به تشکلهای کارگری نشان نمیدهند.
چنان که صنایع بزرگ همچون صنعت نفت، پتروشیمی، خودروسازی فاقد تشکل کارگری هستند. این در حالی است که تعداد تشکلهای کارگری در دهه 60 الی 70، 10 درصد بوده کهامروز به بیش از 40 درصد افزایش و تشکل 33 درصدی به 3 دهم درصد کاهش یافته است، به بیان دیگر امروز تشکلات کارگری صوری هستند.
علت اصلی این مساله را میتوان در قراردادهای موقت و عدم امنیت شغلی جست که به کارگر اجازه پیگیری و حتی کاندید شدن در تشکلهای کارگری را نمیدهد.
علاوه بر این دخالتهای آشکار و نهان دولتها در تشکلات کارگری، عدم انسجام بین تشکلات کارگری از دیگر دلایل این امر است. به گونهای که دولتها خودشان را قیم کارگران میدانند که شاهد این مدعا، عدم حضور نماینده کارگران در ساختار تامین اجتماعی است.
علاوه بر موارد فوق الذکر تشکلات کارگری که باید مطالبات این قشر را پوشش دهند در این رابطه توفیق چندانی حاصل نکردهاند، علت اصلی آن نیز عدم استقلال تشکلات کارگری است.
از این رو این تشکلها به مرور زمان تبدیل به تشکلهای زرد شدهاند. این در حالی است که تشکلهای کارگری پس از انقلاب از سندیکاهای زمان پهلوی به مراتب قدرتمندتر بوده است، موید این مطلب هم تحرکات کارگری در دهههای 60 و 70 است.
چنانکه شواهد تاریخی نیز حکایت از آن دارد که تشکلات کارگری با تاسی از فضای انقلابی کشور، دستاوردهای عظیمیهمچون قانون کار، قانون شوراهای اسلامیکار، قوانین تشکلات کارگری و سایر قوانین حمایتی را برای جامعه کارگری به ارمغان آوردند.
اما به موازات تغییر دیدگاه دولتها در حوزه روابط کار، سرمایه و پول ارزش پیدا کرده و طبقه کارگر بی عزت و بی ارزش شده است.
در این راستا تشکلات کارگری نتوانستند با توان هژمونی انسانی و با منطق خویش در حوزه کار، اشتغال و روابط کار توفیقی حاصل کنند.
چنانکه در اوایل انقلاب بیشتر از کارگران حمایت شد و در حال حاضر از کارفرمایان. این عدم توازن در حمایت زمینه ساز معضلات بسیاری است.
همچنین پیشنهاد میشود کسانی در راس تشکلات کارگری قرار گیرند که از بطن جامعه کارگر و درون توده نیروی کار بالا آمده باشند، متاسفانه بسیاری از تشکلات کارگری به اسم کارگر ولی به فرمان کارفرما نماینده کارگر هستند.
متاسفانه کشور ما به بهشت پولدارها و جهنم کارگران تبدیل شده است و تا زمانی که این نگاه بر کشور حاکم باشد، جامعه کارگری به رشد و بالندگی دست پیدا نخواهد کرد.
لذا تا زمانی که نگاه مجلس و دولت حمایت از پولداران باشد و کارگران را صرفا پله ترقی خویش بدانند، نمیتوان چشم انداز بهتری برای تشکلهای کارگری متصور بود.
بنابراین به نظر میرسد دولت و مجلس میبایست نگاه خوشبختانه ای نسبت به جامعه کارگری و کارگران به موازات پول و سرمایه داشته باشند و از حمایت یک جانبه سرمایه دار و کارفرما دست بردارند.
راهکار برون رفت از این چالش، اعتماد افزایی بین کارگران و نمایندههای اتحادیههای کارگری، اصلاح سیستماتیک فصل ششم قانون کار و مهندسی مجدد در جهت تقویت تشکلات کارگری است.
چنانکه شوراهای اسلامیکار صرفا نباید تشکل درون کارگاهی باشد و باید کارگران را در خارج از محیط کار همچون محیط مراجع فضایی و دادگاهها نمایندگی کند