چرا شیطانبازار؟
در شیطانبازارها سود اصلی به دلال میرسد و در پایان معامله هم خریدار و هم فروشنده احساس مغبون شدن میکنند.
روزنامه شهروند نوشت: «بعدازظهر جمعه یا یک روز تعطیل دیگر؛ خیابان شلوغ است. در حاشیه خیابان مردانی با ظاهری مشخص به تنهایی یا در گروههای چند نفره ایستاده و از خودروهای عبوری با علامت خاص انگشتها که شبیه پولشمردن است، میپرسند که آیا خودرویشان را میفروشند یا نه. در گوشهگوشه خیابان خودروهایی با کاپوت بالازده در حالی که چند نفر دورشان حلقه زده و با شور و شوق در حال بحث هستند، به چشم میخورد. هر چه جلوتر میرویم، ازدحام آدمها و خودروها بیشتر میشود، راه تقریبا بند آمده است. خودروها که بیشترشان قدیمی هستند، پشت سر هم ردیف شده و در انتظار ورود به پارکینگ هستند. ورود به کندی صورت میگیرد. باید برای هر خودرو قبض صادر شود و پس از آن هم راننده خودرو باید خودرویش را از شلوغی دلالان و واسطههایی که در یک آن خودرو را احاطه میکنند، عبور دهد. به این دلیل صف طویلی که درازایش تا چند صد متر میرسد، شکل گرفته است. داخل پارکینگ اوضاع عجیب و غریبتر است. نزدیک چند هزار خودرو پارک شده است. بیشتر کاپوتها برای بازدید خریداران بالاست. پشت شیشه اغلب خودروها مدل و قیمت و یک شماره تلفن چسبانده شده است. فروشندگان دور هم جمع شده و چای میخورند. بعضیهایشان هم داخل خودرویشان خوابند. همه جا پر است از واسطه و دلال. کافی است بو ببرند فروشندهای. آن وقت است که در چشم به هم زدنی احاطه میشوی و تا خودرو را مفت از چنگت درنیاورند، ولکن معامله نیستند. اینجا بازار خرید و فروش خودرو دست دوم است، جایی که در بعضی شهرها بهش میگویند شیطانبازار.
مگر شیطان هم بازار دارد؟
شیطانبازار در بسیاری از شهرها و استانها اسم آشنایی است. تقریبا به قطع میتوان گفت اغلب استانها و شهرستانها جایی به این نام دارند. دکتر محمود کریمی، استاد جامعهشناسی در مورد این که چرا شیطانبازار به این بازارها اطلاق میشود، میگوید: شیطانبازار جایی است که خریدار و فروشنده رو در روی هم به انجام معامله میپردازند و این در تئوری به نفع هر دو آنها است. این که روی کلمه تئوری تأکید دارم به این دلیل است که در عمل اما دقیقا عکس این امر رخ میدهد. در واقع به رغم این که قرار بوده خرید و فروش در اینجا هم به نفع خریدار و هم به سود فروشنده باشد، در شیطانبازارها سود اصلی به دلالها میرسد و در پایان معامله هم خریدار و هم فروشنده احساس مغبون شدن میکنند. شاید دلیل این که به این بازارها شیطانبازار میگویند، همین باشد وگرنه بر خلاف اسم ترسناکش، شیطانبازار در واقع یک بازار محلی یا جایی شبیه بازار مکاره است که در شهرهای مختلف کارکردهای مختلف دارد. مثلا شیطانبازار یک شهر محل خرید و فروش گاو و گوسفند است؛ در شیطانبازار یک شهر آرد و گندم و حتی برنج میفروشند و در یک جای دیگر نیز خودرو. یک شهر خاص هم هست که در شیطانبازارش اجناس دزدی به فروش میرسد و اتفاقا میتوان گفت بامسماترین اسم را شیطانبازار این شهر دارد. فروشندگان محصولات کشاورزی هم شیطانبازار خودشان را دارند اما این که چرا بازار فوق شیطانبازار نام گرفته است، دلیل این نامگذاری ظاهرا به خاطر وسوسهای است که در رابطه با خرید یا فروش هر چه خریدنی و فروختنی در اشخاص به وجود میآورد. در «شیطانبازار» هر شخصی به همان راحتی که میتواند جنس مورد نظرش را بفروشد، به همان آسانی هم میتواند وسیله دیگری را انتخاب کند و بخرد. «شیطان بازار» محل خرید و فروش اشخاصی است که قصد دارند واسطهها را در جریان انجام معاملههایشان از میان بردارند. اما آیا واقعا در اینجا واسطهها وجود ندارند؟ آنچه به راحتی میتوان در بازار مشاهده کرد، این است که دلالها نبض معاملات را در دست دارند و چه در جریان خرید و چه در فروش نقش و حضورشان تعیینکننده است.
سودهای چربوچیل؟
قبلا آنهایی که میخواستند خودرو بخرند، اگر در غرب تهران ساکن بودند، حداقل برای یک بار هم شده سری به میدان پونک میزدند. عبدلآباد هم جای خود را داشت که قدیمیترها یادشان است بیشتر پیکانهای مدل پایین در آنجا خرید و فروش میشد. دیگر بازار خودرو در نزدیکی تهران، شیطانبازار کرج بود که آن موقعها جایی نزدیک بلوار حدادی و اراضی خانم انصاری بود و الان به مهرشهر، بعد از کیانمهر در ابتدای جاده قزلحصار منتقل شده است. در مورد همه این بازارها آنچه مشترک بود و هست این بود که نیازی نداشتی برای رفتن به آنجاها آدرس دقیق را بلد باشی. نیازی هم به پرسوجو نبود و نیست. از شلوغی و ازدحام آدمها و خودروها میتوانستی و میتوانی به سهولت متوجه شوی که به بازار خرید و فروش خودرو دست دوم رسیدهای. از ازدحام آدمها و خودروها و کاپوتهای بالا زده و حلقه بستن دلالها دوروبر فروشندهها میتوانستی بفهمی اینجا محل خرید و فروش خودرو است. محل خرید و فروش خودرو اشخاصی است که قصد دارند واسطهها را در جریان انجام معاملههایشان از میان بردارند ولی آنچه به راحتی میتوان در بازار مشاهده کرد، این است که دلالها نبض معاملات را در دست دارند و چه در جریان خرید و چه در فروش خودروها نقش و حضورشان تعیینکننده است. این را وقتی متوجه میشوی که قصد فروش خودرویت را داشته باشی. ناگهان میبینی ١٠نفر دورت حلقه زدند. نخستین کارشان هم گذاشتن ایرادات فراوان و به اصطلاح زدن بر سر مال است. به دلیل این ایرادات هم قیمتی که پیشنهاد میکنند، حداقل ٣٠درصد پایینتر از قیمت ماشین است. اگر قبول کردی که هیچ؛ پولت را میگیری و میروی و میسوزی که چرا خودرو را ارزان از دست دادهای اما اگر قبول نکنی مرحله بعدی کارشان آغاز میشود که خودشان به آن «سنگکردن ماشین» میگویند. این هم به این ترتیب است که در یک چشم به هم زدن نمیدانم از کجا همه بازار خبردار میشوند چه قیمتی روی خودرویت گذاشته شده است. پس از آن هیچکس حتی یک ریال هم بالای آن قیمت بهت پیشنهاد نمیکند و تو ناچاری یا خودرویت را برداشته و ببری به یک نمایشگاه یا این که اگر ناچار باشی و به قول دلالان پوللازم، مجبوری با همان قیمت اولی خودروی نازنینت را بدهی و بروی. اینها را مهدی منیری میگوید که به قول خودش پرایدش را یکونیم میلیون تومان زیر قیمت داده و پس از یک روز که پشیمان شده و خواسته خودرو را پس بگیرد، دلال خریدار حتی راضی نشده با گرفتن پانصدهزار تومان ضرر و زیان هم خودرو را به صاحبش بازگرداند. منیری از همینجا نتیجه میگیرد پس سودی که از خرید خودرو او بردهاند آن قدر چرب و چیل است که حتی راضی نمیشوند پانصد هزار تومان گرفته و معامله را ملغی کنند. حق با مهدی منیری نیست؟
آرامشی که به باد میرود
بازارهای خودروهای دست دوم در سالهای اخیر بارها و بارها جابهجا شده است. الان در تهران دیگر خبری از آن بلبشوی عبدلآباد و حتی میدان پونک نیست و با یاری شهرداری مکانی در همان عبدلآباد و نیز حوالی پارک چیتگر به این امر اختصاص داده شده است اما با این انتقال همه چیز هم درست نشده و میتوان بقایای آن آدمها و کارهای پیشین را حوالی همان بازارهای قدیمیتر یافت. شاید قدیمیترها یادشان باشد که جایی پشت میدان پونک دلالان خودرو جمع شده و فروشندگان را نیز به آنجا میکشاندند، اما شهرداری در طرح ساماندهی مشاغل پارکینگ چیتگر را به این امر اختصاص داد. البته هنوز هم بقایای دلالان را در حوالی پونک میتوانی ببینی که دور هم جمع شده و به خودروهای گذری علامت خرید را نشان میدهند. شاید به دلیل اعتراض اهالی آنجا بود که شهرداری مکانی را به بازار جدید اختصاص داد. حالا البته اهالی محل جدید نیز از این امر شکایت دارند. یکی از ساکنان این محل در مورد مشکلات و دردسرهای بینظمی بازار در اطراف خانهاش میگوید: این بازار و آدمهایی که از همه جای شهر و حتی شهرهای دیگر آمدهاند، آسایش و آرامش را از اهالی محل گرفتهاند و در ضمن امنیت این محله را که منازل مسکونی زیادی هم در آن واقع هست با خطراتی مواجه کرده است. به خصوص عصر پنجشنبه و جمعهها که وقت استراحت و آرامش است، صدای بوق خودرو و تردد وسایط نقلیه واقعا ما را کلافه کرده است. پلیس هم انگار اصلا وجود خارجی ندارد. حداقل اگر پلیس نظارت بیشتری بر این بازار داشته باشد و اجازه شلوغی و تجمع خارج از بازار را به افراد ندهد و بازار را به داخل پارکینگ محدود کند، شاید با شرایط قابلتحملتری مواجه شویم.
کارشناس یا یاران دلالان؟
در میان فروشندگان که بیشترشان خودروهای خود را به بازار آوردهاند، کسانی وجود دارند که کارشان خرید و فروش است و خودروهای مدل پایین را میخرند و برای فروش به شهرستانهای کوچک میبرند. خیلی از فروشندگان و خریداران را هم جوانانی که خودشان را «ماشینباز» معرفی میکنند، تشکیل دادهاند. البته پارکینگهای اختصاصیافته به بازار خودرو از کارشناسانی نیز بهرهمند هستند. در گوشه و کنار پارکینگ این کارشناسان را میتوان با کارتهایی آویزان بر گردن دید. اینها با این که با هدف جلوگیری از فریب خوردن طرفین معامله در اینجا مشغولند، اما در عمق ماجرا حضور یا عدم حضورشان تاثیری در گول خوردن یا نخوردن یک طرف ندارد. فراموش نکنیم یک عده که کار اصلیشان خرید و فروش خودرو است، به طور مدام در اینجا حضور دارند و به گفته اکبر حیدری که از نمایشگاهداران اطراف بازار غیر رسمی خرید و فروش خودرو است، همینها هم هستند که روابطی صمیمانه با این کارشناسان دارند کهگاه باعث میشود آرای کارشناسان به سمت و سوی میل دلالان سوق یابد. آیا این امر شدنی نیست؟ در واقع هیچ تضمین دقیق و کلیای در مورد ارزشگذاریها وجود ندارد. مثلا هیچکس نمیداند اگر کارشناسی با جانبداری از یکی از طرفین معامله قیمتی غیرواقعی را پیشنهاد بدهد، چه ضمانتی برای قبول آن وجود دارد!
مخالفان چه میگویند؟
شاید بتوان گفت بزرگترین مخالفان بازار غیررسمی خودروهای دست دوم نمایشگاهداران باشند که هر روز و هر هفته شاهدند بیشتر خریداران احتمالی و به اصطلاح مشتریان بالقوهشان راهشان را به سمت این بازارها کج میکنند. یکی از مسئولان اتحادیه نمایشگاهداران که مایل نبود نامش در این گزارش بیاید، در این مورد میگوید: بله ما با این بازار مخالفیم اما نه فقط برای سود شخصیمان البته این امر هم دخیل است. یک نمایشگاهدار سرمایه هنگفتی برای خرید یا اجاره محل کسب صرف میکند، مالیات و عوارض و هزینههای آب و برق و گاز میدهد، هزینههای پیشبینینشده دیگری متحمل میشود و... آنوقت همین نمایشگاهدار با این هزینهها شاید روزانه یک معامله در نمایشگاهش انجام میدهد و در همان حال یک دلال که شاید کل سرمایهاش بیشتر از ١۵-١٠میلیون نباشد نیز میتواند روزانه همان یک معامله را به انجام رساند. آیا این انصاف است؟ آیا معنای حمایت از مشاغل این است؟ یک نمایشگاهدار کرجی متنفذ در اتحادیه شهرش هم که ظاهرا دل پری از این شرایط دارد، حرفهای همکارش را چنین ادامه میدهد: اما همه چیز هم سود شخصی نیست. ما به مردم هم فکر میکنیم. فراموش نکنید که هیچ نظارتی بر این بازار نیست. در حقیقت یکی از مشکلات عمده این بازار که کرجیها به درستی شیطان بازار مینامند، نبود نظارت کافی و قانونی بر روند معاملات است. در این بازار خریدار بدون اینکه فروشنده را بشناسد یا اطمینانی بر انجام معامله داشته باشد، خودرویی را خریداری میکند اما اگر مشکلی در مراحل مختلف معامله یا پس از آن به وجود آید، در مقابل مشکلات قانونی احتمالی هیچ تضمینی دریافت نمیکند. این مقام اتحادیه نمایشگاهداران در انتهای سخنانش عنوان داشت که خرید خودرو از بازار غیر رسمی دست دوم عواقب خوشی ندارد.
وی گفت: نمایشگاههای خودرو مکلف به نصب جواز کسب در محل فعالیت خویش هستند و خرید از چنین واحدهایی امکان حمایت از خریدار را به ما میدهد. در غیر این صورت کاری از ما برای کسی برنمیآید و همه مسئولیت بر عهده کسانی است که در شیطانبازار یا واحدهای بدون مجوز خرید و فروش میکنند.
داستان از نگاه یک دلال
یکی از دلالان شاغل در این بازار به این شرط که نامی از او برده نشود، میگوید: بله حق با منتقدین است. کارهایی در این بازار انجام میشود که در نمایشگاهها نمیتوان آن را انجام داد. کارهایی که شما حتی فکرش را هم نمیتوانید بکنید. بیشتر خودروهایی که برای فروش به اینجا آورده میشوند، خودروهایی هستند که قدیمیاند، بارها دست به دست شدهاند و اگر هم جدید باشند نقص فنی دارند و نمیتوان آنها را در نمایشگاه و مکانهای معتبر فروخت. میتوان دستی به سر و روی خودرو کشید و کمی به ظاهر آن رسید و بعد آن را به راحتی در این بازار فروخت و در مقابل هیچکس و هیچچیز هم مسئول نباشد. این دلال اما ماجرا را از جانب دیگری نیز نگاه میکند: اینها را گفتم که میشود؛ اما همه هم چنین نیستند. خیلیها هستند که نان حلال سر سفرهشان میبرند. مدام صحبت از این است که این بازار را جمع کنند، خب بعد چه؟ آیا فکری به حال کسانی که اینجا کار میکنند و سرمایه زیادی هم برای راه انداختن یک کار و کاسبی دیگر ندارند، کردهاید؟ میدانید حداقل چند هزار نفر اینجا کار میکنند و این یعنی رزق و روزی چند هزار خانواده از اینجا تأمین میشود؟ این چند هزار نفر بروند دزدی؟ همه که اینجا فرصتطلب و کلاهبردار نیستند. خیلیها هم هستند که خدا را در نظر میگیرند و هم فروشنده و هم خریدار از آنها راضیاند. این را هم توجه کنید اگر طرفین معامله حواسشان را جمع کنند و پیش از انجام معامله از نظرات یک معتمد بهره گیرند و در عین حال هم نظارت بر اینجا بیشتر شود، این مشکلات حل شده و این بدنامی هم از روی این بازار برداشته میشود.»