لیبلهایاصلاحاتی،اعتدالی،اصولگرایی
من علم سیاست نمیدانم ، همانند خیلی چیزها که نمیدانم ، اما سیاست از زمره علومیست که دانستههایم پیرامون آن ناچیز است . با این همه جنس موضوعاتی که به آن در اینجا میپردازیم، از یک سو به عالمِ سیاست ورزی مرتبط است و از سوی دیگر ، از جمله مسئلههای عمومی ماست که از منظرها و تخصصهای غیر از سیاست هم باید که دیده و بررسیده شود. مسئلههای برچسب اجتماعی و سیاسی از جمله موضوعاتی هستند که میباید بدان از جمیع جهات پرداخت.
مسعود میری-حقوقدان در جهان اقتصاد نوشت: لِیبِلها امروزه روز، به دست ما ساخته میشوند و بعد نرم نرم بر ما سلطه میورزند. لیبلهای اجتماعی خاصیت جابجا کردن مظاهر فرهنگی و وجوه تمدنی را بر عهده دارند. گر چه در مناقشه زیربنا روبنای مارکسیِ روسی، فرهنگ در ذیل مناسبات تولید و ابزار کار قرار میگیرد ، اما گویی وجوه تمدنی در این دو سده، جهان شبکهها را بر جهان طبقهها ترجیح داده است. لیبل اجتماعی مسئله زندگی را هویت زدایی کرد، تا در خلال این هویتزداییها از ثابتات، هویتهای متغیر و متلونی را بسازد . هویتهایی که در نوبت مصرف قرار میگیرند، مصرف میشوند و جای خود را به هویتی تازه میبخشند. این شئ شدن هویت ، یعنی فروپاشیدن معماریِ جامد باورها و نشستن ظنّ و گمان به جای یقین و ایمان.لیبلهای اجتماعی ، همانند لیبلهای دیگر ، ژنشناسی ِ خاصی دارند . مثل سلولهای بنیادی، هم پوستاند هم گوشت، هم سازندهاند هم مصرفکننده. لیبلها هم خون میمکند و هم خونساز هستند.
اما آنچه که برچسبها را برجسته کرده ، وجود اثربخشی ِ آنها نیست ، که بسیار هم مهم است، بلکه خودفرمانی و خویش فرماییِ آن است که، تمام نیروی کهن و جدید را یکجا قورت میدهد و از انرژیِ درون زای آنها برای پدیآییِ شکلهای تازه زیست فردی و اجتماعی بهره میجوید. بخشی از این برچسبها یا لیبلها سیاسیاند .لیبلهای سیاسی از یک همبودگیِ پر بحرانی سود میجویند که ما هر روزه اتمسفر آن را احساس میکنیم. در جو اجتماعی، جو سیاسی هم نوعی تبانی دارد با خودفرمانیهایی که جریانهای سیاسی از آن تغذیه میکنند. چرا باید میان برچسبها و کارکردهای آن در یک جامعه سیال و پویشگر خیره شد؟ دلیل آن برمیگردد به اشکال جدید زندگی که در عین زمان معنای خودساخته خود را هم به نمایش میگذارند . ما به سختی میتوانیم زیر خیمه این برچسبها به مدتی طولانی سکونت کنیم. به همین دلیل است که برچسبهای اجتماعی در گردش شبکهای مناسبات اجتماعی ، سیاستهای خود را تولید میکنند ، به مرحله اجرا میگذارند ، و گاه پیش از آنکه سیاستورزان متوجه پایان آن شوند ، پرده نمایش را پایین میکشند. شاید به زبانی عامیانه بگوییم منافع مشترک است که در تخریب و اختلال در عملکرد برچسبهای سیاسی، جامعه را در سیاستِ گریز از مرکز همپیمانی میکند، اما چیزی بیشتر از منافع مشترک دست اندر کار این فرایند است: مواجهه و رخداد. زیرا به قول آلن بدیو، ما با چیزی از جنس تولید سیاست یا حقیقت روبروییم و نه دانش سیاست یا حقیقت.
این توضیح مفصل را دادم تا بگویم اگر در گذشته جنبشی سیاسی یا ملی میتوانست نیم قرن را در پرتو خود همطیف کند ، و با یک برچسب سیاسی خود را به نمایش بگذارد ، حالا این یک افسانه تلویزیونی ست که میشود از خلال آن برنامههای یک کانال را پرملاط کرد . سرعت تولید و مصرف برچسبها از نوع سیاسی و اجتماعیاش ، به شتاب جامعهای بسته است که نیازهایش را با آن شتاب عرضه میکند. طی این سهدهه دو جریان اصولگرایی و اصلاح طلبی از خلال گسست-پیوستِ چندین جریان دیگر خود را به این لحظه رساندهاند. خطای بنیادین هر دو جریان در این بوده که وصفی مبتنی بر ” عهد ” مردم با خود را در مخیله پرورانیده و گمان کردهاند که این عهد واجد دوام و ماندگاری ست. اگر قاعده “دیو فرشته میشود ” در چارسوق سیاست ورزی شنیده شود، پس نقیضهاش هم بهکار مردم میآید:” فرشته دیو میشود”. اگر در روزگاران بسیار دور دئِو خدایی مقبول در فرهنگ آریایی بود ، اکنون دیو ملعونیست که از آن باید گریخت. این تبادل نیروها نیست ، تبدل نیروها به ضد خود است. امروزه شتاب دیو شدن فرشته در نحلههای سیاسی به تولید آگاهی هایی بستگی دارد که جامعه آن را در مواجهه با دنیای جدید خلق میکند. به نظر میرسد جز جریان به اصطلاح اعتدال و توسعه که بیشتر به یک شبه جریان شبیه است و مکنده خون مازاد مناقشات سیاسی ست، دو جریان دیگر از نفس افتاده باشند . آنچه شباهت رفتاری پیشتازان دو جریان را در نبردهای انتخاباتی رونمایی میکند، همان جستجوی تسلط کامل در عرصه های اجراییست.جامعه ما اکنون با گروههایی از دو جناح روبروست که با گارد بسته با نیروهای نوآمده روبرو میشوند.
دعوای سهمخواهی ها و سهمگیریها به حدی حاد شده است که اصولگرایان را به طور کامل زمینگیر کرده و اصلاحطلبان را نیز دچار بحران ساختهاست. اما آنچه در اردوگاه اصلاحطلبان به عنوان نیروی بازدارنده فروپاشی عمل میکند، اولاً استفاده از حربه مطالبهافزاییست و ثانیاً نعمت وجود انگشت پطروس در سوراخ سد جامعه مطالبه محور ماست.پطروس فداکار جامعه ما رییس دولت اصلاحات است که تواناییهای شگفتآوری برای یکپارچگیِ اثربخشی را به نمایش گذاشته است. حقیقتاً کاربخشی و پیوندگریِ او در عصر مدرن، جای تأمل روانکاویِ اجتماعی و فردیِ ایرانی را باز گذاشته ، اما آیا اردوگاه اصلاحطلبان نیروی آن را دارد تا ویرانیِ یکپارچگیِ برآمده از فزونیِ مطالبات را تاب آورد؟
به نظر میرسد جهشهای ژنتیکیِ رخدادهای اجتماعی ،سیاسی و فرهنگی این خواسته را ناممکن کند ، اما هنر در این است که اردوی اصلاحات به عنوان نزدیکترین جریان و جنبش به مطالبات مردمی ، با بهرهگیری از نقش پطروسوار رییس دولت اصلاحات و ایضا بردن گوهر اصلاحات به قلب تصمیمات و روندهای تصمیمسازی، یعنی خروج از مدار عشیرتی و باندی، به این مهم دست یابد. برای این اردوگاه هم وضع اورژانسی ست ، و در شرایطی میتواند به اتاق احیا برسد که از ظرفیتهای تازه برخوردار شود و با گسترش بخشیدن به دامنه اشتمال لیبل ” اصلاحات ” ، فکرها و انحای در حاشیه مانده نیروهای موثر در روند تغییر در آینده کشور را در زیر این چتر گشوده گردهم آورد. قطع نظر از اینکه نشانههایی به چشم میخورد که حاشیه امروز اصلاحطلبی دارد اندک اندک متن تحولات پیشِرو را تحت تاثیر کنشگریِ خود قرار میدهد، باید دانست که همانطور که برچسبهای فرشته وار گذشته ، دیو شدند ، در صحنه نمایش و اجرای برچسبها، دیو ساختن فرشته اصلاحات هم در دسترس مردم قرار دارد. حاشیه ،حاشیهنشینی لازم دارد ، و در حاشیه نشینی، تعهدی در قبال جنبشهای ساقطشده و شکستخورده مشاهده نمیشود. ماشین لیبل اصلاحات در حال اوراق شدن است ، اما پرونده گروه مقابل با ملاحظه تغییر ماهیت زندگی و جابجاییِ مطالبات مردمی به بایگانی راکد سپرده شده، آنچه میماند زیرکی و فراست عقلای این دو اردوگاه بزرگ در جهت نوسازی و تحولپذیری در یارگیری از فکرهای حاشیه نشین سیاسی و اجتماعی ست . فکرهایی که از کهولت ، کندی و ثابتات خود فاصله گرفتهاند و در جهت حیازت و صیانت از ایران ، اسلام و اتحادملی از هیچ تلاشی فروگذار نیستند.