دکتر شفیعی:
انتخاب عقلانی،شفافیت سیاسی را افزایش میدهد
انتخابات وسیلهای است برای بروز اراده سیاسی – اجتماعی یک ملتی که به شکل دموکراتیک میخواهند زندگی سیاسی داشته باشند بر این اساس صحیحترین و درستترین و عقلانیترین انتخابات، انتخاباتی است که شفافیت سیاسی را افزایش دهد.
دکتر شفیعی معتقد است: امروز به دولتی نیاز داریم که بتواند عقلانیت شکل گرفته در چهار سال گذشته را به همین شکل ادامه دهد، ولی این بار به مسائل و مشکلات ریزتری که در میان طبقات مختلف جامعه خصوصاً طبقات متوسط به پایین و طبقات پایین قرار دارد، بپردازد؛ دولتی که میخواهد قدرت را به دست بگیرد باید برنامههای بسیار دقیقی برای طبقات پایین داشته باشد، اما برنامه های واقعی نه شعاری و فریبکارانه.
شفقنا در گفتوگویی با دکتر محمود شفیعی عضو هیات علمی گروه سیاسی دانشگاه مفید قم، آگاهی ایرانیان در دوره معاصر، خواسته ها و آرمان های جنبش های معاصر ایران، ماهیت انتخابات و عملکرد دولت یازدهم را به بحث و گفت وگو گذاشته که در ادامه می خوانید:
ایرانیان با مفهوم حق انتخاب و مشارکت سیاسی در صد سال گذشته و از دوره مشروطه آشنا شده اند، این آشنایی در عمل چه فراز و فرودی داشته است؟
همانطور که مستحضرید جامعه ایران از قدیم الایام و از ابتدای شکل گیری تاریخ یک جامعه سیاست محور بوده است و منظور من از جامعه سیاست محور، جامعهای است که در آن جامعه، اولین بار قدرت در حوزه سیاست شکل گرفته است. برخلاف جوامع غربی خصوصاً اروپا که با توجه به وضعیت جغرافیایی بسیار مناسب، قدرت برای اولین بار در حوزه اقتصاد شکل گرفت.
بر این اساس در جامعه ایران و در نظام اجتماعی ایران همیشه یک نظام حکومتی سلطنتی بر کل جامعه سلطه داشته و سازوکار زندگی اجتماعی و سامان اجتماعی با اراده نظام سلطنتی رتق و فتق شده است. در چنین نظامهایی، مردم اساساً برای خود هیچگونه حق و حقوقی در عرصه سیاست قائل نبودند حتی در مخیلهشان هم نبوده است و تصوری از این نداشتند که بتوانند در عرصه سیاست سهمی داشته باشند. اساساً امر سیاسی را که به تعبیر مرحوم مطهری امر دنیوی است اینها یک امر کاملاً غیر قابل دسترس، یک امر بسیار رازآلود، امری که دسترس همگان نیست می دانستند و تصور می کردند یک شخص ویژهای بایست وجود داشته باشد تا بتواند در اریکه حکومت و سیاست قرار گیرد و راز آلودگی را آن اندازه غلظت میبخشیدند و بالا میبردند که جنبه قدسی هم پیدا میکرد؛ ذهنیت تاریخی ایرانیان در ارتباط با سیاست چنین ذهنیتی بوده است، بنابراین ما یک امتناع اساسی تاریخی داریم که در میان مردم ما تصوری از سهیم شدن در حکومت، سهیم شدن در قدرت و سیاست وجود نداشت. بنابراین یک استبداد تاریخی همیشه در ایران مسلط بوده و ایرانیان در تاریخ معاصر و با توجه به تحولاتی که در نظام بین الملل به وجود میآید با ایدههای جدید سیاسی آشنا میشود. خصوصاً در نیمه دوم قرن نوزدهم مجموعی از تحولات سیاسی، فرهنگی وارد ایران میشود و امواجی از ایدههای جدید سیاسی به وسیله اقشار مختلف تجاری، روشنفکری وارد صحنه سیاسی و اجتماعی کشور ما میشود و این سر منشأ جنبشهای جدید در ایران است. و لذا واپسین سالهای قرن سیزدهم هجری قمری یا نوزدهم میلادی را بایست دوره جنبشها در ایران بنامیم.
یکی از مهمترین جنبشها جنبش مشروطه بود که بر اساس این جنبش برای اولین بار مردم ایران در صدد هستند که در سیاست و در حکومت نقش ایفا کنند و آن سلطنت مطلقه و قدرت تک جانبه و یکه تاز را کنترل و مهار کنند. با توجه به ایدههای جدید مردم در سنت خودشان بازنگری می کنند و بر اساس یک گفتمان جدید مردم تصمیم میگیرند در عرصه سیاسی به عنوان صاحبان در واقع حق ظهور و بروز فعالانهای داشته باشند که البته نتیجه آن هم بسیار مهم هست. فروپاشی سلطنت مطلقه و پیدایش پادشاهی مشروطه هست؛ پادشاهی مشروطه در واقع نوعی از نظامهای دموکراسی است که در این نظامها بنا نیست که حاکمیت ازآنِ سلطان باشد. حاکمیت از آنِ مردم خواهد بود که در سنت دینی ما این با یک باز تفسیری از سنت به این شکل درمیآید که حاکمیت از آنِ خداست و این حاکمیت خدایی به خود مردم واگذار شده و مردم هم برای اینکه همگی نمیتوانند این حاکمیت را اعمال کنند طبیعتاً شخصی را به عنوان نماینده خود انتخاب میکنند که این حاکمیت را اعمال کند بنابراین یکی از تحولات مهم این است که مردم در این تحولات تاریخی به این نتیجه میرسند که در عرصه سیاست صاحب حق هستند و ویژگی دوم مشروطه هم این است که به هر حال هر کسی که قدرت را به نمایندگی از ملت به دست میگیرد باید اعمال قدرت حتماً در چارچوب قانون باشد و شخص حاکم آزاد نیست که هرگونه که خودش اراده کرد بدون هر گونه چارچوبهای قانونی از پیش فرض شده اعمال قدرت کند. قانونی که در وضع آن هم اراده ملت بسیار مؤثر هست و در واقع نمایندگان ملت هستند. آن مجموعه از قوانین محدود کننده سلطه سلطان و سلطه حاکم را محدود میکند. بنابراین مسئله صاحب حق بودن مردم در عرصه سیاست و حق بر انتخاب پیدا کردن با جنبش مشروطه در ایران رسمیت پیدا میکند.
این آگاهی در دوره پس از مشروطه توانست در عمل تداوم داشته باشد؟
این اتفاق تاریخی در ایران رخ میدهد ولی با توجه به ظرفیت بسیار محدود تاریخی ما این حادثه بزرگ نمیتواند بعد از ظهور و تحقق تداوم داشته باشد و با مشکلات بسیاری مواجه میشود و به تدریج ما شاهد این هستیم که فقط ظاهری از مشروطه در تاریخ معاصر ایران باقی میماند، به ظاهر قانون اساسی وجود دارد، به ظاهر انتخاباتی وجود دارد ولی جوهره مشروطه که عبارت است از حق حاکمیت ملی و امانت بودن حکومت در دست حاکم، پاسخگو بودن حاکم به ملت و مقید بودن حاکم به چهارچوبهای قانونی، همه اینها به تدریج تضعیف میشود. اما این در واقع شکلگیری نطفه مشروطه در ایران در مخیله تاریخی ایرانیان باقی میماند و در یک شرایط جدید تاریخی دوباره اینها احساس میکنند که از آن دستاورد بسیار بزرگ تاریخیشان دور افتادند و فاصله عمیقی بین نحوه زندگی اینها و آن چیزی که در تاریخشان به دست آورده بودند یک فاصله عمیقی پیدا شده است و این سر منشأ شکل گیری شکل جنبش بسیار فراگیر میشود که آن هم پیدایش مقدمات انقلاب اسلامی و شروع انقلاب اسلامی و پیروزی انقلاب اسلامی هست که این بار ایرانیان تصمیم میگیرند شکل دموکراسی را تعمیق ببخشند و از نظام مشروطه به نظام جمهوری پا بگذارند. و از طرف دیگر به این نتیجه میرسند که مناسبترین جمهوری در ایران با توجه به ریشه تاریخی این کشور و نظام اعتقادی که در این کشور وجود داشته با این ویژگی سنت و تاریخشان بایستی ترکیب بشود و نظام جدید جمهوری اسلامی اعلام میشود. و نظام جدیدی بنیان گذاشته میشود که شکلی از نظامهای پیشرفته دموکراتیک به حساب میآید. بر اساس این نظام جدید، ایرانیان به این نتیجه میرسند که باید نظامی داشته باشند که در آن نظام جمهورِ مردم در عرصه سیاست صاحب حق هستند، حکومت از آنِ آنهاست، حق حاکمیتی که اصالتاً مال خداست مستقیماً به خود مردم واگذار شده است و مردم در تعیین سرنوشت سیاسی اجتماعی خودشان صاحب حق هستند و آنها هستند که در واقع شیوه اداره جامعه را و نحوه زندگی سیاسی را خودشان بایستی تعیین بکنند اما این حق اساسی را با نظام سنت مذهبی هم کاملاً هماهنگ میبینند و به آن توجیه میکنند و در واقع جمهوریت تقویت کننده مذهب و اسلامیت و معنویت و همه عناصر مذهبی هم تقویت کننده جمهوریت خواهد بود و اینها دو تا عنصر بسیار بنیادین غیر قابل تفکیک از همدیگر خواهند بود.
در صد سال اخیر انتخاباتهای متعددی در ایران برگزار شده است، شناخت مردم ایران از ماهیت انتخابات چه مقدار عمیق بوده است و به معیارهای دموکراسی نزدیک بوده است؟
در ارتباط با ماهیت انتخابات چند بعد را میشود از یکدیگر تفکیک کرد، نزدیکترین معنایی که بلافاصله به ذهن ما از انتخابات خطور میکند این هست که انتخابات یک پدیدهای است که براساس این پدیده کسانی که در صدد کسب قدرت و حفظ قدرت و انباشت قدرت هستند و میخواهند در قدرت قرار بگیرند. تعداد مشخصی در عرصه حضور پیدا میکنند و وارد رقابت با همدیگر میشوند و مسئله اصلیشان هم این است که کدام میخواهند در این عرصه برنده شوند البته قواعد این برنده شدن هم قبلاً مشخص شده است، نمیتوانند خارج از آن قواعد موجود برای رسیدن به قدرت تلاش کنند. منتها نکته اساسی این است که این بحث برد و باخت و برنده شدن تنها یک بعد از ابعاد مختلف انتخابات هست و ما نبایستی انتخابات را فقط صرفاً برنده شدن و بازنده شدن در نظر بگیریم. مهمترین معنای انتخابات در عقلانی ترین وجه خودش این است که انتخابات نشان میدهد که سیاست یک امر فردی نیست یک امر جمعی هست و کسانی که بناست در عرصه اجرا و در عرصه مدیریت جامعه وارد این عرصه شوند حتماً بایست در یک گفتگوی عمومی با مردم و دریافت خواستههای مردم، عواطف مردم و نیازهای مردم و در یک تفاهم همگانی و با یک قراردادهای مشخص سیاسی و اجتماعی کار را پیش ببرند.
انتخابات وسیلهای است برای بروز اراده سیاسی – اجتماعی یک ملتی که به شکل دموکراتیک میخواهند زندگی سیاسی داشته باشند. بر این اساس صحیح ترین و درست ترین و عقلانی ترین انتخابات، انتخاباتی است که شفافیت سیاسی را افزایش دهد. صراحت، صداقت در زندگی سیاسی و قراردادی بودن زندگی سیاسی را افشا کند. انتخابات بایست مهمترین نشانه سیاست عادلانه، سیاست انسانی، سیاست معنوی با سیاستهایی که در آن تقلب، فریبکاری و سلطه یک جانبه حاکم است. همه اینها در متن و بتن ماهیت انتخابات نهفته است. بنابراین هر انتخاباتی که به این بعد دوم انتخابات نزدیکتر شود آن انتخابات عقلانیتر، قابل دفاعتر و انسانیتر خواهد بود. اما با کمال تأسف بایستی عرض کنم که از مشروطه تاکنون انتخابات زیادی در جامعه ما برگزار شده ولی با توجه به مجموعهای از خلأهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، قانونی هنوز فاصله بسیار زیادی وجود دارد بین انتخاباتی که در تاریخ معاصر تاکنون برگزار شده و آن انتخابات مطلوبی که تاکنون در جوامع پیشرفته تجربه شده است؛ بسیاری از انتخاباتی که در ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در دوره رژیم های پهلوی اول و دوم و حتی در دوره مشروطه اول برگزار شده است انتخابات مخدوشی بوده است. دخالت های ناروایی که وجود داشته است. فقدان اطلاع رسانی کافی که وجود داشته است. فقدان قوانین انتخاباتی شفاف که وجود داشته است و همه اینها و مشکلاتی که برای انتخاب مردم وجود داشته است، یعنی مردم حداقلهایی نداشتند که بتوانند در انتخابات به شکل آگاهانه و فعالانه شرکت کنند. نفوذهای متعددی که در انتخابات انجام می شده متأسفانه باید بگوییم که در ایران انتخابات درستی وجود نداشت.
این روند در دوره جمهوری اسلامی چگونه بوده است؟
بعد از جمهوری اسلامی ایران هر چند تحولات مثبتی صورت میگیرد ولی عواملی باعث میشود که ما توسعه سیاسی در جمهوری اسلامی ایران را جدی نگیریم. من بر این اعتقادم که مهمترین عاملی که باعث میشود توسعه سیاسی در جمهوری اسلامی ایران جدی گرفته نشود و انتخابات با آن وضعیت ایدهآل خودش و مطلوب خودش نتواند دست پیدا کند برمیگردد به یک تصور خطایی که ناشی از این بود که ایرانیان وقتی انقلاب کردند و این انقلاب به مرحله پیروزی رسید اینها به این تصور رسیدند که ما بزرگترین حرکت سیاسی خودمان را انجام دادیم برای اینکه مهمترین مسئله سیاسی ما شکستن شاخ استبداد بود و از بین بردن یک نظام سیاسی سلطهگر بود و این انجام شده است بنابراین ما نقش تاریخی مان را در ارتباط با مباحث یا مشکلات سیاسی انجام دادیم. حالا دیگر بعد از این بایستی مشغول جبران مسائل و مشکلات دیگر حوزههای زندگی خودمان، در حوزه اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و مسائلی از این قبیل داخلی، خارجی باشیم و اینکه توسعه سیاسی یک مسئله جدی برای ما باشد در جمهوری اسلامی ایران باید در کمال تأسف ولی با صداقت بایستی عرض کنم که چنین نبوده و شاهدش هم این هست که ما تاکنون پنج برنامه توسعه تدوین و اجرا کردیم و در هیچ یک از این برنامهها خبری از برنامههای مشخص توسعه معطوف به توسعه سیاسی وجود نداشته است و باز نشانه دیگر اینکه ما شاهدیم که هنوز احزاب جاندار، پایا و پویا و نهادینه شده و تأثیرگذار به معنای واقعی کلمه در جمهوری اسلامی ایران برای مدیریت سیاسی شکل نگرفته است که اگر بخواهیم سیاست را به شکل فنی و حرفه ای و تخصصی اداره کنیم حتماً بایستی مبتنی بر نظام حزبی باشد، چنین احزابی در ایران شکل نگرفته است و بنابراین مردم در هنگام انتخابات چشم انداز روشنی از عرصه سیاسی نمیتوانند داشته باشد. دقیقاً نمیدانند که چه برنامههای مدونی معطوف به سیاست داخلی و خارجی در رقابت با همدیگر چه برنامههای مدونی معطوف به مباحث سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی چه برنامههای مدون خرد، متوسط، بلند مدت، چه تاکتیکهای مشخصی، چه استراتژیهایی. واقعاً روشن نیست برای اینکه ما هنوز هم که هنوز است مدیریت سیاسی در جمهوری اسلامی ایران به شکل تخصصی و به شکل فنی انجام نمیشود و ما همچنان در عرصه زندگی سیاسی با یک دموکراسی ضعیف و لاغر و نحیف مواجه هستیم. بنابراین من معتقدم ما در جمهوری اسلامی ایران باید پروژه توسعه سیاسی را جدی بگیریم. این خواست تاریخی ما بوده و در متن بطن انقلاب ما هم مسئله توسعه سیاسی در شعارهای محوری نظام جدید و انقلاب اسلامی بازتاب پیدا کرد. مسئله آزادی و استقلال دو شعار سیاسی است، نشان از این میدهد که یکی از بزرگترین نیازهای مردم ایران که دست به انقلاب زدند و یک نظام جدید را تأسیس کردند یکی از نیازهای بزرگشان بحث توسعه سیاسی بوده است که نتیجه آن توسعه سیاسی تحقق هم آزادی و هم استقلال بوده است. بنابراین شدیداً معتقدم حالا این فرصت دیگری میطلبد که مفصل راجع به توسعه سیاسی در جمهوری اسلامی چه کارهایی باید انجام بشود و چه خلأ توسعه سیاسی چه مشکلاتی در دیگر عرصهها خصوصاً در حوزه اقتصاد به وجود آورده، الان فرصت نیست که صحبت کنم ولی بحثهای مفصلی دارم برای این قسمت. بنابراین میتوانیم بگوییم که هسته مرکزی خواستههای ایرانیان در این انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جدید این بوده که آن خلأهای سیاسی جبران بشود. و ایرانیان به این نتیجه رسیده بودند که اگر خلأ فرهنگی، خلأ مذهبی، خلأ معنوی و انواع مختلف معضلات و مشکلات در عرصه زندگی اجتماعی در معنای عامّ کلمه دارند ریشه اساسی این خلأها و این مشکلات در حوزه سیاست هست. بنابراین یک تغییر اساسی باید در حوزه سیاست انجام بشود یعنی یک توسعه سیاسی همه جانبه بایستی صورت بگیرد که اینجا ما بایستی مستقل بحث کنیم که من الان فرصتی ندارم به آن بحث ورود کنم. از اصل بحثمان باقی میماند.
در حال حاضر شما فکر می کنید چه نوع دولتی می تواند خواسته های تاریخی مردم را دنبال کند و اساسا روند کار در چهار سال گذشته چگونه بوده است؟
زمانی که دولت یازدهم روی کار آمد در ایران دچار یک بحران ملی اساسی بودیم، این بحران هم ریشه داخلی و هم ریشه خارجی داشت. مهمترین ریشه داخلی از هم گسیختگی سیاسی بود. شما میدانید که مهمترین عامل ماندگاری یک نظام اجتماعی وجود انسجام در آن نظام است و مهمترین عامل انسجام وجود انسجام در عرصه سیاست هست و متأسفانه ما در آن مقطع تاریخی شاهد از هم گسیختگی سیاسی بودیم. سران قوای سه گانه در اختلاف شدید با همدیگر قرار گرفته بودند و این اختلاف متأسفانه به شکل آشکاری جریان پیدا میکرد و التهابهای شدیدی را در ایران به وجود آورده بود و این برای همه ایرانیانی که عاشق کشورشان بودند، عاشق نظامشان بودند قابل قبول نبود. این از هم گسیختگی سیاسی البته مشکلات فرهنگی، مشکلات اخلاقی، مشکلات اجتماعی گوناگون را هم در پی آورده بود. به علاوه مشکلات اقتصادی از جمله تورّم شدید، تورّمی که به شکل افسار گسیخته از حالت سالیانه بودن به ماهیانه بودن و از ماهیانه بودن به روزانه و بالاتر به تورم ساعت به ساعت و تورم لحظه به لحظه تبدیل شده بود و یک نوع نا امنی عمومی و نا آرامی روانی در جامعه ایران را به وجود آورده بود. این مسائل فقط مسئله گروه خاص و قشر خاص نبود. مسئله کلیت نظام بود.
ریشه خارجی بحران مدیریت یک پرونده بسیار مهم بین المللی ایران آن هم پرونده هستهای بود. ما در دورانی قرار گرفته بودیم که مذاکرهکنندگان ما برای برطرف کردن مشکلات فعالیت هستهای ما موفق نشدند مذاکره را به درستی پیش ببرند، نتیجه مذاکره نه تنها منجر به حلّ بحران نمیشد بلکه نتیجه مذاکره پیدایش قطعنامههای مختلف سازمان ملل، قطعنامههای چند جانبه اروپاییها و همچنین قطعنامههای تک جانبه آمریکا علیه ایران بود. مجموعهای از تحریمهای سازمان ملل، تحریمهای یک جانبه آمریکا، و تحریمهای چند جانبه اروپا علیه کشور ایران بود. ما در یک تحریم همه جانبه قرار گرفته بودیم. نفتمان را نمیتوانستیم بفروشیم. اگر هم میتوانستیم بفروشیم پولش را نمیتوانستیم وارد کنیم. خزانه خالی شده بود. نظام بانکی ما از هم گسسته بود. و دولت به شدت بدهکار نظام بانکی بود در خزانه هم چیزی وجود نداشت. بنابراین به شکل تصنعی و به شکل غیر واقعی بایست کشور اداره میشد و از این جهت ما میبینیم که این بحران ملی که مطرح شد هم ریشه داخلی دارد و هم ریشه خارجی دارد و مخصوصاً که بر اساس آن قطعنامههای سازمان ملل ما ذیل فصل هفتم شورای امنیت و سازمان ملل قرار گرفته بودیم که به هر حال صلح و آرامش ما به لحاظ خارجی به شدت مخدوش شده بود هر لحظه امکان داشت که علیه ما بدخواهان این کشور حتی یک جنگی را هم به راه بیندازند و به آن مشروعیت بدهند از این جهت که بر اساس یک قطعنامه میخواست این جنگ شروع شود و ایران در نظام بین الملل به تدریج منزوی شده بود و قرار بود منزویتر هم بشود و ایران هراسی در کل دنیا گسترش پیدا کرده و عزت ما واقعاً در آن مقطع تاریخی با این بحران ملی در حال مخدوش بودن بود. بنابراین دولت یازدهم در شرایطی قدرت را به دست گرفت که ما یک بحران عمیق ملی با ریشه داخلی و خارجی داشتیم. در چنین شرایطی دولت آقای روحانی روی کار میآید و تعهداتی که این دولت به ملت ایران در فرآیند انتخابات اعلام میکند و تعهداتی که به عهده میگیرد. مهمترین آن عبارت از این است که من این بحران ملی را هم ریشههای داخلی و ریشههای خارجی آن را حل خواهم کرد. یعنی از هم گسیختگی سیاسی را، از هم گسیختگی اخلاق اجتماعی و سیاسی را، از هم گسیختگی نظام اقتصادی را رفع و رجوع خواهم کرد. و همه قطعنامههایی که علیه ما در سازمان ملل تصویب شده یا تحریمهای چند جانبه اروپا و تک جانبه اروپا را از بین خواهم برد و حق فعالیت هستهای را در یک وضعیتی که بحرانی وجود نداشته باشد پیگیری خواهم کرد. این مهمترین تعهدی بود که دولت یازدهم به ملت ایران در آن مقطع تاریخی اعلام کرد و به شکل معجزهآسایی همه تعهدات کم و بیش دولتی که تعهد داده بود همه ریشههای این بحران را در داخل و خارج حل کند موفق شده در این سه سال و نیمی که از عمر دولت یازدهم گذشته به این معضلات و مشکلات در حد وسع خودش به شکل معجزه آسایی که من دارم میگویم. برای اینکه ما در مخیلهمان نمیگنجید که از هم گسیختگی سیاسی به یک آرامش سیاسی تبدیل بشود. بد اخلاقیها و ابهامهای سیاسی به شفافیت سیاسی تبدیل بشود. دولت خودش را عذرخواه مردم بداند و در برابر ملت تواضع به خرج بدهد و ملت را محرم خودش بداند و تلاش بکند در عرصه سیاسی شفافیت داشته باشد. این کارها انجام شده است و دولتی که بتواند تورم بالای چهل درصد را تبدیل کند به تورم زیر ده درصد این در تاریخ ایران بی نظیر است. دولتی که موفق شود خزانهای که بیش از سی میلیارد دلار بدهکاری داشته در این سه سال و نیم نه تنها بدهکاریهای خزانه را پرداخت کند که در حال حاضر ذخیره چهل میلیارد دلاری را در خزانه داشته باشد. نظام بانکی طلبکار از دولت را بتواند سامان دهد و بخشی از طلبهای نظام بانکی را بتواند پرداخت کند و به هر حال آن ناآرامیهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در داخل را تا اندازه بسیار زیادی حل و فصل و رفع و رجوع کند و ریشههای داخلی بحران ملی فروکش کند. به گونهای که ما امروز شاهد هستیم به لحاظ داخلی هیچ یک از کاندیداها دیگر مسئله و معضل ملی را مطرح نمیکنند. شروع کردند به مشکلاتی که اقشار مختلفی در جامعه ایران دارد. این به این معناست که آن بحران بزرگ رفع و رجوع شده است. در خارج هم دیگر به گفتن من نیازی نیست. ما به یک قرارداد و به یک تفاهمی با قدرتهای بزرگ دست پیدا کردیم که بر اساس این تفاهم ایران موفق شده فعالیت هستهای خود را به شکل غیر قابل باوری به رسمیت جهانی بشناساند. اروپاییها فعالیت هستهای ما را به رسمیت بشناسند. سازمان ملل، بالاتر از همه اینها، بزرگترین دشمن تاریخی ما، بزرگترین غیر سیاست خارجی ما یعنی کشور ایالات متحده آمریکا به صراحت فعالیت هستهای ایران را به رسمیت بشناسد. اگر دستاورد این تفاهم بین المللی برجام چیزی نبود الا به رسمیت شناساندن فعالیت هستهای ایران این یک کار بی نظیری هست. چون تا یک مقطع تاریخی علی رغم اینکه ما فعالیت هستهای داشتیم. انرژی هسته ای فعالیتهایش صورت میگرفت. ولی قدرتهای بزرگ آماده نبودند این را به رسمیت بشناسند. اولین بار در این دولت هست که این فعالیت به رسمیت شناخته شده است. و مهمتر از همه اینها باز بایست به این نکته کنیم که ما تحریمهای کمر شکنی بر ما تحمیل شده بود و هیچ کسی باورش نمی شد که ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل قرار بگیرد که پیامد قرار گرفتن در ذیل فصل هفت همیشه فروپاشی یک نظام سیاسی بوده است. ولی ما بدون اینکه هر گونه هزینهای از این بابت بدهیم همه این تحریمها با یک دیپلماسی بسیار موفق و عقلانی برداشته می شود. این دستاورد کمی نیست. ایران را در صحنه بین الملل از انزوا بیرون بیاورد و ایران بتواند نقش گذشته خودش را که از دست داده بود در سطح منطقه و بین الملل دوباره ایفا کند. در مذاکرات مهم منطقهای ایران حضور فعال داشته باشد. چیزی که قبل از دولت روحانی هیچ گاه ایران را به عنوان کشوری که بایستی در مذاکرات چند جانبه منطقهای حضور داشته باشد اجازه نمیدادند و به ما سهم و نقشی نمیدادند. اینها شاهکارهای بزرگی هست که دولت روحانی به شکل معجزهآسایی انجام داده و چنین دولتی من میتوانم بگویم در تاریخ ایران از این جهت بی نظیر است که بسیاری از این تعهداتی که در شعارهای انتخاباتیش اعلام کرده در سطح شعار باقی نمانده و اینها را در مرحله عمل به اجرا درآورده است.
اما در انتخابات دوازدهم به چه دولتی نیاز داریم. تصورم بر این است که با توجه به کارهای بسیار خوبی که به لحاظ زیربنایی انجام شد و کشور ما از بحران ملی بیرون آمد و اقتصاد ما از ریل خودش خارج شده بود دوباره به ریل خودش برگشته و ما زمینههای فعالیت اقتصادی، زمینههای رشد اقتصادیمان، رشد اجتماعیمان، رشد فرهنگیمان، رشد سیاسیمان ساخته و پرداخته شده است. بایستی دولتی را روی کار بیاوریم که از این زمینههای شکل گرفته به نحو احسن استفاده کند. دوباره برنگردد این زمینهها را تخریب کند. به خاطر زاویهای که با دولت یازدهم دارد برنگردد در عرصه بین المللی بحران سازی کند. برنگردد در داخل دوباره شکافهای عمیق سیاسی ایجاد بکند و کینههای سیاسی را دوباره برگرداند. برنگردد با سیاستهای اقتصادی بدون برنامه و سیاستهای اقتصادی من درآوردی دوباره بحث تورم را افزایش بدهد. با بالا بردن انتظارات در جامعه و با ریختن پول در بازار به شکل غیر عقلانی و از طریق اضافه شدن حجم پول در گردش در بازار دوباره تورم برگردد. تورمی که مردم دیگر تاب تحمل آن را ندارند. ما به دولتی نیاز داریم که این عقلانیت شکل گرفته در این چهار سال را بتواند به همین شکل ادامه بدهد ولی این بار برگردد به مسائل و مشکلات ریزتری که در میان طبقات مختلف جامعه خصوصاً طبقات متوسط به پایین و طبقات پایین، اینها نیازهای اساسی دارند. باید دولتی که میخواهد قدرت را به دست بگیرد برنامههای بسیار دقیقی برای طبقات پایین داشته باشد که چه کاری برای اینها میتواند انجام دهد. اما کارهای واقعی نه شعاری و فریبکارانه. بگوید که من چگونه میتوانم اشتغال اینها را همراه با حفظ عزت اینها و همراه با حفظ تعادل در اقتصاد ملی مشکلات اینها را حل کنم. در این زمینه باید برنامه ارائه بدهم و توضیح بدهم.
همچنین جامعه ما نیاز به معنویت دارد. ما جمهوری اسلامی هستیم. جامعه ما به صداقت نیاز دارد. جامعه ما به اخلاق نیاز دارد، نه اخلاق فردی. آنچه که از یک دوره اسلامی انتظار میرود این است که ضریب اخلاق اجتماعی افزایش پیدا کند. ضریب صداقت اجتماعی افزایش پیدا کند. ضریب معنویت در جامعه افزایش پیدا کند. ما دولتی را بایستی انتخاب کنیم که با مردم به طور صادقانه صحبت کند. «الناس علی دین ملوکهم» اگر ما کاندیدایی را انتخاب کنیم که کارش را با شعارهای غیر عقلانی شروع کرده با شعارهای آرمانی غیر قابل دستیابی شروع کرده معلوم نیست که چنین فردی فردا انتخاب شد با کدام اخلاق انسانی با مردم خودش و با جامعه خودش مواجهه خواهد داشت. ما بایستی کسانی را انتخاب کنیم که معنویت را به جامعه برگرداند. اخلاق را به جامعه برگرداند. و آن اخلاق و برگشتها را بتواند حفظ بکند. و بالاخره دولتی که بناست برای دولت دوازدهم انتخاب بشود کاندیدایی که بناست در رأس دولت دوازدهم قرار بگیرد بایستی قدردان دستاوردهای بزرگ داخلی و خارجی باشد، ادامه دهنده راه دولت یازدهم باشد و ما دوباره به قهقرا و انحطاط برنگردیم.