تلنگری برای حفظ پارسی کهن و آفرینش پارسی نوین
وقتی صحبت از زبان و ادبیات به میان میآید، همه چیز در دنیای دیگری قرار میگیرد. در دنیای زبان و ادبیات پارسی، نگران این نیستیم که برچسبی از جنس جهان سوم بر پیشانی گربه خاورمیانه بچسبد. من نمیگویم، گوته میگوید، جهان میگوید.... برچسب جهان سوم نمیچسبد، ولی برچسب «در حال توسعه» میچسبد.
نه فقط برای زبان پارسی، برای همه زبان ها. زبان، در حال توسعهای همیشگی است. توسعهای حساس که کوچکترین اتفاقها میتوانند سرنوشت ساز باشند. توسعهای عجیب، توسعهای که اگر از جهت معکوس خود حرکت کند؛ به ریشه زبان میرسد و اگر به پیش برود، به سمت آسودگی و آسانی. جایی که حداکثرِ صرفهجویی در زمان میشود. سرعت و زمان در دنیای امروز حرف اول را میزنند. در گذر زمان که مسابقهای را ماند، به کجا پیش میرویم؟ زبان را در کجاوهای به رنگ هستی حمل میکنیم یا در کجاوهای به رنگ عدم؟ سؤالهایی مکرر ذهن را درگیر میکند که جوابهایی قانعکننده و در عین حال متضاد دارند. برای نمونه، بیایید اجازه دهیم زبان به جلو توسعه پیدا کند. مگر انسان زندگی نمیکند تا به آسانی برسد؟ مگر انسان به یک آرامش نامیرا احتیاج ندارد؟ اجازه دهیم زبان به عقب برود.... مگر نقطه قوت زبان ما، زمانهای گذشته نیست؟ مگر ما به تاریخ ادبیات خود نمیبالیم؟ بیایید آن تاریخ را زنده کنیم... و اینگونه میشود که چند خط از تراوشات قلم و ذهن، جمعکننده اضداد میشود. اضدادی که در نهایت باید یکی را بر دیگری ترجیح داد. شاید ما اجازه دادیم زبان بیهیچ گونه مرزی، به جلو توسعه یابد. نیما و حافظ زمانه کجا هستند؟ نیما و حافظ در این توسعه پرسرعت جا ماندند؟ و دور از لطف هم نماند زحمات پیشتازان دوران.... قلم کوبنده دکتر شفیعی کدکنی و قلم سبز و جاودان استاد محمود دولت آبادی....
نیاز انسان برای بینیازی، عامل قدمهای بزرگ و کوچک وی در علم و زندگی است و این تلاش برای آسودگی در زبانها هم وارد شده است. همانگونه که زبان پارسی واژگان دخیلی از زبانهای عربی ، فرانسوی و انگلیسی دارد، این زبانها هم از واژگان پارسی قرضهایی گرفتهاند که واژه پردیس در زبان انگلیسی، میتواند درصدر این فهرست قرار گیرد. این داد و ستدها را میتوان قدم اول برای آسانی زبان دانست. آسانی و آسودگی که به ریشه و هویت زبان آسیب نمیزند و البته اگر به قصد نابودی زبان انجام نگیرد. داد و ستدی در حوزه الفبای خودمان، نه اجبار برای تطابق با الفبای دیگران. در دنیای امروز تقریباً هفت هزار زبان وجود دارد. هفت هزار راه برای ارتباط و ابراز عشق و خشم و مقاومت. آمار نشان میدهد تا پایان قرن 21، تنها 3000 از این زبانها باقی خواهد ماند. نشنال جئوگرافیک در گزارشی اعلام کرده که در هر 14 روز، یکی از زبانهای دنیا از بین میرود و سؤالی که ذهن را درگیر میکند این است که چرا؟ در کشور ما هم زبانهای متعددی رواج دارند؛ از پارسی روان خودمان تا عربی و ترکمنی و.... برای نمونه زبان زازاکی؛ شاید تا به حال نام آن را هم نشنیده باشیم. از زبانهای شمال غربی ایران است و در شرق آناتولی کشور ترکیه نیز صحبت میشود. این زبان به زبانهای گیلکی و کرانه دریای خزر نزدیک است؛ بجز زبان زازاکی، گویشهای دیگری از جمله گورایی هم وجود دارند که در حال نابودی هستند. گویشوران آنها را ترک میگویند و شاید یکی از دلایل آن، مهاجرت باشد.
فراهم شدن امکانات رفاهی و اجتماعی فراوان در کلانشهرهایی مثل تهران، سبب میشود تا مهاجرت به این کلانشهرها زیاد شود. این وضع توازن عمومی جامعه را به هم میزند و در نهایت به ضرر هر دو طرف تمام میشود. هم جامعه مهاجرپذیر و هم جامعه مهاجر. این موضوعی است که سالها مورد بحث قرار میگیرد و تقریباً دو سال پیش بود که فرماندار تهران اذعان داشت توسعهای که باید در ابعاد مختلف اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی در کشور ایجاد شود به شکل کاریکاتوری تبیین شد و از توسعه عمومی کشور غفلت شد. در دنیای امروزی زبان و ادبیات، ژیروسکوپی نیاز است. ژیروسکوپی که جهت توسعه زبان ما را حفظ کند و آن را پایا نگه دارد. پایا به گونهای که نه به سِره خالص روی آوریم و گل سرخ را هووَخشترَه بنامیم و نه به گونهای که زبان چَت گونه را وارد زندگی کنیم و کالبد و جان زبانمان را ترور کنیم. علاوه بر دخالت ژیروسکوپ، یک تلنگر عظیمی هم به نیماها و حافظهای زمانه احتیاج است. تلنگری برای بیداری، تلنگری برای حفظ پارسی کهنه و آفرینش پارسی نوین، نوینتر از همیشه. خوشا به حال زبان دل، که جاودانه میماند. زبانی که کار هیچ کیمیاگری به آن نمیافتاد. زبانی که در وجود طلاست و طلا خواهد ماند؛ و چه زیبا گفت مولانا در دفتر اول مثنوی معنوی:
ای بسا هندو و ترک همزبان / ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست/ همدلی از همزبانی بهترست
غیرنطق و غیر ایما و سجل/ صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
منبع: کیان یوسفی کوشا- ایران