درباره فیلم زیبایی موازی؛
امید آفرینی در روزگار مرگ آرزوها
در همین راستا متوجه میشویم که سه شریک اصلی هاوارد در این کمپانی نیز همپای او حرکت و به نبوغ وی تکیه میکنند و آنها ویت (ادوارد نورتون)، کلیر (کیت وینسلت) و سایمون (مایکل پنا) هستند.
«زیبایی موازی Collateral Beauty» کار جدید دیوید فرانکل، کارگردان امریکایی که اثری دراماتیک و خانوادگی و البته گریهآور است، در فاصله بسیار کمی از فیلم اسکاری و تحسین شده «منچستر کنار دریا» ساخته کنت لونرگان اکران شد و شباهتهایی ساختاری با آن دارد اما اگر آن فیلم نیز در کار نبود، فیلمی است که به تنهایی و بدون قیاس با سایر آثار مشابه هم، میتواند منظوررسانی کند و پیامدهای ازهم پاشیدگی روانی یک خانواده بر اثر ناملایمات زمان را به تصویر بکشد. قرار بود سناریویی که الن لوب برای «زیبایی موازی» نوشت، توسط الفونسو گومز رخون اسپانیایی که فیلم سه سال پیش او به نام «من، ارل و دختر رو به مرگ» سر و صدای زیادی بهپا کرد و به یکی از آثار عمده سینمای مستقل سال 2014 تبدیل شد، به یک فیلم سینمایی برگردانده شود اما وی که فیلم «من و ارل» او نیز برخی فاکتورهای نمادین همسو با «زیبای موازی» دارد، پس از نرسیدن به تفاهم با تهیهکنندگان فیلم از طرح ساخت آن کنار کشید و همراه با او، هیو جکمن و رونی مارا هم که قرار بود دو تا از نقشهای اصلی را بازی کنند، انصراف دادند و اینجا بود که ویل اسمیت وارد صحنه شد و این چنین است که او را اینک یعنی در اواسط اولین ماه از بهار 2017 در نسخهای که دیوید فرانکل به جای گومز رخون ساخته است، سکاندار و در نقش اصلی میبینیم.
======
ویل اسمیت در این فیلم ایفاگر نقش هاوارد است که در امر تبلیغات و بازاریابی چنان مهارتی دارد که وی را جادوگر این حرفه مینامند. او را در شرایطی میبینیم که مشغول صحبت با همکارانش و سایر اعضای ارشد شرکت تبلیغاتی متعلق به خویش است و بحثهای آنها پیرامون سال بسیار موفقی است که پشت سر نهادهاند و میخواهند سال بعدی را نیز به همان شکل رقم بزنند. با این حال، فیلم «زیبایی موازی» به ما میگوید که هاوارد هر چقدر در حرفهاش دقیق و قاطع است، در مسائل اجتماعی و زندگی خصوصی مردی رقیقالقلب است و پیوسته به مقولههای زندگی و مرگ و رستگاری میاندیشد و مایل نیست که زندگیاش به شکلی تهی بگذرد. در همین راستا متوجه میشویم که سه شریک اصلی هاوارد در این کمپانی نیز همپای او حرکت و به نبوغ وی تکیه میکنند و آنها ویت (ادوارد نورتون)، کلیر (کیت وینسلت) و سایمون (مایکل پنا) هستند.
سفر به سه سال بعد
اینجا است که سناریوی لوب و فیلمی که فرانکل براساس آن ساخته، ما را به سه سال بعد از وقایعی که برشمردیم، منتقل میکند و از این طریق است که درمییابیم هاوارد از مرد به غایت موفق سه سال پیش به یک مرد مردد و اندوهگین که در دقایق بسیاری در توهم غرق است، تغییر ماهیت داده و دلیل این امر این است که او طی زمان مورد بحث و به واقع دو سال پیش دختر بچهاش را که 6 سال بیشتر نداشت، به شکلی دلخراش از دست داده است و دائماً غم او را میخورد. درست است که او بعد از مدتی دوری از شغلش به شرکت خود بازگشته اما بر اثر مشغول بودن ذهنش به غم و حرمان دختر از دست رفتهاش، فقط جسمش در محل حاضر است و حواس او جای دیگری است. با این اوصاف و توضیحات بدیهی است که این کمپانی تأثیرگذاری و نفوذ خود را از دست داده باشد و بدین روی برخی طرفهای معامله این شرکت دلسرد شده و خود را کنار کشیدهاند و سایر سرمایهگذاران هم تمایلی به همکاری با این کمپانی نشان نمیدهند و سه شریک و دوست هاوارد که پیشتر نیز نام و وصفشان را آوردیم، با وجود ادامه حمایت از هاوارد درصدد اعلام بیکفایتی او و برکناریاش هستند تا اداره شرکت را رأساً در دست گیرند زیرا معتقدند چارهای جز این ندارند و شرایط روحی نامساعد هاوارد، آنها را به این سمت و سو سوق میدهد.
شرکایی نه چندان بهتر
حسن «زیبایی موازی» این است که به دقت نشان میدهد که این سه شریک نیز چندان بینقص نیستند و به واقع ویت، کلیر و سایمون نیز اسیر شرایط نامساعد خویشند و در دام کوتهفکریهای خود افتادهاند. طبق قصه، ویت آنقدر بیمسئولیتی و بیتعهدی از خود نشان داده که زندگی زناشوییاش از هم پاشیده و دخترش (کایلی راجرز) نسبت به او احساس بیگانگی میکند. کلیر آنقدر روی کارش و وضعیت کمپانی متمرکز بوده و اتلاف وقت کرده که چشم باز میکند و میبیند 40 سال سن را هم رد کرده و حتی اگر همین حالا ازدواج کند، بچهدار شدن برایش نزدیک به غیرممکن خواهد بود. در این میان سایمون نیز که از دیگران خوشبختتر است و به تازگی پدر شده و فرزند دلبندش را بسیار دوست میدارد، راز یک بیماری شدید خود را از اعضای خانوادهاش پنهان نگه داشته و اینجا است که مشخص میشود بیصلاحیتی این سه نفر برای گرداندن امور شرکت اگر بیشتر از هاوارد نباشد، کمتر هم نیست.
چشمهای لبریز از اشک
شاید موسیقی متن تئودور شاپیرو پیش از نشستن کامل بر هر صحنه و گذاشتن تأثیر لازم به سرعت به سوی حادثه بعدی پر بکشد اما بازی قوی ویل اسمیت و آن چشمهای سرشار از اشکهای پنهان و پیشانی درهم پیچیده و موهای خاکستری شده دو طرف سر که خبر از گذر ایام میدهند، کاملاً حاکی از دست رفتن یک عزیز و غیرقابل جبران بودن این خسران نزد این مرد محزون است. سپس نقطه کلیدی و پایانی فیلم از راه میرسد. هنگامی که ویت سه بازیگر معمولی سینما با نامهای کوچک ایمی (کایرا نایتلی)، رافی (جاکوب لاتیمور) و بریژیت (هلن میرن) را استخدام میکند تا در تماشاخانهای در همان اطراف نمایشی را تمرین کنند که نشانگر امید در عین مرگ آرزوها است، هدف پنهانی و مأموریت اصلی آنها جلب نظر هاوارد و کشاندن او به سمت استعفا از سمتش و واگذاری سهامش در کمپانی و رسیدن ویت و دو شریک دیگر به اهدافشان و تملک این مکان است. این خصلت زندگی است که «ریا» را آمیخته با «پاکی» ذاتی دوستان میکند و مُهر آخر بر کتاب زندگی اجتماعی هاوارد و البته جبر زمان است.
منبع: ایران