چرا آسیبها زنانه میشوند؟
رئیس سازمان بهزیستی کشور زنانهشدن آسیبهای اجتماعی را خطری جدی برای جامعه دانست و آن را سبب افزایش دیگر آسیبها ازجمله طلاق و اعتیاد دانست.
به گزارش ایلنا، روزنامه شهروند در سرمقاله امروز خود نوشت؛ این یادداشت درپی توضیح علت این پدیده است. پیش از آن باید گفت که این اتفاق درحال رخدادن است و هنوز آثار آن چنانچه باید و شاید آشکار نشده است. چند سال دیگر که شاهد افزایش چشمگیر جرایم زنان و زندانیان زن شدیم، آنگاه متوجه تبعات زنانهشدن آسیبها خواهیم بود. بنابراین همچنان که درحل مسائل و آسیبهای اجتماعی ٢٠سال تأخیر داریم، اجازه ندهیم که دراین مورد نیز، دچار تأخیر شویم.
چرا آسیبهای اجتماعی زنانه میشوند؟ در یک جامعه سنتی جایگاه زنان به روشنی تعریف شده است.
زن درآن جامعه درمقام فرودست قرار دارد. زن تحت مسئولیت پدر، برادر و شوهر است. حتی برادران کوچک نیز بر خواهران بزرگتر حکم میرانند و به آنان امرونهی میکنند. مواردی دیده شده که اگر برادر کوچکتر به لحاظ تحصیلی و موقعیت شغلی نیز پایینتر از خواهرش باشد، به او امرونهی میکند. درجوامع سنتیتر، حتی حقوق و دستمزد آنان به خودشان داده نمیشد و تحویل پدر یا برادرش میشد.
در ابتدای دورهای که مدارس عشایری ایجاد شد، دختران تحصیلکرده عشایر، به استخدام آموزشوپرورش درمیآمدند، ولی دربسیاری ازموارد حقوق ماهانه آنان به پدران این دختران پرداخت میشد! درآن جوامع دختر حتی درجایگاه انتخاب همسر برای خود نیز نبود؛ چه بسا تصمیم بزرگتران تعیینکننده بود و حداقل نقش آنان در وتوی تصمیم دختر بسیار پررنگ بود.
درمقابل این سلب اختیار و آزادی انتخاب از آنان، دختران و زنان تحت حمایت کامل مردان خانواده بودند. حضور اجتماعی آنان به نسبت اندک بود. حتی اگر مرتکب اشتباه یا جرمی میشدند، درعمل مردان خانواده مسئولیت آن را تقبل میکردند، ولی چندین دهه است که جامعه ایران به مرور زمان درحال عبور از این وضع است. سرعت این عبور، در سالهای اخیر و به دلایل گوناگون ازجمله گسترش سریع سطح تحصیلی دختران و تحولات رسانهای افزایش یافته است. ویژگیهای اصلی جامعه جدید، دستیابی به مسئولیت و آزادی در انتخاب و استقلال نسبی است. به میزانی که زنان خواهان چنین استقلالی میشوند، بهطور طبیعی باید مسئولیتهای آن را نیز به دوش خود بکشند و در تعاملات اجتماعی گوناگونی وارد شوند. زن در این وضعیت، حامی یا حامیان سابق خود را از دست خواهد داد. امنیتی را که قبلا داشت، دیگر ندارد، ولی مشکل اصلی از آنجا آغاز میشود که این تحول و عبور از جامعه سنتی به جامعه جدید و کنارگذاشتن حامیان و ایستادن روی پای خود ناقص طی میشود. زن از محیط قبلی بیرون میآید، ولی درمحیط جدید پناهگاه قانونی و رسمی و نهادی پیدا نمیکند و تا حدی به انسانی بیپناه تبدیل میشود. انسانی که درمیان امواج بلندمردانه جامعه، قادر به حفظ موقعیت و تعادل خود نیست، و نمیتواند برای خود امنیت لازم را فراهم کند، و نهادهای رسمی نیز قادر نیستند جای خانواده پدرسالار را برای او بگیرند. به همین دلیل برخی از زنان دنبال پناهگاه و امنیت و تأمین معاش و... میروند و در این راه هر اتفاقی ممکن است رخ دهد.
زنی که در گوشه خانه و تحت نظارت پدر یا شوهر بود و امنیت کافی داشت، یکباره درمیدان اجتماعی قرار میگیرد که نه خود قادر به حفظ خویش و تأمین نیازهای اساسی است و نه نهادهای عمومی این نیازها را تأمین میکنند، او در دوراهی بازگشت به خانه یا پذیرش پیشنهادهای تحتالحمایتی دیگران؛ دومی را میپذیرد، زیرا که راه بازگشت غیرممکن است و کوشش برای بازگرداندن زنان به خانه، اقدامی برخلاف روند طبیعی جوامع و توسعه است. آنچه که جالب است، رضایت دادن ضمنی مردان به این وضع است. آنان هم از اینکه وظیفه حفظ امنیت و سایر نیازهای زنان را مثل پدرانشان عهدهدار شوند، چندان خشنود نیستند و این مسأله نیز به تشدید بحران وضعیت زنان منجر شده است. بسیاری از زنان با چند موضوع طلاق، اعتیاد، تأمین معاش، سرپرستی خود و فرزند، فقر و بیکاری و در یک کلام، بیپناهی دستوپنجه نرم میکنند؛ و در آینده نیز این وضع تشدید خواهد شد. تحول این چند رقم رسمی طی دودهه گذشته میتواند تصویر دقیقتری از ماجرا را به ما نشان دهد.
مشاهده میشود که روند افزایشی این شاخصها در دهه گذشته بسیار تندتر شده است. در زمینه اعتیاد معتبرترین آمار، تعداد افراد فوتشده بر اثر سوءمصرف مواد است. این تعداد درسال ١٣٨٠، ٢٣٦٧نفر بوده که فقط ٥٧نفرشان را زنان تشکیل میدادند، یعنی حدود ٥/٢درصد، ولی درسال ١٣٩٠ تعداد زنان ١٩٩نفر از ٣٥٩٢نفر میشود که حدود ٦درصد فوتشدگان است و این به معنای تشدید گرایش زنان به اعتیاد است.
بنابراین بهتر است زودتر اقدام شود و برای زنان مقررات و نهادهای لازم را برای تأمین آنان درشرایط جدید اجتماعی فراهم کرد. با مقررات و قوانین و نهادهای فعلی نمیتوان این مشکل را حل کرد. توجه کنیم دراین مورد خاص فردا خیلی دیر است.