تاریخچه خرافه گرایی!
خرافهگرایی در میان انسانها، یک امر انسان شناختی به حساب میآید زیرا تمامی جوامع بشری بدان توجه دارند. برخی از جوامع به دلایلی بیشتر از دیگر جوامع بدان توجه میکنند.
به گزارش ایلنا، تبیان نوشت؛ از نگاه انسان شناسی تاریخی، خرافه در یک دوره ممکن است برای افراد آن دوره به هیچ عنوان خرافه به حساب نیامده و بلکه یک امر حقیقی برای آن افراد تلقی گردد اما در زمانی دیگر یا برای برخی از افراد، این موضوع مضحک و غیر منطقی به حساب بیاید. خرافه زمانی که با یک موضوع مقدس مانند دین گره میخورد، کارکرد خاصی را ایفا میکند و اینجاست که برای برخی مورد سوء استفاده واقع شده و به عنوان یک ابزار به جهت منافع خاصی مورد سوء استفاده قرارگیرد. به طور کلی شریعتهای الهی و به خصوص اسلام، با این خرافهگرایی یعنی امری که نامعقول و بی پایه و اساس است، مخالفت کرده و بر اساس متن قرآن کریم همواره همه مردم را به تفکر و تعقل وا میدارد و از پذیرش هر امری بدون توجه به جنبههای عقلانی آن، هشدار داده و بر حذر میدارد. پرداختن به خرافه حاصل دو موضوع است: اول آنکه فرد بر اساس برداشتهای شخصی خود و بدون پایه و اساس نسبت به یک امر تابو پیدا میکند و در خرافه گراییهای مقدس عامل دوم که همان ترس از شکستن این تابو است، ریشه دوانده و نتیجه گرایش به خرافه را حاصل میسازد.
ورود گزارهها و اعتقادات بیپایه با عنوانهای فریبنده و دل خوش کننده به قلمرو امور حقیقی و دینی است که بسیار خطرناک و آسیب زننده است. همچنین موجب بیاعتمادی دینگرایان به اصل دین و دیگر گزارههای درست دینی میشود.
معنای خرافه
به طور کلی هرنوع عقیده نامعقول و بیاساس در قلمرو بحث خرافات است.
تعریف دیگری در این مورد وجود دارد که میگوید: خرافات عبارت است از: «وحشت غیرمنطقی یا ترس از یک چیز ناشناخته، مرموز و خیالی، با یک عقیده، تردید، یا عادت و امثال آن که پایه آن ترس یا جهل است» در این تعریفها، استفاده از اصطلاحاتی مانند «غیر منطقی»، «جهل» و «خیالی» باز هم این مساله را مطرح میکند که چگونه تشخیص دهیم که این اصطلاحات حقیقتا به جا به کار رفتهاند. از این واژهها برای توصیف عقایدی استفاده میکنیم که مورد قبول ما نیستند و ضمنا چندان ارجی هم برای آنها قایل نیستیم.
تاریخچه خرافه پیش از اسلام
تاریخ برای مردم شبه جزیره خرافه و افسانههای زیادی ضبط کرده است و نویسنده «کتاب بُلوغُ الاِرَبِ فی مَعْرِفَهِ اَحْوالِ الْعَرب» (1) بیشتر آنها را در این کتاب با یک سلسله شواهد شعری و و غیره گردآوری کرده است. انسان بس از مراجعه به این کتاب و غیر آن، با انبوهی از خرافات روبرو میگردد که مغز عرب جاهلی را پر کرده بود و این رشتههای بیاساس یکی از علل عقب ماندگی این ملت، از ملل دیگر بود. بزرگترین سد در برابر پیشرفت آیین اسلام همان افسانهها بود و از این جهت پیامبر با تمام قدرت میکوشید که آثار جاهلیت را که همان افسانه و اوهام از میان بردارد. هنگامی که «مَعاذ بن جَبَل» را به یمن اعزام کرد. به او جنین دستور داد: «و اَمِتْ اَمْرَ الْجاهِلِیَّهِ اِلاّ ما سَنَّهُ الاْسْلامُ کُلَّهُ صَغیرَهُ وَ کَبیرَهُ» ای معاذ آثار جاهلیت و افکار و عقاید اخلاقی را از میان مردم نابود کن و سنن اسلام را که همان دعوت به تفکر و تعقل است زنده نما. او در برابر تودههای زیادی از عرب که سالیان درازی افکار جاهلی و عقاید خرافی بر آنها حکومت کرده بود چنین میگفت: «کُلُّ مَأْثَرَهٍ فِی الْجاهِلِیَّهِ تَحْتَ قَدَمی» یعنی با پدید آمدن اسلام کلیه مراسم و عقاید و وسایل افتخار موهوم محو و نابود گردید و زیر پای من قرار گرفت.
تاریخچه خرافه گرایی در ایران
برخی از باورها و اعتقادات بومی در ایران نتیجه آزمایش روزانه، خانوادگی، مذهبی و انفرادی و بازمانده و یادگارهایی از نژاد هند و ایرانی است و حتی بعضی از آنها یادگارهای دوره ابتدایی بشر (مربوط به زمان کوج خانواده آریایی به فلات ایران) است، مانند اعتقادات و افسانههای موجود درباره ماه، خورشید، اژدها، صحبت با جانوران و گیاهان و ٦ برخی دیگراز باورهای خرافی در ایران را می توان ناشی از هجوم همسایگانی مانند کلده و آشور که در واقع مادر خرافات و جادو بودند، دانست. این اقوام بیگانه با خداهای ترسناکشان همچنین باورهای مربوط به قربانیها، سعد و نحس روزها، ساعتها، تأثیر ستارهها در سرنوشت انسان و غیره بر ایرانیان تأثیر بسزایی گذاشتهاند.
به طور کلی شریعتهای الهی و به خصوص اسلام، با این خرافهگرایی یعنی امری که نامعقول و بی پایه و اساس است، مخالفت کرده و بر اساس متن قرآن کریم همواره همه مردم را به تفکر و تعقل وا می دارد و از پذیرش هر امری بدون توجه به جنبه های عقلانی آن، هشدار داده و بر حذر میدارد.
مسأله قابل توجه آن است که ملل بیگانه نه تنها خرافات زیادی برای ایران آوردند، بلکه برای از بین بردن آثار ایران نیز کوشش کردند تا آن چه را که اصل و ریشه ایرانی داشته، به صورت اجنبی درآورند به عنوان مثال، همان اسکندر یونانی که در ادبیات او را ملعون مینامیدند، بعد از اسلام صورت پیغمبر حق به جانب به خودش میگیرد.
تلاش اسلام برای مبارزه با خرافه گرایی
اسلام با این خرافه ها از طرق مختلفی مبارزه کرده است. هنگامی که عدهای از اعراب بیابانی که با آویزه جادویی و قلادههایی که در آنها سنگها و استخوانها به بند کشیده میشد بیماران خود را معالجه میکردند خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله شرفیاب شدند و درباره مداوا با گیاهان و داروهای طبی برسش کردند رسول اکرم فرمود: لازم است هر فرد بیمار سراغ دارو رود زیرا خداوندی که درد را آفریده دارو را نیز آفریده است. یا زمانی که سعد بن ابی وقاص بیماری قلبی گرفت حضرت فرمود: بایدپیش «حرث کلده» طبیب معروف بروید: سپس خود آن حضرت او را به داروی مخصوصی راهنمایی کرد.
همچنین در روایات نیز آمده است که به عنوان نمونه به روایت امام علی علیه السلام به صورت مشخص اشاره می کنیم: الإمامُ علیٌّ علیه السلام: العَینُ حَقٌّ، و الرُّقی حَقٌّ، و السِّحرُ حَقٌّ، و الفَألُ حَقٌّ، و الطِیَرَهُ لَیسَت بِحَقٍّ، و العَدوی لَیسَت بِحَقٍّ: چشم زخم و طلسم و جادو و فال نیک زدن واقعیت دارد، اما فال بد زدن و سرایت(بدی) واقعیت ندارد.
نتیجه آن که ورود گزارهها و اعتقادات بیپایه با عنوانهای فریبنده و دل خوش کننده به قلمرو امور حقیقی و دینی است که بسیار خطرناک و آسیب زننده است. همچنین موجب بیاعتمادی دینگرایان به اصل دین و دیگر گزارههای درست دینی میشود.