از اغواگری قطام تا آناستازیا
خاطرات خواندنی ویشکا آسایش از نقش قطام سریال امام علی (ع) و نقشی که این روزها در نمایش «میسیسیپی نشسته میمیرد» بازی کرده است.
به گزارش ایلنا؛ روزنامه هفت صبح مینویسد: برای گفتوگو با ویشکا آسایش سه سرفصل اصلی طراحی کردیم و مصاحبه بر همین مدار شکل گرفت. اگر «میسیسیپی نشسته میمیرد» را ندیده اید کمی توضیح، پیش از خواندن گفتوگو لازم است. تئاتری که همایون غنی زاده روی صحنه برده، روایتی است از پشت صحنه یکی از فیلم های درجه چندم سینمای کلاسیک. ویشکا آسایش نقش آناستازیا را بازی می کند، او بازیگر محبوبی است که خواهان زیاد دارد! در زندگی واقعی هم مردانی را به دام افکنده و به تمام معنا یک شخصیت اغواگر دارد. اکت و بیان خانم آسایش و دیگر بازیگران نمایش خیلی زود شما را به خنده وامیدارد و مجابتان میکند که بپذیرید در کمدی موقعیت صاحب استعداد است. و فصل سوم مصاحبه به چرایی کم بودن تعداد تئاترهای آسایش و دو تجربه بازیگری او اختصاص دارد.
چیزی که بعد از تماشای «میسیسیپی نشسته میمیرد» خیلی توی چشم میآید، بازی غافلگیرانه شما است. با این حال چرا عدد بازیهای ویشکا آسایش روی صحنه، فقط دو تئاتر است؟
واقعیت این است که اوایل که از لندن بازگشتم و بازیگری به شکل جدی بعد از سریال «امام علی (ع)» برایم شروع شد، خیلی پیشنهاد برای تئاتر داشتم و اتفاقا اولین آن از طرف پری صابری بود. ولی در آن دوره اصلا احساس راحتی نمی کردم و برایم خیلی وحشت آور بود که روی صحنه بازی کنم. دومین عامل که باعث می شد به پیشنهادها «نه» بگویم ، به این خاطر بود که آن مدل تئاترها را دوست نداشتم. دوست داشتم تماشا کنم اما با خودم می گفتم اگر قرار است در این جور تئاترها باشم ، این سبک بازی و این مدل دیالوگ گویی به وجدم نمی آورد.
منظورتان کارهای پری صابری است یا کلی میگویید؟
نه ؛منظور تئاترهای کلاسیکی است که آن دوره اجرا می شدند. اتفاقا خانم صابری از کارگردانهایی هستند که تئاترهای شان بزرگ و هیجان آور بود اما من به ایشان میگفتم :«راستش میترسم. به من تیر و تخته بدهید برایتان نجاری می کنم اما روی صحنه نمی آیم. (با خنده)». به هر حال،عمده تئاترهایی که می دیدم برایم جذاب بود اما وسوسه ام نمی کرد که در آنها بازی کنم.
برای بازیگری با چنین مختصات فکری چه اتفاقی رخ میدهد که میپذیرد «ملکه زیبائی لی نین» را بازی کند؟
«کالیگولا» را که دیدم واقعا شوکه شدم و گفتم این مدل تئاتر چقدر خوب است. بعد از آن باز هم فکر نمیکردم در تئاتر بازی کنم چون ترس همچنان با من بود. یک روز رامبد جوان زنگ زد و پرسید تئاتر بازی میکنی؟ گفت همایون غنی زاده دارد یک تئاتر کار میکند؛ همان کارگردانی که «کالیگولا» را اجرا کرده ... . بلافاصله گفتم :«اره». اول متن «کلفتها» را تمرین کردیم اما بخاطر مشکل سالن اجرا نرفت. بعد از یک ماه تمرین، من دیگر شیفته کار کردن با آقای غنی زاده شده بودم. هی زنگ میزدم که نمیخواهی تئاتر کار کنی؟ با این حال همچنان میترسیدم.
و جالب اینکه هم «ملکه زیبائی لی نین» و هم «میسیسیپی نشسته میمیرد» جزو کارهای سخت است و نقش شما سختتر! بازیگر باید برای این نوع نقشها آمادگی ذهنی و بدنی را توامان داشته باشد. چنین نقشهای چالش برانگیزی را دوست دارید؟
وقتی میخواهم نقش یک زن اغواگر را بازی کنم ،به آموخته هایم رجوع می کنم و به آدم های اطراف فکر می کنم تا ببینم کدامیک از آن ها جذاب بوده اند. کسی که عشوه داشته ،یا آن ها که با یک نگاه عمیق من را شیفته خودش کرده. این تجربیات و راهنمایی کارگردان باعث می شود نقش درست دربیاید و نیاز به زور اضافه نیست.
کلا این اخلاق را دارم که هر چه قدر کار سخت تر باشد، تجربه کردنش برایم جذاب تر است. چون تلاشم را بیشتر می کنم و چالش با آن برایم بیشتر است. البته فکر نمی کردم «ملکه زیبائی لی نین» تا این حد سخت باشد. وقتی آقای غنی زاده شش ماه بعد از پایان تمرین «کلفت ها» زنگ زد و گفت می خواهیم متنی را کار کنیم،می آیی؟ و توضیح داد که روزی پنج ساعت تمرین خواهیم داشت و نمی توانی سر فیلم و کار دیگر بروی، قبول کردم. یعنی شروع کار با سختی بود و قبلا شنیده بودم که آقای غنی زاده شش ماه تمرین می کند. با این دانش که چهار ماه و نیم قرار است سر تمرین باشم و اجازه ندارم سر کار دیگری بروم و اصلا فرصت کار دیگری نیست، پذیرفتم.
وسط کار احساس خستگی نکردید یا پشیمان بشوید که ای بابا این چه کاری است؟
نه اصلا. فقط نگران فیلم هایی بودم که رد می کردم ولی به قدری در هر تمرین نکته تازه وجود داشت که به وجود می آمدم. این دلشوره را هم داشتم که اولین حضورم روی صحنه با قدرت باشد برای همین تمام و کمال در اختیار کارگردان بودم و به هیچ وجه یک روز تمرین را از دست ندادم.
توی«میسیسیپی نشسته میمیرد» ویشکا آسایش چند نقش بازی می کند؛یکی زندگی واقعی آناستازیا، دیگری وقتی آناستازیا جلوی دوربین است و آن یکی مراوده این شخصیت با عوامل پشت صحنه. چه فرآیندی طی شد که ریتم تان در هر سه مورد حفظ شود؟
با تمرین زیاد و صحبت با همایون این اتفاق افتاد. من و بابک حمیدیان اولین بازیگرانی بودیم که تمرین ها را شروع کردیم و واقعا تا یک ماه گیج بودم و نمی دانستم باید در موقعیت های مختلف آناستازیا فرق بگذارم، نگذارم؛ بازی ام متفاوت باشد،نباشد.آقای غنی زاده می گفت من فرق زیادی در بازی شما نمی خواهم.آناستازیا در هر سه موقعیت همان است و فقط کمی تفاوت در رفتارش هست. چیزی که شما دیدید حاصل چندین ماه تمرین است و واقعا خیلی طول کشید تا بدانیم قصه چیست. چون شیوه کار آقای غنی زاده این گونه است که متن را دست بازیگر نمی دهد. روز اول دیالوگها را حفظ میکنیم و این طوری توی ذهنمان ته نشین میشود و یواش یواش قصه را میفهیم.
بارطنز و موقعیتهای«میسیسیپی نشسته میمیرد» باعث میشود تماشاچی در میان قهقهه شاهد غیراخلاقی جامعه ترسیم شده در نمایش باشد. کارگردان روی اندازه خنده تاکید داشت؟
نه؛اتفاقا خیلی از موارد به صورت بداهه شکل گرفت. آقای غنی زاده تاکید داشت که نمی خواهم کاری کنید که تماشاچی بخندد. اویل من لحن لوثی گرفته بودم؛ می گفت این لحن ِآناستازیا نیست و جدی صحبت کن. یعنی اصلا قصد این نبود که برای خنداندن کارهای عجیب و غریب بکنیم.
یک دعوای نسبتا جدی هست که تئاتریها میگویند چرا بازیگران سینما روی صحنه میآیند. در این دو تئاتری که بازی کردید احیانا با این قبیل جملهها که شما سینمایی هستید و جای تان روی صحنه نیست مواجه نشدهاید؟
قبل از شروع «ملکه زیبائی لی نین» از این حرفها شنیدم ولی قبل از شروع «می سی سی پی نشسته می میرد» کمتر شده بود. وبا این حال در صفحه اینستاگرامام چند پیام آمد که ما نمیفهیمم بازیگر سینما چرا باید تئاتر بازی کند؟ شاید اگر نمایش را ببینند نظرشان عوض شود. به هر حال این مخالفت ها هست و نمیدانم چرا؟!
وجه دیگری از توانایی بازیگری شما در «می سی سی پی نشسته می میرد» را می توان این طور تفسیر کرد که ویشکا آسایش میتواند نقش زنهای فم فتال را بخوبی بازی کند. ابتدا این مدل را در قطام سریال «امام علی (ع)» شاهد بودیم و شکل پخته ترش در تئاتر همایون غنی زاده عینیت یافته. اول بگویید در سینمای کلاسیک این نوع زن ها و این گونه فیلم ها را دوست دارید؟
بله. از بچگی این فیلمها را که میدیدم شیفته زنهای شیک و با ابهت بودم که خوش حرکات هستند و زنانگی را در اوج دارند. اتفاقا یکی از بازیگرانی که قبل از نمایش دوباره دیدم ویوین لی«بر باد رفته» بود و بخشی از حرکاتم را از او گرفتم.
خیلی از بازیگران ایرانی در نقش زنان اغواگر موفق بودهاند و دورخیز خیلیها هم جواب نداده. شما چه کردید که موفق بودهاید؟
من فقط حرف کارگردان را گوش میدهم. بازیگر اگر تمام و کمال خودش را دست کارگردان بسپارد و باور داشته باشد آن چیزی که کارگردان میخواهد درست است و نخواهد فکر خودش را غالب کند، نتیجه میگیرد. من در سریال «امام علی (ع)» تجربه نداشتم و هرچه می گفتند تمام و کمال انجام میدادم.
حتی راه رفتن صاف قطام مال خودتان نبود؟
اتفاقا این نوع راه رفتن به خاطر تربیت پدرم بدست آمده که نمی گذاشت ما قوز کنیم. و در «ورود آقایان ممنوع» چند بار با آن شوخی کردم و به دانش آموزان می گفتم :«قوز نکن، صاف بنشین.» در «می سی سی پی نشسته میمیرد» اگر فکر می کردم تجربه من از کارگردان بیشتر است یا اگر فلان را انجام دهم بهتر است و ... مطمئنا نقش خراب میشد. یعنی باید خودم را بدست کارگردان بسپارم و ایدهای که در ذهنش هست را اجرایی کنم. البته پیشنهاد هم می دهم و کارگردان در صورت لزوم استفاده میکند.
آن دسته از بازیگران که در نقش های اغواگر موفق نبودهاند، چوب اغراق شان را خوردهاند.
بله؛چه در زندگی عادی و چه موقع بازی نباید برای خنداندن،گریاندن،جذاب بودن و ... زور اضافی زد. این احساسات باید از درون آدم بجوشد. بچه که بودیم مادرم همیشه می گفت جذابیت و زیبایی از درون آدم است؛ رفتارتان را درست کنید، قشنگ راه بروید، قشنگ صحبت کنید،قشنگ رفتار کنید و همیشه این را به ما متذکر می شد. حتی در دوران نوجوانی هرگز اجازه نمی داد یک آرایش کوچولو داشته باشیم. تربیت ما طوری بود که می گفتند زیبایی و جذابیت از درون است، از حرف زدن، نگاه کردن و امثال این ها است. این ها همه روی شخصیت آدم تاثیر می گذارد و وقتی می خواهم کاری در مقام بازیگر بکنم و نقش یک زن اغواگر را بازی کنم ،به آموخته هایم رجوع می کنم و به آدم های اطراف فکر می کنم تا ببینم کدامیک از آن ها جذاب بوده اند. کسی که عشوه داشته (که از این دسته آدم ها متنفرم) یا آن ها که با یک نگاه عمیق من را شیفته خودش کرده. این تجربیات و راهنمایی کارگردان باعث می شود نقش درست دربیاید و نیاز به زور اضافه نیست.حتی در زندگی واقعی هم نیاز به این زور اضافه نیست.
سریال «امام علی(ع) را اخیرا دیده اید؟
نه؛ خیلی وقت است نگاه نکرده ام.
فکر می کنید اغواگری قطام به اندازه است یا اگر الان بازی اش کنید تفاوت خیلی بیشتر می شود؟
راستش الان که در یوتیوپ نقش قطام را نگاه میکنم بنظرم خیلی ترسناک هستم (خنده). اغواگری در آن نمیبینم. به پسرم که نشان میدهم می گوید مامی این تویی؟! (خنده بلند) واقعا با نگاه عمیق سریال را ندیدهام که ببینم آن موقع چه کردهام. حتی موقع پخش به طور کامل نتوانستم آن را تماشا کنم ایران نبودم.
در مختصات زمانی نقش قطام با همه ویژگی هایش جواب می داد. از ظاهر که بگذریم ، نوع بازی تان را حالا می پسندید؟
بعد از قطام، نقشهای مشابه زیاد پیشنهاد میشد؟
بله تا مدتها نقشهایی از جنس قطام پیشنهاد میدادند ولی قبول نکردم و برای همین بین این سریال و نقش بعدی ام فاصله زیادی افتاد. سن ام کم بود و هر نقشی پیشنهاد می شد، زن اغواگر بود و اصلا برایم جذابیتی نداشت. حتی در یکی دو فیلم صراحتا میگفتند نگاه «قطامی» بده. می گفتم آن نگاه مال دختر کوفه در زمانی دیگر بوده و ربطی به نقش های امروزی ندارد.
نقش قطام در میان خطوط قرمز تلویزیون،آوانگارد محسوب می شود. احیانا موقع فیلمبردای بحثی درباره حجم اغواگری نقش تان مطرح نبود؟ یا اصلا توی این فضاها نبودید؟
نه اصلا این بحث ها نبود. من هم فقط در اختیار کارگردان بودم . تازه نگرانی ولم نمی کرد و مدام فکر می کردم چون بازیگر پیدا نکرده اند نقش قطام به من رسیده. چون شنیده بودم دو سال دنبال بازیگری برای نقش قطام بودند که در نهایت به من رسیدند. دایی ام(زنده یاد مازیار پرتو ،فیلمبردار و فیلمساز) اول راضی نبود و وقتی رضایت داد ویزای لندن حاضر شد. در این سه ماه فقط تمرکز می کردم که دیالوگ هایم را خوب بگویم و آن چه از من می خواهند را درست انجام دهم.
شما به این فرضیه معتقدید که بازیگران زن برای نقش های این چنینی خط قرمز دارند؟
بله ؛ خط قرمز هست. بازیگر تا حدی می تواند مختصات نقش را ارائه دهد اما بیش از نه می تواند و نه اصلا درست نیست. ولی در مجموع بازی در این نوع نقش ها سخت است.
شده موقع اجرای تئاتر دیالوگ تان را فراموش کنید؟
بله شب چهلم اجرای «ملکه زیبائی لی نین» صحنه دو بودیم که همه چیز از ذهنم پرید! شانسم این بود که همایون غنی زاده نقش مادرم را بازی می کرد. من را نگاه می کرد و من به او نگاه می کردم. نقشم یک تیک داشت که باید دستم را ماساژ می دادم. همایون دید مرتب حرکت دستم را تکرار می کنم و متوجه شد ذهنم سیاه شده!
آن لحظه چه احساسی داشتید؟ استرس گرفتید؟
خیلی احساس عجیبی بود؛خیلی. فکر کنم همایون از چشم هایم متوجه ماجرا شد و اول دیالوگم را گفت و ذهنم برگشت سر جای اول (خنده).
تماشاچی ها که متوجه نشدند؟
نه؛ چون همایون دیالوگ من را مال خود کرد؛ مثلا دیالوگ این بود که باید می گفتم :«میوه ات را بدهم؟» و همایون جمله را این طور به یادم آورد که «می خواهی میوه ام را بدهی بخورم؟»
با این حساب به هر کارگردانی اعتماد نمی کنید که در تئاترش باشید؟
درست است؛ باید خیلی او را قبول داشته باشم. ضمن این که وقتی در دو نمایش مهم بازی می کنی ،کارهای دیگر به چشمت نمی آید. همان طور که اشاره کردم دوست دارم تئاتری که بازی می کنم سخت باشد. برایم جذاب نیست که یک تئاتر معمولی را بازی کنم و فقط چند دیالوگ بگویم.
*از بلاهت آناستازیا در «می سی سی پی نشسته می میمرد» تا جدیت خانم دارابی«ورود آقایان ممنوع».این دو شخصیت کاملا متضاد، نشان می دهد که شما استعداد خوبی در کمدی های موقعیت دارید.
فکر می کنم این ویژگی، ذاتی آدم ها باشد که در طول زمان چیزهایی به آن اضافه می شود. مثلا من خودم به این مدل فیلم های کمدی بیشتر می خندم و آن را به کمدی کلامی ترجیح می دهد. موقع بازی در «ورود آقایان ممنوع» فکر می کردم چقدر جدی هستم و این هوشمندی رامبد جوان بود که جدیدت بازی من را حفظ می کرد. البته آن موقع چیزی نمی گفت تا مبادا روی مدل بازی ام تاثیر منفی بگذارد. بعدا که فیلم را دیدم به رامبد گفتم چرا بازی ام را ادیت نکردی؟ گفت اتفاقا همین بازی را می خواستم.