روزی که مصدق به حبس محکوم شد+عکس
روزنامه اطلاعات سهشنبه اول دی 1332 در صفحه اول خود چهار تیتر داشت که خبر از پایان یک عصر و آغاز دورهای دیگر میداد: سفارت انگلیس به کاردار جدید آن دولت تحویل شد، از امروز مذاکرات ایران و شوروی شروع شد، انتخابات (مجلس شورا و سنا) دو هفته دیگر در سراسر کشور آغاز میشود و چهارمین خبر که تیتر یک صفحه اول بود: «دکتر مصدق به سه سال حبس مجرد و سرتیپ ریاحی به دو سال حبس تأدیبی محکوم شدند.»
«تاریخ ایرانی» ادامه داده است: هر چهار خبر عصر پسامصدقی را باورپذیرتر میکرد؛ سفارت انگلیس پس از قطع رابطه سیاسی ایران و بریتانیا در 30 مهر 1331 به علت «بیاعتنایی لندن به خواستهای ملت ایران در احقاق حقوق خود بهویژه در جریان ملی کردن صنعت نفت» بسته شده بود و وقتی باز شد که دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه دولت مصدق هنوز مخفی بود و سال بعدش پیش از اعدام گفت: «من درهای سفارت انگلیس را بستم، غافل از اینکه تا دربار هست، انگلستان سفارت لازم ندارد.»
اطلاعات اول دی 1332 در کنار عکس مصدق ایستاده در حال شنیدن حکمش، سرمقالهای داشت با عنوان «فصل تازه در روابط» که همزمان با زندانی شدن نخستوزیر دولت ملی برکنار شده با کودتایی انگلیسی - آمریکایی مینوشت: «ما هم به استقرار چنین روابطی که بر مبنای حسن نیت و صداقت استوار باشد احترام میگذاریم و انتظار داریم تأثیر آن را در حل مشکلات موجود میان دولت ایران و شرکت سابق نفت ببینیم و به این حسن نیت و صداقت ایمان پیدا کنیم. ما به خوبی میدانیم که قسمت زیادی از پیشآمدهای گذشته که منتهی به قطع رابطه سیاسی گردید تحت تأثیر همین عوامل و پیشآمدها بود و الا دو کشوری که دارای چنان سوابق تاریخی هستند و علایق فراوان به یکدیگر دارند و در صف متحدی قرار دارند و هر دو امضاکننده پیمان آتلانتیک و منشور ملل متحد هستند و در سازمانهای بینالمللی همکاری دارند و استقلال یکدیگر را محترم میشمارند، هر دو در دنیای کنونی نمیتوانند در حال خصم زندگی کنند و روابط مقطوع داشته باشند.»
خبر دوم درباره شروع مذاکرات مربوط به حل اختلافات مالی و مرزی بین ایران و شوروی بود. شوروی که از پرداخت 11 تن طلای ایران به دولت دکتر مصدق در اوج نیاز به منابع مالی، امتناع ورزیده بود، در خرداد 1334 این محموله را به دولت سرلشکر زاهدی تحویل داد. دکتر عنایتالله رضا نقل کرده «دکتر مصدق از شوروی خواست که 11 تن طلایی که در دوران جنگ جهانی دوم طلب داشتیم، پس بدهند. جوابی که به او میدهند این است که این طلا متعلق به ملت ایران است و به دولتی داده خواهد شد که نماینده واقعی مردم ایران باشد.» لابد از نظر دولت کمونیستی شوروی، دولت زاهدی نماینده واقعی مردم بود و دولت مصدق نه!
خبر سوم درباره بازگشایی مجلسینی بود که در دوره مصدق طی یک رفراندوم تعطیل شده بود. مجلس هفدهم که نمایندهای مثل مهدی میراشرافی در آن ایستاد و نخستوزیر قانونی مملکت را تهدید کرد که «یک تیر چراغ برق برای نابودی مصدق کافی است» و هم او بود که صدایش در رادیو تهران در عصر روز کودتا شنیده شد که خبر از سقوط حکومت مصدق میداد. مجلسی که مصدق دستور داده بود تا انتخاباتش به صورت کاملاً آزاد برگزار شود اما این کار، دست ارتش و عوامل دربار را برای تقلب باز گذاشت. عاقبت چنان شد که با یک میلیون و 530 هزار رأی موافق و فقط 700 رأی مخالفت مردم در همهپرسی روزهای 12 و 19 مرداد 1332، منحل شد.
اما با خبر چهارم بود که صفحه اول اطلاعات اول دی 1332 را به تصویری از تغییر تاریخ تبدیل کرد. دادگاه نظامی در 30 آذر 1332 پس از 35 جلسه که از 17 آبان آغاز شده بود، محمد مصدق را به سه سال حبس مجرد (انفرادی) محکوم کرد.
مصدق که در دادگاه میگفت «من قانوناً نخستوزیرم»، به این اتهامات باید بقیه عمر را در حبس و حصر میگذراند: دستور بازداشت سرهنگ نصیری، مهر و موم کاخهای سلطنتی، صدور دستور حذف نام شاهنشاه از دعای صبحگاه و شامگاه در سربازخانهها، دستور تشکیل میتینگ برای اهانت به مقام سلطنت و رژیم مشروطیت، دستور پایین آوردن و شکستن مجسمههای رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی، دستور انحلال مجلس شورای ملی، دستور بازداشت سپهبد زاهدی، حذف سرود شاهنشاهی از برنامه رادیو تهران و اقدام برای تشکیل شورای سلطنتی از راه رفراندوم.
مصدق در دفاعیاتش به این اتهامات پاسخ داد: نصیری در ساعت ممنوعه و با تانک و شصت تیر فرمان را به خانه آورده بود، میتینگ را اصناف تقاضا کرده بودند، انحلال مجلس طبق اراده ملت و رفراندوم بوده است، پایین آوردن مجسمهها به دستور او نبوده، زیرا اولاً ساختن مجسمه با موازین شرع اسلام وفق نمیدهد و ثانیاً اخلالگران همیشه درصدد پایین آوردن مجسمهها و موجب زحمت دولت میشوند، چون سینماها جای استراحت مردم است ترنم سرود شاهنشاهی موجب مزاحمت مردم و زائد است.
مصدق اما به این جرایم 3 سال را در زندان لشکر 2 زرهی ارتش گذراند. اواخر بهمن 1332 که وکیلش سرهنگ جلیل بزرگمهر، به دیدارش رفت، نتیجه انتخابات سنا اعلام شده و دولت هم گفته بود 45 میلیون دلار قرضه به ایران تا فروردین خرج میشود. درد دلهای مصدق در آن روزها این بود که: «آقا این دولت نیست. غارتگر هم از اینها بهتر است. آقا چه زحمتها کشیدیم. چه شب و روزهایی با تشویش کار کردیم ... خودت دیدی که من برای شخص خودم به هیچچیز اهمیت نمیدهم. عکسهای ویرانهٔ خانههایم را آوردی. آیا اثری دیدی؟ من به هیچ چیزی که مال خودم باشد اعتنا ندارم. این مملکت از دست میرود. این معشوقهٔ ماست. چطور میشود دید که با چنین جسارتی مقدمات از بین رفتنش را فراهم کنند. اینکه نشد.» و اشک ریخت.
اما زاهدی نیز در چشم شاه چنین محترم نماند. به دو سال نکشیده از چشم شاه افتاد و سفارت گرفت و رفت و جز برای عروسی پسرش که داماد شاه بود برنگشت و آخر سر در شهریور 1342 در ژنو درگذشت؛ در تبعیدی محترمانه؛ سه سال زودتر از مصدق که در تبعید اجباری در احمدآباد مستوفی درگذشت.