۱۰ نکته درباره اشارات مصباح به زندان رفتهها، شکنجهدیدهها و وظیفه پلیس
مصباح که در تمام سالهای رهبری امام خمینی به گواه صحیفه نور تنها در یک دیدار رسمی ( همراه اعضای شورای مرکزی نهضت سواد آموزی) با رهبر فقید انقلاب حضور داشته و هیچ حکمی از ایشان دریافت نکرده یا کسی که حکم انتصاب مهندس بازرگان را قرائت کرده، عضو شورای انقلاب بوده و هنگامی که امام چشم از جهان فرو میبسته جانشین ایشان در فرماندهی کل نیروهای مسلح بوده است؟
آیت الله مصباح یزدی در دیدار با رییسان کلانتریهای کشور سخنان قابل تاملی بیان کردهاند. از جمله اینکه:
- برخی میگویند، اسلام وسیلهای بود تا شاه را ساقط کنیم، حالا خودمان جای شاه هستیم و میگویند چون ما زندان رفتیم و شکنجه شدیم حکومت حق ماست.
- اصل نگرش برخی افراد نسبت به اسلام، نظام و انقلاب اسلامی با آنچه که مورد نظر بنیانگذار انقلاب اسلامی و مردمی که در این راه کشته و شهید دادند بود تفاوت دارد.
- هنوز پس از ۳۶ سال از پیروزی انقلاب این مسأله که کار پلیس افزون بر تأمین امنیت، حفظ ارزشهای اسلامی است جا نیفتاده و برخی مسؤولان سطح بالای کشور هنوز به این مسأله باور و ایمان ندارند. میگویند کار پلیس حفظ امنیت است، به پلیس چه ربطی دارد که کسی در جامعه با چه لباسی حضور پیدا میکند، دزدی که نکرده فقط دلش میخواهد آزاد باشد و اگر پلیس در مسأله به عنوان مثال پوشش دخالت کند امری زور است.
- این دسته معتقد هستند اسلام و دین مردم وسیلهای بود تا شاه را ساقط کنیم، حالا خودمان جای شاه هستیم؛ مدتی خانواده پهلوی حکومت کردند و چون ما زندان رفتیم، زحمت کشیدیم و شکنجه شدیم حکومت حق ماست، دولتی هم که این افراد تشکیل میدهند همانند دولتهای دیگری است که وجود دارد.
- یکی از علمای بزرگ که مسؤولیت دولتی نیز داشت چند سال قبل به یکی از وزرا گفت که اسم وزارت خانه شما وزارت ارشاد اسلامی است شما برای اسلام چه کردید، آن وزیر پاسخ داد اینها اسم است آیا انجمنهای اسلامی واقعا برای اسلام کار میکنند؛ در این نظام، اسلامی به عنوان یک پسوند و احترام است و الا وظیفه ما همان وظیفه وزارت فرهنگ و هنر شاه است.
- در جوامع دیگر پلیس جز تأمین امنیت وظیفهای دیگر ندارد، ما در نظامی زندگی میکنیم که اصل بندگی خداوند و ارزشهای الهی است؛ امنیت باید وجود داشته باشد اما باید مقدمهای برای رشد معنوی انسان قرار گیرد، حفظ ارزشهای اسلامی بر عهده پلیس است.»
به بهانه این سخنان چند نکته را میتوان متذکر شد:
۱- این برخی که میگویند «اسلام وسیلهای بود تا شاه را ساقط کنیم، حالا خودمان جای شاه هستیم و میگویند چون ما زندان رفتیم و شکنجه شدیم حکومت حق ماست» چه کسانی هستند؟
اولا آیا منظور ایشان هاشمی رفسنجانی است؟
ثانیا اگر منظور اوست کی و کجا چنین سخنی گفته است؟
ثالثا اگر به زندان و شکنجه اشاره میکند برای آن است که روحانیت انقلابی را از روحانیت غیر مبارز تفکیک کند و اگر حکومت را حق خود میدانست بارها و بارها خود را در معرض انتخاب مردم قرار نمیداد.
رابعا اگر کسی که زندان و شکنجه شده حق ندارد حکومت را حق خود بداند آنکه زندان نرفته و شکنجه نشده نیز به طریق اولی حق ندارد. اگر کسی که بارها در انتخابات مختلف شرکت کرده و غالبا پیروز شده وگاه ناکام مانده حق ندارد از جانب مردم سخن بگوید آنکه تنها در انتخابات خبرگان شرکت میکند حق دارد؟
۲- ایشان از یک سو اذعان میکند که این افراد در حال مبارزه بودند و به صورت غیر مستقیم میگویند که خودشان نبودهاند اما در عین حال تصریح میکنند «اصل نگرش برخی افراد نسبت به اسلام، نظام و انقلاب اسلامی با آنچه که مورد نظر بنیانگذار انقلاب اسلامی و مردمی که در این راه کشته و شهید دادند تفاوت دارد».
بر این اساس میتوان پرسید: نگرش کدام یک به بنیانگذار جمهوری اسلامی نزدیکتر است؟ مصباح که در تمام سالهای رهبری امام خمینی به گواه صحیفه نور تنها در یک دیدار رسمی (همراه اعضای شورای مرکزی نهضت سواد آموزی) با رهبر فقید انقلاب حضور داشته و هیچ حکمی از ایشان دریافت نکرده یا کسی که حکم انتصاب مهندس بازرگان را قرائت کرده، عضو شورای انقلاب بوده و هنگامی که امام چشم از جهان فرو میبسته جانشین ایشان در فرماندهی کل نیروهای مسلح بوده است؟
اشتباه نشود. مطلقا غرض این نیست که چون آقای هاشمی یا دیگران به امام نزدیکتر از مصباح بودهاند ایشان نباید نظر سیاسی یا فقهی خود را ابراز کنند که طبیعی است هر کس به تکلیف الهی یا وظیفه سیاسی خود عمل میکند اما در این حالت باید گفت «نظر من این است» نه اینکه نگرش خود را به نظر امام نزدیکتر بدانیم و از دیگری هزینه کنیم.
۳- درباره وزارت ارشاد البته همان مشکل همیشگی ناشی از اسم وجود دارد. ماجرا از این قرار است که در دولت موقت دکتر ناصر میناچی که عضو هیات امنای حسینیه ارشاد بود پیشنهاد داد نام وزارت فرهنگ و جهانگردی به «ارشاد ملی» تغییر کند.
او این کار را به خاطر ماندگار کردن نام ارشاد و دکتر شریعتی انجام داد و پس از دو سال که واژههای «ملی» یا حذف شدند یا به «اسلامی» تغییر کردند نام وزارت «فرهنگ و ارشاد ملی» هم به «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» تغییر یافت و بر این اساس منظور این نبود که به جای اینکه متولی فرهنگ و هنر باشد مسوول ارشاد مردم است چرا که همچنان سر و کار آن با کتاب، فیلم، مطبوعات و فرهنگ بود و هست و وظیفه ارشاد مردم در زمره وظایف وزیر و وزارتخانه احصا نشده که اگر چنین بود نیاز به سازمان تبلیغات و صدا و سیما و دهها مرکز دیگر نبود.
کسانی که خواستار احیای نام فرهنگ و هنر برای این وزارتخانه هستند نیز در واقع میخواهند همین سوء تفاهم را رفع کنند. وگرنه نام آن وزارت فرهنگ و هنر یا هر نام دیگر هم بشود باز ذیل دولت جمهوری اسلامی ایران تعریف میشود و خود دولت جمهوری اسلامی ایران ذیل نظام جمهوری اسلامی ایران و قرار نیست به دوران شاه بازگردند!
۴- مصباح روشن نکرده است که وظیفه ارشاد مردم با وزارت ارشاد است یا پلیس و اگر در زمره وظایف پلیس است چرا واژه ارشاد را به نام نیروی انتظامی اضافه نمیکنند تا مثلا بشود «نیروی انتظامی و ارشاد مردم»؟
۵- اگر همان افراد مورد انتقاد ایشان زندان نرفته و شکنجه نشده بودند اکنون چه بسا همچنان یک پاسبان بر مقدرات ما حکومت میکرد نه اینکه رییسان کلانتریها به دیدار یک آیت الله در قم بروند. پس اخلاق اقتضا میکند ایشان در ستایش این افراد و از جمله شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی و البته نه فقط او سخن بگوید نه اینکه طعنه بزند.
۶- اگر قرار باشد پلیس به وظیفه حفظ امنیت اکتفا نکند و در پی گسترش ارزشهای اسلامی باشد وظایف روحانیت و نیروی انتظامی در هم نخواهد آمیخت؟
اتفاقا اگر رییس جمهور روحانی که خود، روحانی است بر صرف مجری بودن پلیس تاکید کرد منظور اجرای قوانین جمهوری اسلامی بود نه قوانین جاهای دیگر و میخواست بگوید اجتهاد نکنند و صرفا مجری باشند. تصور کنید رییس یک کلانتری نخواهد به اجرای قانون بسنده کند و چون با بهره بانکی مخالف است حکم به بستن یک بانک بدهد یا چون کنسرت را حرام میداند با کنسرت مجوزدار برخورد کند. در این صورت سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
۷- در واقع اختلاف بر سر این است که مصباح خواستار اجرای حداکثری است در حالی که اساسا قانون ناظر به حداقلهاست. همانگونه که وزارت کار حداقل حقوق و دستمزد کارگران را تعیین میکند و نمیتواند از کارفرما مطالبه حداکثری داشته باشد قانون نیز ازنیروی انتظامی اجرای حداقلها را میخواهد و رعایت حداکثرها به باورها و هنجارهای شخص بستگی دارد.
۸- اگر قرار باشد گسترش فرهنگ اسلامی را به پلیس بسپاریم آنگاه ممکن است برای برخی این پرسش پدید آید که موسسات فرهنگی از جمله تشکیلات متبوع مصباح با چه هدفی سالانه ۱۰ تا ۲۰ میلیارد تومان بودجه میگیرند؟ شاید گفته شود هر یک وظیفه خود را انجام میدهد. این درست. اما اگر هدف، گسترش ارزشهای مورد نظر با راهکارهای پلیسی است چرا همه کارها را به پلیس نسپارند و دیگران موازی کاری کنند؟
۹- هر سازمانی اعم از پلیس و غیر پلیس برای فعالیت خود از بودجهای برخوردار است. این پول یا از محل مالیات و عوارض مردم تامین میشود یا از سرمایه ملی نفت. مردم کار میکنند و مالیاتمی پردازند تا پلیس امنیت آنان را حفظ کند و از قبل آن خود آنان نیز حقوق و دستمزد و پاداش دریافت میکنند. مردم مالیات نمیدهند تا پلیس آنان را هدایت کند. چرا که ترجیح میدهند این کار را از مسیرهای دیگر انجام دهند و طرف حساب پلیس باید مجرمان و بزهکاران و متخلفان باشد نه آنکه هر شهروندی خود را در معرض عتاب و خطاب آن احساس کند. وقتی در صورت سوء ظن به ارتکاب جرم هم نمیتواند بیش از ۲۴ ساعت فرد را نگاه دارد و باید تحویل مراجع قضایی دهد چگونه میتواند بیآنکه شهروندی مرتکب جرم اشکاری شده باشند با او برخورد کند و در توجیه بگوید در حال حفظ و توسعه ارزشهای اسلامی آن هم با یک قرائت خاص و نه آنچه الزاما قانون مقرر کرده بودهاند؟
۱۰- به لحاظ شکلی هم شاید زیبنده نباشد که یک روحانی و عضو خبرگان در حضور روسای کلانتریها از هملباس خود انتقاد کند چرا که اگر آن هملباس از چشم پلیس بیفتد بعید نیست که این نظر را تعمیم ندهند. از قدیم گفتهاند حرمت امامزاده با متولی است هر چند که باز جای تقدیر است که مصباح در این سخنان اصل مبارزات افراد مورد انتقاد خود را تایید کرده و خود را در این دسته قرار ندادهاند.
عصر ایران