خبرگزاری کار ایران

«زندگی مون قصه نبود»؛ برنامه‌ای که آرزو‌ها را برآورده می‌کند

کد خبر : ۲۷۵۹۸۳

ساخت برنامه‌های جدید در صدا و سیما دو شکل دارد، یا بسیار ساده است و یا بسیار سخت. شکل ساده آن کپی از برنامه‌های دیگر است با اندکی تغییرات، آن هم در دکور یا مجری. شیوه سخت آن اما ریزبینی است برای شبیه نشدن به هیچ کدام از برنامه‌ها. به خصوص با توجه به تعدد برنامه‌ها، این کار بسیار سخت است. برنامه «زندگی مون قصه نبود» از آن برنامه‌هایی است که ممکن است هر قسمت آن بگویید «این شبیه آن برنامه نیست؟» اما خودشان تاکید دارند که این شبیه هیچ برنامه‌ای نیست. آن قدر بر این نکته مصر هستند که می‌گویند برای تک تک صحنه‌هایی که بیننده‌ها می‌بینند و همه آنچه که از چشم آن‌ها دور است، چندین و چند احتمال را در نظر گرفته‌اند، وسواس به خرج داده‌اند تا تنها خودشان باشند و شباهتی از هیچ برنامه‌ای نبرند. این طور که می‌گویند چندین سوژه را کنار گذاشته‌اند تا این تمایز حفظ شود. کاری پیمایشی و تحقیقی انجام داده‌اند، به دنبال سوژه‌هایشان سفر کرده‌اند تا از نزدیک ببینند و با دقت و وسواس انتخاب کنند تا متمایز باشند.

علیرضا سپهرین، تهیه کننده مجموعه زندگی مون قصه نبود، ایمان سرورپور، طراح برنامه و مجری زندگی مون قصه نبود و مهرداد شاملو مجری طرح و سردبیر در گفت‌و‌گویی، روند شکل گیری این برنامه را توضیح داده‌اند.

این شکل از برنامه تقریبا کار جدید و نویی در تلویزیون بود، اما به نظر می‌رسید نقطه محوری خاصی را مد نظر نداشت.

سرورپور: شما در بررسی این برنامه باید اساس آن را بدانید. زندگی مون قصه نبود، قصه زندگی همه ماست. آدم‌هایی که همه هدف دارند، آرزو دارند، فقط شکل این‌ها با هم فرق دارد. اصل داستان یا‌‌ همان به قول شما محور، عشق است و شادی. وظیفه ما دادن عشق به آدم هاست. خواستیم این باور را تکرار کنیم و یادآور شویم که آرزو کوچک و بزرگ ندارد، اندازه زدن آرزو‌ها، امید را دور می‌کند.

شاملو: اگر منظورتان از نقطه محوری، دیگر برنامه‌های تلویزیونی است، بله ما تمام تلاش خود را کردیم تا از آن ساختار دور شویم. شبکه آموزش پیشنهاد ساخت برنامه‌ای را داده بود، این برنامه می‌توانست مانند سایر برنامه‌ها باشد که شامل حضور یک یا چند ستاره می‌شد، اما اقبال مناسبی نزد مردم نداشت و با هنرمندان ثابت، پای ثابت تمام شبکه‌ها بود یا طرح نویی را می‌انداخت. در این بخش ما در دو جهت به صورت موازی سعی کردیم ساختار جدیدی داشته باشیم. اول آنکه برنامه به جای آنکه شخص محور باشد، اتفاق محور باشد، دوم آنکه جای خالی برخی برنامه‌ها را که در شبکه‌های خارجی همچون بخش اخبار اعتبار و جایگاه دارد، را در شبکه‌های داخلی ایجاد کنیم. برنامه «اپرا» یکی از آن برنامه هاست. این دو هدف اساس شکل گیری برنامه بود.

سپهرین: یک نکته را به عنوان تهیه کننده بگویم. این برنامه از نظر ساخت سعی شد در صدر برنامه‌های شبکه باشد. هزینه‌هایی که برای دکور، گروه تصویربرداری و صدابرداری شد، می‌توانم بگویم شبیه ندارد. کار با دقت در میان چند گروه تقسیم شده بود. حتی آنچه در ۴۵ دقیقه یا یک ساعت پخش برنامه می‌بینید، پازل‌هایی است که در ‌‌نهایت با دقت کنار هم قرار داده شده‌اند.

چند درصد به هدفتان رسیدید؟

شاملو: مدعی نیستیم که این برنامه شکل اصلی خود را پیدا کرده است، اما خواسته اصلی ما تولید برنامه‌ای متفاوت بود و در عین حال تاکید داشتیم که اتفاق محور باشد. برای همین کار را در چندین گروه پیش بردیم. یک گروه تحقیق داشتیم که سرپرستی آن بر عهده بهناز جلالی‌پور بود. جهت دهی، هدایت گروه، هماهنگی برای‌‌ همان هدف اصلی برنامه، بر عهده ایشان بود. این گروه متشکل از تعدادی دانشجو، روزنامه‌نگار، عکاس، و نویسنده بودند. آن‌ها محدوده خاصی برای خودشان تعریف نکردند و می‌توان گفت به صورت پیگیر هر موضوع و سوژه‌ای را در هر کجا پیگیری می‌کردند. به همین دلیل چندن مه‌مان برنامه از دیگر شهرهای مختلف ایران بودند. این گروه بعد از طراحی برنامه، کار خود را شروع کرد. گاهی سوژه‌های نابی داشتیم که اتفاق در مورد آن‌ها رخ نمی‌داد و گاهی سوژه‌هایی که در ظاهر معمولی بودند، اما در انتظار اتفاق بودند و این اتفاق قابلیت رخ دادن داشت. این موارد ظرف یک سال تحقیق و بررسی شناسایی شدند.

در این برنامه ما شاهد هستیم که فرد آرزوی خودش را می‌گوید و به چشم برهم زدنی، این اتفاق می‌افتد. این اتفاق‌‌ همان است؟

بله.

اما این سرعت در رخ دادن اتفاق، باورپذیری بی‌اطلاعی مهمانان شما را کم می‌کند.

کار گروه تحقیق همین بود. باید از کانال‌های مختلف، به اون خواسته دست پیدا می‌کرد، این خواسته آنالیز می‌شد، راه‌های تحقق آن بررسی می‌شد و بعد از آن اتفاق رخ می‌داد. یعنی هر گروه بعد از انجام کارش، تصور می‌کرد کار به پایان رسیده، اما‌‌ همان لحظه کار سخت تری آغاز می‌شد و آن «اتفاق» بود.

یعنی شما با برآورده کردن آرزو‌ها قصد شاد کردن آدم‌ها را داشتید؟

سرورپور: ما غول چراغ جادو نبودیم. چوب جادویی هم نداشتیم. اما تیمی همراه داشتیم که طبق کار تحقیقاتی که انجام می‌دادند و مشاوره‌هایی که رد و بدل می‌شد، به این نتیجه می‌رسیدیم که در مورد هر سوژه چه باید کرد.

سپهرین: ببینید برنامه حتی در بخش سوژه‌ها یا مهمانان هم چندین بخش داشت. در یک سوی افرادی که به عنوان مهمانان اصلی ما در مقابل دوربین حاضر شدند، مورد تحقیق قرار گرفته بودند، آرزوهای آنان از طرق مختلف شناسایی شده بود و در سوی دیگر مهمانانی بودند که در کار سورپرایز کردن یا برآورده کردن آرزو‌ها دخیل بودند. برخی از وعده‌هایی که در برنامه داده شده و یا در قسمت‌های بعدی شما خواهید دید، در از نظر هزینه‌ای، بالاست البته برای یک برنامه تلویزیونی، اما آنچه در ذهن ما بود، انجام یک حرکت خاص بود. نه آنکه کاری کنیم که هیچ کسی انجام نمی‌دهد، بلکه یادآوری اینکه کمی بیشتر به اطرافمان نگاه کنیم.

الان به نظرم برنامه باز هم فرد محور شد. همچنان بر آن اتفاق محور بودن، تاکید دارید؟

سپهرین: بله، اتفاق محور بود. هیچ محدودیتی برای خودمان نگذاشتیم که حتما باید از این راه رفت. به اندازه همه اتفاقات جای پیشنهاد باز بود. مثلا در مورد برنامه صدور اقامت برای خانواده افغان، یا مین روبی، این‌ها هر کدام یک اتفاق بود و نمی‌توان از کنار آن به راحتی گذشت. اتفاقا در کنار آن بسیار هم فکر شده بود، شاید این‌ها جزو برنامه‌های سوژه محور ما بودند، اما پس زمینه آن انجام‌‌ همان حرکت بزرگ و اتفاق بود. شاید یادگاری‌هایی از برنامه زندگی مون قصه نبود برای تلویزیون و مردم. حضور افرادی که اتفاقا حق زیادی دارند اما ساده از کنار آن‌ها می‌گذریم. اتفاقا وقتی آن‌ها کنار ما نشستند، بحث اصلی حتی آرزوی آن‌ها و برآورده کردنش نبود، شاید کلمه آرزو هم برای آن‌ها خیلی کوچک باشد، اما حضورشان و صحبت کردن در مورد وضعیتشان مهم بود. در واقع‌‌ همان تلنگری که باید به همه‌مان زده شود. باز بر می‌گردیم به‌‌ همان اتفاق.

یعنی قرار بود نقش معلم اخلاق را بازی کند؟

سرورپور: شاید بهتر بود در پایان مجموعه این موارد مطرح می‌شد به دلیل آنکه بخشی از برنامه‌ها هنوز پخش نشده است، اصلا مساله معلم اخلاق و درس دادن نبود، حداقل برنامه و ما نقش معلم را بازی نکردیم. یعنی از اساس چنین بنایی نداشتیم. بلکه آن افراد با حضورشان در برنامه همه آنچه را باید به ما یادآوری کنند، کردند. در مورد قضاوت‌های بدی که وجود دارد، در مورد موضع گیری‌های نامربوطی که ما می‌کنیم.

در مورد مهمان‌ها و سوژه‌ها هم یک توضیحی بدهم. این برنامه شاخصه‌های خاص خود را داشت. به ثمر رسیدن این کار تقریبا یک سال زمان برد. افراد زیادی داشتیم و آرزوهایی که داشتند، اما برای ما نکات زیادی مطرح بود. حتی شاخصه‌های مه‌مان هم مهم بود.

یعنی شما دست به انتخاب افراد زدید؟

سرورپور: بله.

یعنی شانس با افراد باید یار می‌شد تا آرزویشان برآورده شود.

سرورپور: بله. بخشی از آن هم شانس بود. اینکه من می‌گویم شانس، منظورم این است که فردی که با تمام محدودیت‌های فیزیکی باز هم خسته نشده، نا‌امید نشده، تلاشگر است و همچنان شاکر. اینجا اصلا بحث برآورده کردن آرزو نیست، اتفاقی که در مورد او افتاده، شاید بتوان گفت تقدیر و تشکر است یا حتی یک خسته نباشید. او فقط در کنار ما نشسته است و راوی است. اینجا، اتفاق خود اوست.

شاملو: انتخاب کردن کار بدی نیست. به هر حال شما باید در مقابل دوربین کسی را ببینید که در پایان بگویید واقعا شایستگی‌اش را داشت. در عین حال هدف‌های برنامه هم تامین می‌شد. مثلا برنامه‌ای مانند جشن تولد، شاید کار بزرگی به نظر نرسد، اما شادی بچه‌ها قابل وصف نبود، موضوع ما این بود که دایم به خودمان یادآوری کنیم شاد کردن دیگران خیلی سخت نیست. اما در کنار آن اهداف بزرگی هم داشتیم. مثلا ساخت مدرسه، زمین بازی که مه‌مان آن دختری بود که پایش را از دست داده بود. و برنامه‌های زیادی که هنوز پخش نشده است.

ما شبیه برآورده کردن آرزو‌ها را تقریبا در‌‌ همان شب‌های شروع مجموعه در شبکه‌ای دیگر دیدیم. حتی برخی معتقدند برنامه شما به یکی از برنامه‌های مناسبتی شبیه است.

سرورپور: یکی از تاکیدات ما و تیم تهیه این بود که قرار نیست شبیه به برنامه‌های دیگر شویم. قرار نیست برچسب این و آن بر روی برنامه بخورد، برای همین همه چیز باید متفاوت باشد. حتی در مورد شاد و غمگین بودن برنامه و مه‌مان نیز تاکید داشتیم. ما قرار نبود به قول شما معلم اخلاق باشیم، قرار هم نبود برای وجدان کسی دادگاه تشکیل بدهیم و چشم مردم را اشک بار کنیم و دلشان را خون. شاید در جایی این اتفاق بیافتد، اما اساس برنامه این نیست. موضوع مهم برای ما‌‌ همان شادی است. مهم‌تر از آن هم هدف اصلی که داشتیم. اینکه با چشم‌های بازتری دنیا را ببینیم و کمتر قضاوت کنیم و بهتر افراد کنارمان را بشناسیم. اصلا مبنای ما مادی بودن سوژه‌ها نبود. در هر قسمت ممکن است شما سوژه‌ای ببینید که با دیگری فرق دارد و کار ما را به سمت خاصی سوق می‌داد. حتی پیش بینی‌های ما را بر هم می‌ریخت.

یعنی خودتان هم سورپرایز می‌شدید؟

سپهرین: بار‌ها و بار‌ها این اتفاق افتاد. گاهی بچه‌ها در پشت صحنه بیشتر هیجان زده می‌شدند و جیغ و فریاد می‌کردند.

یکی از بخش‌های برنامه، آرزوی اشیاء است. آن قدر از انسان‌ها دور شدید که به اشیا پناه بردید؟

شاملو: آرزو، وجود و زندگی هر موجودی را می‌سازد. خیلی از ما ارزو‌هایمان را فراموش کرده‌ایم، یا از ان حرف نمی‌زنیم. اما در بخش آرزوی اشیا، می‌بینیم که حتی هر شی از ابتدای وجودش تا الان آرزوهایی داشته. روزهای تلخ و شیرین زیادی داشته است. این خاطرات به گونه‌ای است که می‌توان گاهی در قالب آن‌ها فرو رفت.

این برنامه قرار است ادامه داشته باشد؟ یعنی می‌توان انتظار داشت هر سال یک بار دیگر با سوژه‌های جدید بیایید؟

سپهرین: انتظار ساخت ادامه این کار وجود دارد. ما هم سوژه‌های بسیاری داریم که با وجودی که ضبط برنامه ماه‌ها پیش تمام شده و پخش آن شروع شده است، همچنان در جستجوی آرزو‌هایشان هستند تا برآورده شود.

بخش دوم را چطور انجام می‌دادید؟ این واکنش‌ها همه طبیعی است؟

سرورپور: گاهی اوقات حتی بخشی از تیم تهیه و تولید نیز از بخش دوم خبر نداشت. برای همین در هر شب که برنامه ضبط می‌شد، فقط مه‌مان ما سورپرایز نمی‌شد، بلکه تیم هم غافلگیر می‌شد.

پخش برنامه "زندگی مون قصه نبود" از ابتدای سال 94 شروع شده و هر هفته شب‌های جمعه و شنبه از شبکه آموزش پخش می‌شود.   

ارسال نظر
پیشنهاد امروز