خبرگزاری کار ایران

محمد مقدم:

آزاداندیشی باید دو عنصر اندیشه و آزادی را توامان داشته باشد

کد خبر : ۲۳۵۰۰۹

امام از دین به گونه ای دفاع کرد که دین را همگون با نیازهای امروز بشر بسازد / یکی از خطراتی که آن را احساس می کنم، این است که علوم انسانی را از دانشگاه ها حذف کنیم و به جای آن علوم اسلامی را بگذاریم / دین به عنوان آموزه های اخلاقی آمده است طرز استفاده از اتم را به انسان آموخته است

۲۷ آذر ۵۸ آیت الله مفتح توسط گروهک تروریستی فرقان به شهادت رسید و این روز توسط امام خمینی(س) به عنوان روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شد. سالهاست در سالروز شهادت دکتر مفتح سخن از وحدت حوزه و دانشگاه می شود و به نحوی تفسیرها و تاویل های مختلفی از ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه و چگونگی آن مطرح می شود. آنچه که به نظر ضروری به نظر می رسد، بازخوانی اندیشه امام در مورد وحدت حوزه و دانشگاه و تببین این موضوع مهم است. اینکه تا چه حدی برداشت و درک درستی از وحدت حوزه و دانشگاه صورت گرفته و تا چه حدی این مهم انجام پذیرفته است. آیا وحدت حوزه و دانشگاه به معنی تلفیق این دو نهاد علمی و فرهنگی در یکدیگر است یا هم اندیشی و همفکری این دو نهاد به معنی یکدست کردن تفکر و اندیشه های جاری در این دو نهاد است؟ وحدت حوزه و دانشگاه چگونه در ارتباط با قلمروهای دین و دانش است و فقه و علم چگونه می توانند پاسخگوی نیازهای روز جامعه باشند؟ دکتر محمد مقدم، معاون بین الملل مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی و رئیس اسبق مرکز اسلامی هامبورگ شخصیت حوزوی و دانشگاهی است که به سوالاتمان در این باب پاسخ داده است. او معتقد است: منظور امام از وحدت حوزه و دانشگاه نوعی وحدت فکری و نزدیکی نگاه این دو نهاد به همدیگر بود. حوزه نهادی است که متولی امور دینی و فرهنگ اسلامی است و نهاد دانشگاه، نهادی است که در راستای مسائل علمی و رفع نیازهای این جهانی و زندگی انسان حرکت می کند. امام می خواست بگوید این دو قشر مکمل یکدیگرند. این دو نهاد زمانی می توانند مکمل یکدیگر باشند که در تعامل با یکدیگر باشند و نگاهشان را اصلاح کنند. مقدم علت نامگذاری روز وحدت حوزه و دانشگاه را تصمیم امام به نهاد سازی و نهادینه کردن وحدت حوزه و دانشگاه می داند. مشروح گفتگوی خبرنگار جماران با دکتر مقدم در ادامه آمده است:

با توجه به آرا و اندیشه های امام به نظر شما منظور ایشان از وحدت حوزه و دانشگاه چه بوده است؟

این سوال خوبی است که وحدت حوزه و دانشگاه به چه معنی است؟ آیا این به معنی تلفیق این دو نهاد با یکدیگر است یا نه؟ از بیانات و توضیحاتی که خود امام در پیام ها و سخنرانی هایشان دارند، از وضعیتی که بین دونهاد حوزه و دانشگاه در زمان ظاغوت بوده همواره رنج می برده اند. چون دو نگاه متناقض و متفاوت نسبت به این دو نهاد از طرف یکدیگر حاکم بوده است. حوزویان دانشگاهیان را بر نمی تافتند با توجه به اینکه اینها در حوزه علوم و دانشهایی قرار گرفته بودند و تبلیغاتی که شده بود دانشگاهیان را فرو رفته در فکر و فرهنگ مغرب زمین می دیدند و جدای از منش و بینش توجیه می کردند. از طرف دیگر دانشگاهیان هم نگاه بسیار بدبینانه ای نسبت به حوزویان داشتند. برخی از دانشگاهیان جریان حوزه را جریان واپسگرا و متحجرانه تلقی می کردند. به تعبیر امام، نگاهی که دانشگاهیان نسبت به حوزویان داشتند: آنها را به دو شاخه تقسیم می کردند؛ برخی از آنها درباری و برخی دیگر وابسته به انگلیس معرفی می شدند. اینکه ساخته و پرداخته بیرونند. و اینچنین مطرح شده بود که حوزه علمیه نجف توسط انگلیسی ها در عراق پایه گذاری شده است. منظور امام از وحدت حوزه و دانشگاه نوعی وحدت فکری و نزدیکی نگاه این دو نهاد به همدیگر بود. حوزه نهادی است که متولی امور دینی و فرهنگ اسلامی است و نهاد دانشگاه، نهادی است که در راستای مسائل علمی و رفع نیازهای این جهانی و زندگی انسان حرکت می کند. امام می‌خواست بگوید این دو قشر مکمل یکدیگرند. این دو نهاد زمانی می توانند مکمل یکدیگر باشند که در تعامل با یکدیگر باشند و نگاهشان را اصلاح کنند. نگاهی که در ضمیر دانشگاهیان فرو رفته بود و حوزویان را واپسگرا و مربوط به گذشته معرفی می کردند نگاه بسیار غلطی بود و به نگاهی که استعمار به اصل دین و دینداری داشت بر می گشت. دین و معنویت مقوله ای است که همیشه مورد نیاز انسان هست و خواهد بود. حتی اگر علم مسلح به دین و اخلاق و معنویت نباشد نمی تواند در خدمت انسان قرار گیرد. حوزویان هم باید نگاه خود را به دانشگاه اصلاح می کردند. این نگاه که دانشگاهیان جماعتی غرب زده و فوکولی متجدد هستند نمی توانست مشکلی را حل کند. آن ها در عرصه هایی از علم و دانش قرار داشتند که به تعبیر امام کار حوزویان نبوده است. تخصص آنها در علوم سیاست و اقتصاد، در علوم تجربی و انسانی مبانی و مراحلی را شامل می شود که مورد نیاز اداره جامعه است. تمام تلاش امام در این سمت و سو بود که یک نگاهی را بین حوزه و دانشگاه ایجاد کند که این دو نهاد را در پیوند و تعامل با یکدیگر را قرار دهد. به جای اینکه مثل استعمار این دو قشر، یعنی عالم دینی در مقابل علمای به علم امروز قرار دهد، تلاش داشت آنها را درکنار یکدیگر قرار دهد. نگاه امام مبتنی بر نیاز متقابلی است که علم و دین نسبت به یکدیگر دارند. همانگونه که دین در برخی از حوزه ها جولانگاه علم و دانش است و به او واگذار کرده است، علم هم نیاز به معنویت و اخلاق دارد. تمام تلاش امام این بود که طلبه را با دانشجو، حوزه و دانشگاه و در یک جمله فیضیه را با دانشگاه به جای اینکه مقابل یکدیگر قرار گیرند در کنار هم و متعامل با هم قرار دهد.

امام به عنوان مرجع دینی و فردی حوزوی توانسته بود با دانشگاهیان رابطه خوبی برقرار کند. حضور دانشجویان در نهضتی که منجر به انقلاب شد، پیامهایی که به داشنجویان داخل و خارج کشور از طرف ایشان صادر شد و بازخوردهای مثبتی که از طرف قشر دانشگاهی نسبت به ایشان می شد نشان از تعامل موفق با دانشگاه دارد. امام خمینی(س) چه ضرورتی می بینند که روزی را به نام روز حوزه و دانشگاه نامگذاری کنند و چرا روز شهادت شخصیتی مثل شهید مفتح را برای این روز انتخاب می کنند؟

امام شخصیتی بود که توانست پلی را بین عرصه‌های مختلف جامعه ایجاد کند. امام در واقع انقلابی را خلق کرد که تحولی همه جانبه در تمام عرصه های زندگی انسان ایجاد کرد. امام در حقیقت چنین تبیینی از دین عرضه کرد. بهانه ای که قبل از امام در دست خیلی از روشنفکران بود اینکه دین افیون ملت ها است. امام با تفسیر و قرائتی که از اسلام آورد، نشان داد بسیاری از نیازهایی که بشر امروز داشت و بسیاری از مقولاتی که در دنیای مدرن مطرح می شد؛ از آزادی گرفته تا عدالت اجتماعی، از قانون گرایی گرفته تا نظام های دموکراتیک از پایگاه و جایگاه دین از تمام اینها دفاع کرد. امام قرائتی از دین مطرح کرد که در آن دین ضد آزادی نیست بلکه در درون این قرائت، دین حامی آزادی بود. قرائتی از دین که خودش به عدالت اجتماعی دعوت می‌کرد و با مردمسالاری سازگار بود را مطرح می کرد. امام به عنوان یک مرجع دینی و عالم اسلامی از دین به گونه ای دفاع کرد که دین را همگون با نیازهای امروز بشر بسازد. همان دینی که در گذشته حربه ای در دست دشمنان دین بود و به واسطه آن فضاهای دانشگاه را مسموم می کردند و می گفتند حوزه رجعت گرا و واپس گرا است. دلیلش این بود که در بخشهایی به این قرائت در حوزه تن نمی دادند. بزرگترین نقشی که امام به عنوان عالم اسلامی داشت، این بود که انقلاب به عنوان تحول اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و آن دگرگونی که باید جامعه ما را تکان می داد تا از آن نظام فروخفته ظاغوتی بیرون بیاید را در سایه دین و به عنوان شخصیت دینی مطرح کرد. امام می‌خواست اسلام را از انزوا بیرون کشد و به توده ها نشان دهد علاوه بر اینکه اسلام پای بند به معنویت و اخلاق است، به مردمسالاری و آزادی می پردازد و می تواند در عرصه زندگی روزمره ما نقش ایفا کند.

امام تاکید داشتند که علاوه بر تحولاتی که روی می دهد نهاد سازی هم انجام شود. اینگونه نباشد که جریانات مثل موجی و نسیمی عبور کنند و تمام شوند. اینکه امام خطر روی در رویی حوزه و دانشگاه را مطرح می کند به خاطر این است که معتقد است این دو نهاد مکلف و متکفل به فرهنگ سازی جامعه هستند. فرهنگ حوزه و متولیان دین و فرهنگ و دانشگاه، متولیان علم. تمام تاکید امام بر این است که وقتی این دو قشر در کنار همدیگر قرار گرفتند می توانند این نسیم را متداوم کنند. و این فضای نشاط آور و مفید را نهادینه کنند. طبیعی است که بهترین روز برای نامگذاری این مناسبت روزی است که شهادت عالمی دینی مثل شهید مفتح که همزمان استاد دانشگاه هم هست را برای چنین روزی انتخاب کند. یکی از دوستان دانشگاهی از دوران اول انقلاب نقل می کرد که کسی می گفت: برای من هیچ وقت لباس مطرح نیست. وقتی مرحوم آیت الله مطهری را در دانشگاه میبینیم با توجه به اینکه ایشان آنقدر مدرن فکر می کنند که فکر می کنم یک شخص کت و شلواری کراواتی هستند. و فلان آقای کراواتی را که می بینیم با توجه به ذهن و تفکر متحجری که داشت فکر می کردم در قهقرا زندگی می کند. امام شخصی مثل شهید مفتح را که شخصیتی دانشگاهی بود و تحصیلات حوزوی نیز داشت را به عنوان الگو و یاد بود قرار داد. اینکه می خواهیم حوزه در کنار دانشگاه قرار گیرد و دانشجو در کنار طلبه قرار گیرد، نماد آن را روز شهادت فردی قرار می دهد که هم طلبه بود و به حوزه منتسب بود و از سویی دیگر استاد دانشگاه بود و علوم دانشگاهی را در سطح آکادمیک گذارنده بود. نامگذاری این روز به قصد نهادینه کردن این مطلوب بود. مفتح را انتخاب کرد چون مورد قبول حوزویان و دانشگاهیان بود، تا حوزه بگونه ای از دین دفاع کند و اسلام را مطرح کند که دین مبتنی بر پاسخگویی بر نیازهای امروز جامعه باشد. و دانشگاهیان آنگونه به معنویت و اخلاق پایبند باشند که خودشان را جدای از دین و مردم دیندار قلمداد نکنند.

آیا درک صحیحی از مفهوم «وحدت حوزه و دانشگاه» شده است؟ به نظر می رسد بعضی وقتها تدریس دروس حوزوی در دانشگاه ها و حضور روحانیت در دانشگاه به عنوان نزدیک کردن این دو نهاد از جانب برخی تلقی شده است؟ چقدر این نگاه با نگاه امام به مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه سازگار است؟

وقتی می گوییم وحدت حوزه و دانشگاه منظور این نیست که دروس حوزه را در دانشگاه تدریس کنیم. به نظر من اگر در عملکردها صورت مساله را درست و روشن ندانیم به جای اینکه حوزه و دانشگاه را به هم نزدیک کنیم ناخواسته از هم دور می کنیم. تلقی خود امام از وحدت حوزه و دانشگاه این نبود که حوزویان به دانشگاه ها بیایند. امام دنبال این نبود که نهادی را در دانشگاه شکل دهد. امام بیشتر روی نگاه ها متمرکز بود. در قرائتی که امام از اسلام می آورد عنایت داشت به حوزه بگوید با حفظ همان اجتهاد جواهری، ستونهایی که در پرتو آن، حوزویان به اجتهاد می پردازند مواظب باشند از عناصر زمان و مکان دور نیافتند. اگر حوزه نخواهد این چرخش را در خودش ایجاد کند و این تحول را در بن مایه‌های خودش ایجاد نکند، طبیعتا نمی تواند با زمان و تاریخ سرزمین خودش حرکت کند و ناخواسته آن ذهنیت منفی را در خودش ایجاد می کند. اگر دینی که به نسل امروزمان عرضه می شود دینی باشد که در چالش با آزادی، مردمسالاری، اخلاق و عدالت اجتماعی باشد همان گره و مشکل زمان طاغوت ایجاد خواهد شد. حوزویان باید توجه داشته باشند ضمن حفظ نظام جواهری به اجتهاد در اصول، تاریخ و فلسفه بپردازند و بدانند که در چه زمانی زندگی می کنند. باید قرائت ما از دین قرائت مبتنی بر نیازهایی باشد که در زندگی با آنها درگیر هستیم. نه اینکه در فروع فقهی به مسائلی بپردازیم که اصلا اکنون مطرح نیست. از آن طرف هم امام روی دانشگاه عنایت دارد که دانشگاه خود را بی نیاز از علوم حوزوی نداند. درست است که یک دانشجو در عرصه تاریخ و جغرافیا و فیزیک و شیمی تحصیل کرده است، نیاز به دانش‌های اسلامی هم دارد. چیزی که الان دارد به وجود می آید و یکی از از خطراتی است که آن را احساس می کنم، این است که علوم انسانی را از دانشگاه ها حذف کنیم و به جای آن علوم اسلامی را بگذاریم. علوم دینی هم جایگاه خاصی در دانشگاه دارد و علوم الهیات از دیرباز دانشکده و دانشگاه داشته است. ولی برخی علوم مثل علوم تجربی را نمی توان با عناوین شیمی اسلامی و فیزیک اسلامی مطرح کرد. قلمرو دین در چنین مسائلی نیست. آنچه می توانیم انتظار داشته باشیم این است که یک شیمیدان و یک فیزیک دان نسبت به معنویت و اخلاق متعهد باشد. اگر صورت مساله را درست نفهمیم، به جای اینکه وحدت و همدلی را در دانشگاه ایجاد کنیم منجر به دوری این قشر خواهیم شد. باید صورت مساله را خوب درک کنیم؛ قلمرو دین و دانش را بفهمیم و دید مثبت و احترام متقابل نسبت به همدیگر داشته باشیم.

به نظر می رسد، بعضاً درگیر مسائلی هستیم که می توانست با هم اندیشی و بررسی مشترک حوزه و دانشگاه، فقها و اساتید دانشگاه حل شود. مثل مساله سود بانکی، بانکداری اسلامی، مساله ربا و تناقضات و تعارضاتی که ممکن است این بین وجود داشته باشد. نزدیکی این دو نهاد و ارائه خروجی و مدلی که هم مورد قبول فقه اسلامی باشد و هم اجرایی و کاربردی باشد، خروجی مشترک حوزه و دانشگاه برای حل این قبیل مسائل در این چند ده سال گذشته چگونه بوده و چه آینده ای را می توان برای آن متصور بود؟

یک واقعیت را باید پذیرفت. بسیاری از آموزه های علمی، آموزه هایی نو و جدید است. وقتی امروز صحبت از علم اقتصاد می کنم با چهارچوب هایی که دارد علمی جدید است که در دنیای علم و دانش تفسیر و تبیین شده است. وقتی صحبت از دموکراسی و مردم سالاری و آموزه های توابع آن می شود، از مسائلی حرف می زنیم که بر دنیای مدرن مبتی است و در عصر مدرن در جوامع ما شکل گرفته اند. مسائلی مثل قانون اساسی و تفکیک قوا مسائل جدیدی است. طبیعی است آنچه که در حوزه دین از آن سخن می گوییم در مورد کلیات و شاخص ها می‌باشد. عمده این است که این آموزه های مدرن و جدید نسبت به آموزه های کلی دینی ما در تقابل نباشد. اینکه اصرار کنیم و بگوییم می خواهیم علم اقتصاد را کنار بگذاریم و جایگزین این علم را از حوره بیرون بیاورم، خدمتی به حوزه و اسلام نکرده ایم. قلمرو اسلام چیز دیگری است. قلمرو اسلام که علوم تجربی نیست. فیزیک، شیمی و روانشناسی و غیره علومی هستند در راستای تجربیات علمی، تئوری ها و فرضیه ها و آزمون هایی که بشر داشته به وجود آمده اند. قلمرو علم و دین را باید مورد بازشناسی قرار دهیم. اینکه قلمرو دین را آنقدر گسترده فرض کنیم که بر همه چیز سایه بیاندازد، نه ممکن است و نه خدمت به دین است. خود دین نیامده است که آنچه که عقل و ذهن من و شما می تواند به آن برسد را در حوزه خود بگیرد. دین آمده است به سوالاتی جواب دهد که عقل بشر قادر به پاسخگویی به آن نیست.

یعنی شما معتقدید که این دو نهاد رقیب هم نیستند؟

دقیقا. به شرطی که قلمرو آنها را مشخص کنیم. دین نیامده است که علوم تجربی را به بشر بیاموزد. دین نیامده است که مثلا اتم را بشکافد. اتم را عقل و ذهن و ضمیر و استعداد انسان می شکافد. دین به عنوان آموزه های اخلاقی آمده است طرز استفاده از اتم را به انسان آموخته است. اینکه بشر از اتم به عنوان انرژی پاک استفاده کند نه اینکه بمب درست کند و دنیا را ویران کند. اگر قلمرو دین وعلم را باز بشناسیم این مشکلات حل خواهد شد. این که برخی از متدینان تلاش می کند بگویند که هر چیزی از درون دین قابل استخراج است معتقدم این نگاه حداکثری به دین نه در ادعای دین است و نه در توان دین. دین هیچ گاه مدعی پر کردن علوم انسان نیست.

قانون، سیاست، برنامه های تولید شده از طرف متخصصان دانشگاه نیازمند زمینه های فرهنگی، دینی و عرفی است که همواره متاثر از حوزه هستند؛ مثلا اجرای قانون، تعهد به قانون، عدم فساد متاثر از اخلاقیات و فرهنگ دینی مردم است. حوزه از این منظر چقدر در پیوند با مسائل روز با دانشگاه همراهی کرده است؟

در حکومت های سکولار و دینی کارکرد این دو نهاد طبیعتا متفاوت است. در جمهوری اسلامی ایران که به برکت هنرمندی معمار کبیر انقلاب، امام خمینی(س) برپا شده است نهادی مثل حوزه نمی تواند نگاه خود را نسبت به نیازهای کلی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه نداشته باشد. او نمی تواند مثل مواجهه با جامعه طاغوت، صرفا یک نگاه منفی داشته باشد. اینکه بگوید: موسیقی و رادیو تلوزیون را گوش نکنید. او باید هنر را بشناسد و در مورد هنر نظر دهد. باید در مورد قوانینی که تصویب می شود صاحب نگاهی باشد. بر این باورم اگر این نگاه را داشت باشد مسائلی که در عرصه اجتهاد قرار می دهد کارهای دیگری باید باشد. نمی تواند خود را از مسائل روزمره ای که ما به عنوان جامعه دینی با آن مواجه هستیم، کنار بکشد. معتقدم کارهایی در حوزه های ما انجام می شود ولی هنوز به اندازه کافی شکل نگرفته است. اجتهاد بالنده و پویا یعنی در پرتو اصول و ضوابط کلی گذشتگان مسائل مورد نیاز و نوظهور خودمان را تبین کنیم و به نتیجه قاطعی برسیم.

اگر بخواهیم از زاویه ای دیگر به این مساله بپردازیم این سوال مطرح می شود که چقدر دانشگاه می تواند اهداف حوزه را در حوزه عرفی دنبال کند و به استمرار حوزه در عرف عمل کند؟ از این منظر حوزه و دانشگاه تا چه حدی می توانند تکامل بخش هم باشند؟

بخشی از این مسائل جنبه های نظری دارد که طبیعتا در دانشگاه و در بخشهایی که بر علوم انسانی مبتنی است به شکل آکادمیک مطرح می شود. بالاخره دانشکده های الهیات و علوم اسلامی این مسائل را در عرصه دانشگاهی مطرح و نقد می کند. البته مشروط به اینکه این مهم در بستر علم باشد. اینکه قابل بحثو نظر باشد و بتوانیم به شیوه تحقیقی و اجتهادی عمل کنیم. اینگونه نباشد که دانشگاه ما توان و تحمل نگاه های متفاوت را نداشته باشد. آنچه که در نگاه مقام معظم رهبری هم با عنوان کرسی های آزاد اندیشی بوده است. آزاد اندیشی باید دو عنصر اندیشه و آزادی را توامان داشته باشد. اندیشه و فکر که نمی تواند قالبی باشد. هر کسی فکری دارد باید بتواند آن را عرضه کند و آزادی این را داشته باشد که از فکرش دفاع کند و در کنار دفاع از فکرش امنیت داشته باشد که متهم نشود. در دانشگاه های ما از فلسفه گرفته تا عرفان از کلام گرفته تا تاریخ در بخشهایی این مسائل مطرح می شوند. در حوزه رفتاری هم فرقی ندارد. چگونه حوزویان ما باید متهعد به رفتارهای اخلاقی و دینی باشند، رفتار دانشگاهیان ما هم باید مبتنی بر اخلاق باشد. وقتی مبتنی بر اخلاق باشد فضا ها فضاهای مبتنی بر احترام و تحمل متقابل است. مساله ای که امروزه فضاهای نخبگی ما از آن رنج می برد. وقتی در فضاهای نخبگی ما این مشکلات وجود داشته باشد طبیعی است که در فضاهای عمومی ما این مشکلات وسیعتر خواهد بود. به هیچ وجه قابل قبول نیست که در فضاهای دانشگاهی این تحمل وجود نداشته باشد افکار مختلف امکان مطرح شدن نیابند. دانشجو باید احساس کند فضا و آزادی طرح اندیشه های مختلف را داشته باشد. اینکه می تواند سوال کند. باید حس پرسشگری را در فرزندانمان در دانشگاه تقویت کنیم. اگر محیط دانشگاه بالنده و زنده باشد و پرسشگری در امنیت و تعهد باشد طبیعتا دانشگاه سرزندگی و نشاط خود را دارد. در حوزه و دانشگاه باید بتوانیم چه در حوزه نظر و چه در حوزه رفتار و عمل مسائل مختلف را به اجتهاد، بحثو گفتگو بگذاریم. متولیان حوزه و دانشگاه، این متولیان عرصه علمی و فرهنگی باید این نهاد ها را به عنوان الگوی جامعه ما مطرح کنند. وقتی در این نهاد ها به جای فحش ودرگیری ببینیم مسائل به راحتی مطرح می شوند و مورد نقد قرار می گیرند این الگو به جامعه هم راه پیدا خواهد کرد. حوزه و دانشگاهی که امام اینقدر بر روی آن تاکید می کند و معتقد است این دو نهادی که متولی فکر و فرهنگ جامعه ما هست به میزانی که سالمتر و بالنده تر باشند موج آنها به لایه های اجتماعی جامعه خواهد رسید. به میزانی که بتوانیم تشنج ها را از آن برطرف کنیم و نشان دهیم که به اخلاق به معنی واقع یکلمه بها می دهد این امید هست که در لایه های دیگر جامعه هم این فضا به وجود بیاید.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز