حرفهای باهنر در باره سردار سلیمانی
جالب است حاج قاسم در تحلیل سیاسی، گوی سبقت را از خیلیها ربوده است. عرض کردم من نمیخواهم اغراق کنم اما قبل از این دوره اخیر و بلند شدن آوازه سردار سلیمانی، ما تنها کسی که میتوانستیم تصور کنیم که بعد از رهبری انقلاب - که تسلطشان بر مسائل سیاسی و نظامی بالاست - بر مسائل سیاسی تسلط دارد، سیدحسن نصرالله بود. سیدحسن نصرالله مسائل را خوب میفهمد و اهل شعار، اغراقگویی و تحلیلهای بالا ابری نیست. در کنار سیدحسن نصرالله اگر از کس دیگری بخواهیم نام ببریم باید از حاج قاسم یاد کنیم. این دو نفر در یک رده هستند.
نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، ارتباط با خانواده شهدا و مرد میدان بودن را دو خصوصیت بارز سردار سلیمانی ذکر میکند.
«خبرآنلاین» با این مقدمه، گفتوگوی خود با محمدرضا باهنر را پیرامون ابعاد شخصیتی سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه منتشر کرده است که مشروح آن در پی میآید:
* جایی از قول شما خواندم وقتی سالهای دهه ۶۰ تصمیم میگیرید به جبهه بروید، سردار به شما پیشنهاد میکند که در فضای سیاسی باقی بمانید. میخواهم بدانم که سابقه آشنایی شما با سردار سلیمانی به کجا برمیگردد؟
سردار سلیمانی اهل یکی از روستاهای شهرستان بافت کرمان است. اولین باری که من نماینده مجلس شدم، از حوزه انتخابیه بافت برای مجلس دوم ثبت نام کردم و رای آوردم. البته من متولد بافت نبودم اما به توصیه دوستان در این حوزه ثبت نام کردم و مردم هم محبت داشتند و مرا انتخاب کردند.
بنده از اواخر سال ۵۸ تا اواسط سال ۶۰ معاون استاندار کرمان بودم. آن زمان پشتیبانیهای جنگ نظم و نسقی نداشت و کارها بیشتر خودجوش انجام میشد. آن زمان لشکر ثارالله کرمان هنوز تیپ بود. ما سعی میکردیم به دلیل ارتباط کاری که با لشکر داشتیم، در ساماندهی و اعزام نیرو کمککار تیپ باشیم.
موضوع جبهه رفتن من هم مربوط به اواخر سال ۶۰ بود که بنده معاون استاندار بودم. یک بار به حاج قاسم سلیمانی گفتم میخواهم بیایم جبهه و مثل بسیجی عادی بجنگم. ایشان بحثش این بود که شما در استانداری بهتر میتوانی به ما خدمت کنی. یک طنزی هم کنارش میگذاشت و شاید هم جدی میگفت: «اهل سیاست محاسبهگرند، شما اگر به جبهه هم بیایید مراقبت میکنید که چطور بیشتر بکشید و کشته نشوید! مثل بسیجیها نیستید که به آب و آتش میزنند.»
* در آن سالها در مراودات کاریای که با او داشتید چه ویژگی دیگر قاسم سلیمانی برای شما جالب بود؟
ایشان روی تکتک بچههای لشکر ثارالله حساسیت بالایی داشت و از وضع آنها و وضعیت خانوادگیشان خبر میگرفت. وقتی هم کسی شهید میشد، پیگیر کارهای خانوادهاش بود. به همین دلیل گاهی اوقات که مشکلات این خانوادههای شهدا حل نمیشد، خیلی حرص میخورد. مثلا وقتی بنیاد شهید نمیتوانست از آن خانواده به شکل مناسب پشتیبانی کند، خودش مستقیم وارد عمل میشد و یکسری کارهای اقتصادی را برای خودکفایی این خانوادهها انجام میداد تا آنها از بیتالمال و خزانه کشور بینیاز شوند.
نکته بعد این بود که حاج قاسم علاوه بر فرماندهی، خودش به قول نظامیها جزو نیروهای لجمن(لبه جلویی منطقه نبرد) بود. امروز هم که در اوج است به این دلیل است که خودش در صحنه است. یادم هست وقتی در فاو قرار به تخلیه منطقه بود، حاج قاسم جزو آخرین نفراتی بود که از فاو خارج شد.
* خلاصه بیان شما این است که با یک مرد عملگرا طرف هستیم؟
بله، واقعا عملگراست. این اخلاصها امثال حاج قاسم را اوج میدهد و بعد از آن، باز هم باید دست خدا را دید. شما نگاه کنید در این ۲۰ سال چه اتفاقی افتاد. شاید شهیدی نبود که آرزوی رسیدن به کربلا را نداشته باشد. اما بعد از جنگ تحمیلی، یک فیلمنامه دیگر را خدا راه انداخت و آمریکاییها که صدام را آنجور حمایت میکردند، خودشان اعدامش کردند. امروز همان بچههای عراقی که گاهی به اجبار به جنگ رفتند و تا میتوانستند از جنگ فرار میکردند، بزرگترین افتخارشان این است که سرباز حاج قاسمند.
* یک بار آقای ناظم دباغ رئیس اقلیم کردستان عراق در تهران گفتوگویی کرد و از برخی خصوصیات شخصی سردار گفت. اینکه کمحرف است، به قولی که میدهد عمل میکند، عملگراست و… شما چه خصوصیاتی از حاج قاسم دیدید؟
من نمیخواهم اغراق کنم یا کسی را کوچک کنم اما بچههای نظامی وقتی بخواهند وارد تحلیل سیاسی شوند، برخی چیزها را هضم نمیکنند. من در دوران دفاع مقدس با بچههای ایثارگر درست و حسابی برخورد داشتم که میگفتند چرا نظام به ما اجازه نمیدهد که برویم و طومار رژیم صهیونیستی را در هم بپیچیم.
جالب است حاج قاسم در تحلیل سیاسی، گوی سبقت را از خیلیها ربوده است. عرض کردم من نمیخواهم اغراق کنم اما قبل از این دوره اخیر و بلند شدن آوازه سردار سلیمانی، ما تنها کسی که میتوانستیم تصور کنیم که بعد از رهبری انقلاب - که تسلطشان بر مسائل سیاسی و نظامی بالاست - بر مسائل سیاسی تسلط دارد، سیدحسن نصرالله بود. سیدحسن نصرالله مسائل را خوب میفهمد و اهل شعار، اغراقگویی و تحلیلهای بالا ابری نیست. در کنار سیدحسن نصرالله اگر از کس دیگری بخواهیم نام ببریم باید از حاج قاسم یاد کنیم. این دو نفر در یک رده هستند.
* در داخل ایران طیفهای سیاسی، در مورد سردار سلیمانی و شخصیتش اتفاق نظر دارند. این محبوبیت از کجا میآید؟
من میخواهم بالاتر از این به شما بگویم. ما یکسری از مردم را داریم که خیلی نظام را قبول ندارند اما به سردار سلیمانی عشق میورزند.
* با اینجور آدمها شخصا مواجهه داشتهاید؟
بله، آنها به خیلی از سیاسیون و نظامیان انتقاد دارند و حرفهایی میزنند اما در مورد حاج قاسم، میگویند خدا او را نگه دارد. البته اینها جز لطف خدا نیست. روایت داریم که اگر میخواهی رابطهات با مردم خوب شود، رابطهات را با خدا خوب کن. حاج قاسم تبلور عملی این حدیثاست.
این را هم بگویم که ما شاید امثال حاج قاسم خیلی در کشور داشته باشیم که یا آنها را نمیشناسیم یا موقعیت پیدا نکردند خود را بروز دهند. برخی اوقات در سالگرد شهدا میبینم که مداح و سخنرانها میگویند کو باکریها وکو همتها. این نوع حرف زدنها مرا عصبی میکند. من میگویم انشاءالله هیچ وقت جنگی نشود اما اگر شد شما خواهید دید که ما صدها همت در کشور داریم.
از بن دندان معتقدم اگر جنگی خدای نکرده رخ دهد، داوطلبان جبهه ۱۰ برابر اول انقلاب است. شما بدانید این استقبالی که امسال از طرف مردم برای راهپیمایی اربعین شد، بخشیاش فقط به خاطر یک خبری بود که رسما تایید هم نشد و آن این بود که رهبری توصیه کردند مردم اگر میتوانند در راهپیمایی اربعین شرکت کنند.
شما اعتکافهایی را که هر سال انجام میشود ببینید. هر سال به تعداد مساجد اضافه میشود اما به همان میزان هم جمعیت استقبالکننده هست. واقعا به این معتقدم که نسلهای بعد از انقلاب متدین هستند.
* شما مشخصا عامل اخلاص را در محبوبیت امروز سردار سلیمانی مورد توجه قرار دادید. اما در رفتار سیاسی سردار میبینم او حتی با اصلاحطلبان هم رابطه خوبی دارد. در حالی که در نگاه اول، خیلیها توقع ندارند یک چهره مثل سردار، در مراسم روضه چهرههای اصلاحطلب شرکت کند و با آنها عکس مشترک بگیرد اما این اتفاق میافتد. این نگاه باز از کجا میآید؟
من یک مقدار فکر میکنم آن سپاهیانی که بسته هستند، قابل نقد هستند. اگر شما فکر کنید فقط آن چهار میلیونی که به آقای جلیلی رای دادند، حزباللهی هستند و آنهایی که به قالیباف، ولایتی و… رای دادند، میلنگند، حتما تحلیلتان اشتباه است. من خودم هم شخصا این تفکر را قبول ندارم.
یادم هست سال ۷۸ بعد از جریان کوی دانشگاه، حضرت آقا شخصا خودشان دست به کار شدند و فعالان سیاسی را دعوت کردند و فرمودند من با شما حرف دارم. از جمله ما به عنوان جامعه اسلامی مهندسین، موتلفه و ایثارگران خدمتشان رسیدیم. مضمون فرمایش ایشان دو پیام داشت. یکی اینکه شما خط امامیها اینقدر بین خودتان خط کشیدید و بین خودتان فاصله انداختید که فکر میکنید برای بزرگ شدن باید از آن طرف خط اصلی نیرو بگیرید. در حالی که این خطها واقعا واقعی نیستند و موجب شده خط اصلی فراموش شود. ایشان بحثخودی و غیر خودی را آن زمان مطرح کردند. فرمایش ایشان این بود که شما اینقدر خودی را کوچک و ریز کردید که در موقع انتخابات فکر میکنید خودیها که دور ما جمع هستند، حالا برویم از غیر خودیها چند نفری را جذب کنیم. توصیه ایشان این بود که خطهای فرضی را از بین ببریم.
* همین مباحثبود که منجر به تشکیل شورای هماهنگی نیروهای انقلاب شد؟
خدا رحمت کند مرحوم پرورش را. قبل از آن شورای هماهنگی، ما شورای وحدت را ایجاد کردیم که در نهایت به شورای هماهنگی نیروی انقلاب منجر شد. ما در حوادثفتنه سال ۸۸ افرادی را داشتیم که دنبال این بودند که رایدهندگان به موسوی را پیدا کنند و خط قرمز روی آنها بکشند. اینکه کشور اداره کردن نیست. بنده معتقدم از ۱۳ میلیون نفری که به مهندس موسوی رای دادند، بیش از ۱۲.۵ میلیون نفر از آنها جزو نیروهای انقلاب هستند. دویست سیصد هزار نفر هم فتنهگر شدند. از این جمع یکی رهبر است و یکی نیروی پیادهنظام. معتقدم از پیادهنظامهای فتنهگران هم نباید ناامید باشیم. همچنان که آنها ناامید نیستند. فرماندهان فتنه و ضدانقلاب از ما نا امید نیستند و فکر میکنند که شاید روزی بتوانند کسی را از جمع نیروهای انقلاب خارج کنند. خوب در این شرایط چرا ما باید از پیادهنظام آنها ناامید باشیم؟