احمد پورنجاتی دگردیسی جنبش اصلاحی را تحلیل میکند؛
اصلاحطلبان به «سیم آخر» نمیزنند
اصلاحات دیگر قائم به فرد نیست / اصلاحات از قهرمان کاریزماتیک فاصله گرفته است / در جنبش اصلاحی «عقل جمعی» جای فرد را گرفته است / پیروزی به هر قیمتی، مشی اصلاحطلبی نیست / خاتمی نماد و راهنمای اصلاحطلبی است
اصلاحات برای فعالان این جریان فکری از سال ۷۶ تاکنون دچار تحولاتی شده؛ تحولاتی که به گفته احمد پورنجاتی، فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مشورتی سید محمد خاتمی حکم نوزایی و رسیدن به بلوغ را داشته است. گویا شکست در انتخابات ۸۴ و حوادثسال ۸۸ نقطه عطف این تحول و حرکت از کنشها و رویکردهای سنتی به سمت رویکردهای مدرن برای اهداف اصلاحی اصلاحطلبان بوده است. همان جایی که اصلاحطلبان دریافتند برای پیشبرد اهداف جریانهای تحولخواه دیگر نباید با اتکا به شخصیتهای کاریزماتیک تصمیمات تشکیلاتی گرفت. گرچه همچنان سران این جریان فکری محترمند و مقبول اما اصلاحطلبان دیگر قائم به فرد نیستند و از الگوی ارتباط تک محوری تبعیت نمیکنند. حاصل سالها محدودیت برای اشخاص و احزاب اصلاحطلب به گفته پورنجاتی کنشگری واقعگرایانهیی را برای آنها به جا گذاشته است که اصلاحطلبان را برای رسیدن به نتیجه مطلوب با حرکتی آرام و تدریجی کمک میکند.
در حال حاضر شرایط اصلاحطلبان را بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم چطور ارزیابی میکنید؟
به نظر من جریان اصلاحطلبی به ویژه بعد از سال ۸۴ فصل تازهیی را آغاز کرده است. البته این تعبیر به این مفهوم نیست که جمله معروف سعید حجاریان را به خاطر بیاوریم که گفت «اصلاحات مرد، زنده باد جریان اصلاحات». این تعبیر را از این جهت به کار میبرم که جریان اصلاحطلبی متناسب با واقعیتهای موجود در جامعه، ظرفیتهای اجتماعی و چارچوب ملاحظات حاکم بر این ظرفیتها و انتظارات اجتماعی وارد یک فرآیند نوزایی شده است. این نوزایی در واقع تغییراتی را هم از نظر نوع چشماندازهای مورد نظر جریان اصلاحات و هم از نظر رویکردهای عملی و خطمشی در کنشهای اصلاحطلبی به وجود آورد.
به هر روی جریان اصلاحطلبی در شرایط رو به رشد و در دوران بلوغ خود به سر میبرد.
فصل تازهیی که معتقدید از سال ۸۴ به بعد در جریان اصلاحطلبی آغاز شد و در کنشهای اصلاحطلبانه تغییراتی را ایجاد کرد چقدر از گفتمان اصلاحات که از سال ۷۶ آغاز شد فاصله گرفته است؟
فصل تازه جریان اصلاحطلبی که به گمان من از سال ۸۴ آغاز شد از نظر بنیانها چندان فاصلهیی با گفتمان اصلاحطلبی سال ۷۶ ندارد. مولفههای اصلاحطلبی نه فقط از سال ۷۶ بلکه بهطور کلی دستکم از آستانه مشروطه تاکنون تفاوت چندانی نکرده است، از این رو روح اصلاحطلبی را باید در چند واژه خلاصه کرد؛ حاکمیت قانون، پاسخگو بودن حاکمیت و پرسشگری جامعه، کنش سازمان یافته جامعه در قالب نهادهای مدنی و از همه مهمتر توجه به رشد و توسعه متوازن و روزآمد جامعه در همه عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.
از سال ۸۴ به بعد چقدر این جریان با تحول رو به رو شده که به خط مشی و کنشهای امروز رسید و نتیجه انتخابات ۹۲ را رقم زد؟
به نظر من یکی از مهمترین انتقادات و اشتباهات جریان اصلاحطلبی در ایران حتی پیش از دورههای اخیر و حتی قبل از دوم خرداد، دوران آقای خاتمی و مجلس ششم این است که اصلاحطلبان به صورت یک رویکرد شترمرغی، دوگانه و ناهمساز حرکت اصلاحطلبی را دنبال میکردند. تا پیش از تحولات سال ۸۸ حرکت اصلاحطلبی از نظر سازمان اجتماعی از الگوهای سنتی بهره میبرد که متکی به نوعی رهبری کاریزماتیک بود. به این معنی که انگار باید جریان اصلاحطلبی به فرد خاصی متکی باشد و تا آن فرد خاص فرصت و موقعیت فعالیت و کنش داشت، حیات حرکتهای اصلاحطلبی ادامه داشت و اگر آن فرد به هر دلیلی دچار
محدویت میشد که نمیتوانست نقش کاریزماتیک خود را به عنوان یک نماد ادامه دهد جریان اصلاحات هم دچار سکته تاریخی میشد. تمام کسانی که به دنبال فعالیتهای اصلاحطلبی و تحول تدریجی جامعه بودند با این مشکل مواجه شدند البته بحثمن در اینجا اصلاحطلبی به عنوان یک امر اخلاقی و ایدئولوژیک نیست چون این امر همیشه در طول تاریخ در جریان بوده است. موضوع مورد بحثامری جامعه شناختی است. اصلاحطلبی در عین اینکه پدیدهیی متعلق به دوران مدرن تلقی میشود و مقتضیات خاص خود را میطلبد اما در دوران ابتدایی با شیوهیی سنتی پیش میرفت. اشکالی که وجود داشت و جریان اصلاحات را
ضربهپذیر میکرد این بود که جریان اصلاحات میخواست با رهبری کاریزماتیک فعالیت سازمانیافته اجتماعی مدرن داشته باشد که به نظر من این امر یکی از مهمترین عواملی بود که ناکامی سال ۸۴ را رقم زد و از آن پس اگر موفقیتی بهطور نسبی در حرکت اصلاحات شاهد بودیم نشات گرفته از این بود که در عین نگهداشت حرمت کسانی که نماد اصلاحطلبی هستند اما دیگر رابطه کاریزماتیکی وجود نداشت. نمونه برجسته و آشکار آن هم نتیجه انتخابات ۹۲ بود. در واقع مخروطی این حرکت را پیش برد که بدنه و قاعده گسترده آن فارغ از ارتباط کاریزماتیک تصمیمگیری کردند.
تعبیر شما این است که از سال ۹۲ به بعد جریان اصلاحطلبی دیگر قائم به فرد خاصی نبوده است. فعالیتهای تشکیلاتی و سازمانیافته یا به نوعی حزبی اصلاحطلبان در این مدت اخیر با توجه به محدودیتهایی که با آن مواجه بودهاند چطور پیش رفت؟
در حال حاضر جریان اصلاحطلبی رویکردی دارد که دیگر قائم به فرد نیست. در عین اینکه حتما اشخاص معینی مثل آقای خاتمی که در این جریان از همه برجستهتر است و همچنان به عنوان یک راهنما و نماد در مجموعه اصلاحطلبی نقشآفرینی میکند اما سازمان یافتگی تشکیلاتی اصلاحطلبان فارغ از ارتباط کاریزماتیک، با کارکرد بیشتری پیش رفت. همین موضوع وضع موجود، چشمانداز و آینده امید بخشتر و با دوامتری را برای اصلاحطلبان به وجود آورده است. پیش از این هم ما حزب، کنگره و کار تشکیلاتی و حزبی انجام میدادیم اما آن چه مهم است اندیشه و برآیند اندیشه، برنامه، تصمیم و کنش است که محصول یک فرآیند عقل جمعی است و قطعا آسیبپذیری کمتری دارد نسبت به زمانی که تصمیم مبتنی بر دیدگاه یک فرد گرفته میشود و دیگران هم به احترام او این دیدگاه را میپذیرند و اگر در عمل آن دیدگاه به نتیجه مطلوبی نرسید هیچ کس نمیتواند انتقاد داشته باشد چون نقش ارتباط کاریزما از لحاظ روحی و روانی این اجازه را نمیدهد. در حال حاضر بخش عمدهیی از جریانی که با عنوان اصلاحطلبی فعالیت میکنند، فارغ از اینکه فقط در دسته و گروه حزبی مطرح باشند احساس میکنند که در تصمیمات مشارکت دارند. احزاب و گروههای اصلاحطلبی همچنان به قوت خود باقی هستند و فعالیتهای تشکیلاتی خود را دنبال میکنند اما فراتر آن یک نوع شرکت سهامی معنوی و فکری و از آن مهمتر انگیزشی است که در مجموعه جریان اصلاحطلبی به وجود آمده که به نظر من این جریان را بسیار مستحکمتر و پایدارتر و آیندهدارتر از گذشته کرده است.
اتکا به شخصیتهای کاریزماتیک موضوعی است که اصولگرایان در پی بازسازی آن در میان جناح راست هستند. فکر میکنید دور شدن از تکیه بر شخصیتهای کاریزماتیک میتواند انسجام اصلاحطلبان را تحت تاثیر قرار دهد؟
به نظر من جنس شرایط جریان اصلاحطلب با آنچه بر سر جریان اصولگرا آمده متفاوت است. جریان اصولگرا، واگرایی از شیوه سنتی و پدرسالارانه بعد از رفتن برخی شیوخ یا عزلت گزینی آنها را تجربه میکند. از سویی به دلیل یک کارنامه هشت ساله یک دست حاکمیتی که داشتهاند به اندازه ۵۰ سال داوری برای افکار عمومی ایجاد کردهاند بنابراین کار بسیار مشکلی را پیش رو دارند. اصولگرایان اگر الگوی فاصله گرفتن از ارتباط تک محوری را دنبال نمیکنند محصول لزوما یک تدبیر نیست بلکه ناگزیرند. امروز ما شاهد این هستیم که اصولگرایان با همه حفظ ظاهری که میکنند و صورت خودشان را با سیلی دعوت به وحدت سرخ نگه میدارند اختلافات اصولی دارند. البته این اختلافات بیشتر به خاطر میزان سهمی است که هر کدام برای طیف و جریان خود از اتفاقات هشت سال گذشته قائلند و باید باهم تسویه حساب کنند. به خصوص که بخشی از این جریان اصولگرا آشکار یا پنهان در پی بازسازی دوران گذشته است و بخش دیگری از این جریان از آن برائت میجوید. ما در جبهه اصلاحات چنین وضعیتی را نداریم. بخشی از اصولگرایان معتقدند آنچه در این مدت اتفاق افتاد مد نظر ما نبود و با باندبازی خلاف عهد عمل شد پس ما هم منتقد هستیم جریان دیگری معتقد است که اگر میگذاشتند و همین روند ادامه پیدا میکرد مملکت را نجات میدادیم. این دو طیف دو راه متفاوت را طی میکنند حتی اگر همه آنها نام اصولگرا را برای طیف خود انتخاب کنند و جلسه وحدت بگذارند. اتفاقاتی که برای اصولگرایان افتاده است جنس متفاوتی با روند جریان اصلاحطلبی دارد. اصلاحطلبان اساسا تحلیلشان از وضعیت موجود، نقششان در آنچه که اتفاق افتاد متفاوت بوده است. بخشی از انتقادات اصلاحطلبان روی میز افرادی است که میتوانند منصفانه قضاوت بکنند و تایید کنند این پیشبینیها چقدر درست بوده است.
انتقادی که همواره از سوی جریان رقیب مطرح بوده طیفهای مختلفی است که همه زیر چتر اصلاحات قرار میگیرند. این طیفهای مختلف خللی در ایجاد انسجام درونی اصلاحطلبان ایجاد نکرده است؟
اول باید آب پاکی را روی دست برخی ریخت که وقتی بحثیک جریان سیاسی به عنوان اصلاحطلبی مطرح میشود فکر میکنند از کارخانهیی صحبت میکنیم که محصولات پلاستیکی تولید میکند که محصولاتش هیچ تفاوتی با هم ندارند. اصلاحطلبی در ذات خود تکثر و تنوع دیدگاه را میپذیرد و اگر این نباشد اصلاحطلبی نیست. فقط بحثما این است که این گفتمان مبتنی بر یک پارادایم است. آنچه اهمیت دارد این است که در جریان اصلاحطلبی «به فرموده» کاری انجام نمیشود و همهچیز طبق قانون و ضابطه پیش میرود. هر کس بپذیرد که فرمانبری وجود ندارد بلکه تمکین به قانون و ضوابط قانونی اصل است، اصلاحطلب محسوب میشود. یعنی آنچه از یک مرجع قانونی صحیح و بیخدشه عبور کرده و به امری متبع تبدیل شده است باید اعمال شود. همه طیفهای مدعی اصلاحطلب اگر چنین اصلی را قبول دارند حضورشان در این جریان فکری محترم است. حتی اصولگرایان هم اگر این بخش را قبول دارند میتوانند روی صندلی اصلاحطلبی اما در بخش مهمان بنشینند. دومین موضوع این است که باید به تکثر فرهنگی و سیاسی معتقد بود یعنی هم برای اظهارنظر خودیها و موافقان و هم برای گفتوگو و چالش مربوط به مقدرات کشور و نظام احترام قائل بود و این امکان را داشت که با امنیت خاطر حین و بعد از اظهارنظر مواجه بود. هر کس به چنین چیزی معتقد است میتواند در جریان اصلاحطلبی جای بگیرد. در مورد گذشته انقلاب، فعالیت و عملکرد نظام هم موضع اصلاحطلبان موضع دفاع اصولی و البته برخورد انتقادی و اصلاحی است. اصلاحطلبان به آنچه نامش نظام است به مثابه بنایی که خودشان و ملت ساختهاند مینگرند و در جریان عمل هر جا لازم باشد متناسب با اهداف و آرمانهای انقلاب این بنا را به سمت تغییر کاربری یا نوسازی میبرند. هر کس معتقد به این اصول است اصلاحطلب است و اتفاقا تنوع در اصلاحطلبی در محدوده چنین موضوعاتی است. اگر کسی یا جریانی تحت هر عنوانی متولد شود و این موضوعات را قبول داشته باشند و به محوریت عقل جمعی در حرکت اصلاحات اعتقاد داشته باشد در واقع تکزنی نکند و کنشهای سکتاریستی نداشته باشد در مجموعه اصلاحطلبی قرار دارد. تعبیری امیرالمومنین دارد که میگوید هر چیز را با مخالفانش میشود شناخت و سنجید. ممکن است برخی با تابلوی اصلاحات حرفهای فردی زده باشند و دامنهیی هم در رسانهها داشته است که ربطی به جریان اصلاحات ندارد. اصلاحات بیرون نظام و جریانی که خارج از چارچوب پذیرش موجودیت انقلاب و نظام است مورد بحثما نیست. من احساس میکنم واکنش و رفتاری که بهطور کلی از سوی بخش عمده جبهه رقیب اصلاحطلب به خصوص بخش تندرو اصولگرا راجع به همه اصلاحطلبان میشود و انتقاداتی که به طیفهای مختلف اصلاحطلبان دارند حکایت از این دارد که اتفاقا تلقی جریان رقیب از جریان اصلاحات با وجود طیفهای مختلف تلقی یک جریان متحد، منسجم و استخواندار و بیمنفذ است.
هشت سال گذشته جریان اصلاحات با محدودیتها و موانعی رو به رو بوده است. فکر میکنید این محدویتها چقدر در عملکرد این جریان تاثیرگذار باشد و در تصمیمگیریهای پیش رو اصلاحات را با بحران روبهرو کند؟
چند نکته مهم از آنچه در سالهای اخیر بر فضای سیاسی جامعه حاکم بود و بخش گستردهتر آن همچون بختک بر سر جریان اصلاحات افتاد میتوان آموخت. نکته مهم این است که اصلاحطلبان با این محدودیتها یاد گرفتند در تله و دام برخوردهای واکنشی در زمین و میدانی که دیگران برایشان تدبیر و تعیین میکنند نیفتند. تلاشهای زیادی میشد که به اشکال مختلف اصلاحطلبان را عصبانی کنند تا از نظر روانی دچار برانگیختگی شوند که به سیم آخر بزنند. در صورتی که از نظر اصلاحطلبان سیم آخر این است که در چارچوب نظام فعالیتهای اصلاحطلبانهشان را ادامه بدهند. اصلاحطلبان در این دوران به نوعی خویشتنداری کنشگرانه و فعال رسیدند. نکته دوم این است که در چارچوب مقدورات و محدودیتها به نوعی رویکرد واقعگرایانه و البته معطوف به افقهای بلند دست یافتند. یعنی در واقع برخلاف برخی مقاطع گذشته که به نوعی شرایط پیشبینی نشده و ناگهانی فرصتهای بزرگ برای جریان اصلاحات فراهم آورده بود به این جمعبندی رسیدند که این موضوع را به شکل یک قاعده نبینند بلکه بدانند اتفاقات استثنایی همیشه امکان رخ دادن دارد مهم این است که حرکت آرام تدریجی مستمر را مد نظر قرار دهند. نکته سوم هم این است که مرزبندیهایی که اصلاحطلبان به شکل شفاف باید داشته باشند هم از سوی کسانی که تصور میکنند به دلیل نوع برخوردهایی که با جریان اصلاحطلب شده است این جریان به سمت بیرون نظام میرود و همچنین مرزبندیهایی که با جریانی داشتند که فکر میکنند در این فضای امنیتی سنگین، محدودکننده و تبلیغات یکسویه موجبات تنازل اصلاحطلبان از مواضع اصولیشان را فراهم میکنند و به نوعی به تمکین از مسائلی که در شأن اصلاحطلبی نیست وا داشته میشوند. حفظ اصالت و پاکیزگی و در عین حال پالایش جریان اصلاحطلبی حاصل آنچه که در این سالها بر اصلاحطلبان گذشت، بود. بدیهی است که اگر شرایط منطبق بر قانون، روابط شفاف و رفتارهای کاملا درست و البته مساعد برای فعالیتهای آزاد یک جریان سیاسی فراهم شود نتیجه بهتری را شاهد خواهیم بود و این محدودیتها حتما تاثیرگذار بوده است و بعدها هم تاثیر میگذارد اما این تاثیر از این جهت است که کار را برای جریان اصلاحطلبی سختتر میکند. اما به گواهی آنچه در انتخابات ۹۲ اتفاق افتاد برآورد ما این است که جامعه ما خواستار یک شرایط خوب و در شأن خود است و از اینکه با شعارهای دهان پر کن و بزرگ و نتیجههای کوچک و آزاردهنده زندگی کند خسته شده است. من فکر میکنم چون اصلاحطلبان هم امروز بیشتر بر فراهم کردن چنین فضایی در جامعه در همه حوزهها تاکید دارند تمایل بدنه اجتماعی با اصلاحطلبان است. واقعیتهای پیرامون مردم چه در مقیاس ملی و چه فراملی دیگر منحصر به یک کانال مدیریت شده و عقیم شده رسانههای رسمی نیست. گویی همهچیز روی میز صبحانه مردم و همهچیز پیش چشم مردم است. با همه این مشکلاتی که هست رویکرد عمومی به سمت تحولخواهی است اما مزاحمتها و تلاشهایی که ممکن است از طریق برخی جریانها مشکلاتی را به وجود آورد نباید نادیده گرفت. ما اظهار امیدواری میکنیم که شاید تجربه گذشته موجب شود دستکم نهادها و دستگاهها و شخصیتهای حقوقی که به نوعی باید امانتدار باشند و سلامت سیاسی جامعه و برگزاری انتخابات را تضمین کنند دچار احساس مسوولیت شرعی برای دخالت در این امور نشوند.
در مورد تعامل اصلاحطلبان با مردم صحبت کردید. جریان رقیب همواره اصلاحطلبان را به دوری از بدنه اجتماعی و مواضع صرفا روشنفکرانه متهم کرده است. فکر میکنید تعامل اصلاحات با بدنه اجتماعی در حال حاضر چگونه است؟
ارتباط با بدنه جامعه به مفهوم توده مردم نمیتواند در خلأ اتفاق بیفتد به هر حال باید فضا و امکان برای ایجاد این تعامل وجود داشته باشد. امکان اینکه یک مراسم مذهبی برگزار شود و چند چهره اصلاحطلب در مورد آن واقعه مذهبی صحبت کنند هنوز هم به آسانی فراهم نمیشود. تمام شبکه تبلیغات مذهبی کشور در اختیار یک جریان است. تمام تریبونهای رسمی کشور در اختیار یک تفکر و اندیشه است. یعنی ما باید با توجه به واقعیت بررسی کنیم که آیا این کم کاری اصلاحطلبان است یا حرکت اصلاحطلبان روی یک ریل و مسیر تعیین شدهیی است که گاهی سوزنبان جلوی حرکت قطارشان را میگیرد. مشکل اصلی اصلاحطلبان این است نه اینکه به تعامل و ارتباط با بدنه اجتماعی توجه ندارند. البته حقیقت مطلب این است که اصلاحطلبان نه به دلیل اینکه نسبت به عامه مردم با موضع تکبر و رویکرد نخبهگرایی برخورد میکنند بلکه احترام به توده مردم برای اصلاحطلبان محفوظ است اما اصلاحطلبان اساسا حتی اگر نتیجه بخش هم باشد با حرکتهای پوپولیستی موافق نیستند و آن را خلاف مشی اصلاحطلبانه میدانند. پیروزی با هر قیمت کار اصلاحطلبی نیست.
با وجود اینکه قریب به یک سال به انتخابات زمان باقی است اصولگرایان به دنبال فراهم کردن شرایط ائتلاف و وحدت هستند. شورای مشورتی اصلاحطلبان برای انتخابات پیش رو چه برنامهیی را دنبال میکند؟
شورای مشورتی متشکل از افرادی است که طیفهای مختلف اصلاحطلب و حتی شخصیتهای مستقل در آن حضور مییابند. جلسات ما همچنان منسجم تشکیل میشود. در حال حاضر بحثانتخابات هم همچون سایر مسائل روز مثل سیاست خارجی یا مسائل منطقهیی در جلسات بررسی میشود. تصمیمات مختلفی هم در مورد اینکه چه بکنیم که انتخابات پیش رو پرشور برگزار شود و چگونه اصلاحطلبان در اشل کشوری بهترین کاندیداها را معرفی و انتخاب کنند گرفته شده است. به هر حال شورای مشورتی اصلاحطلبان هم غایب از آنچه در کشور میگذرد و انتخابات پیش رو نیست.
با توجه به تصمیمگیریها و رویکرد شورای مشورتی فکر میکنید اصلاحطلبان میتوانند تجربه مجلس ششم را در دور دهم انتخابات مجلس تکرار کنند؟
هیچ چیز در عالم سیاست قابل پیش بینی نیست. البته نه غیر ممکن و محال است و نه میتوان وعده آن را داد. به هر حال اصلاحطلبان بیش از اینکه بخواهند تکرار یک الگوی تاریخی را داشته باشند به دنبال این هستند که در استمرار پروژه نجات کشور از شرایط ناگواری که بوده است و بهبود کشور در تمام زمینهها همانطور که در انتخابات ریاستجمهوری گام برداشته شد، در مجلس هم با استمرار قدم بردارند، صرف نظر از اینکه به مجلسی یکدست با تابلوی اصلاحطلبی دست پیدا کنند.