خبرگزاری کار ایران

عروس محکوم به قصاص: آیت‌الله! کمکم کنید

کد خبر : ۱۷۹۰۶۹

آنطور که وکیلم گفته درخواست اعاده دادرسی رد شده و حالا فقط رئیس قوه‌ قضائیه می‌تواند به من کمک کند. از آیت‌الله لاریجانی خواهش می‌کنم که داستان زندگی‌ام را بخواند و برای بررسی وضعیتم فرصتی دوباره بدهد.

زنی که شوهرش را در نوجوانی به قتل رسانده و اکنون در انتظار اجرای حکم‌ است با بیان جزئیاتی از زندگی‌اش از رئیس قوه‌ قضائیه درخواست کمک کرد.

به گزارش ایلنا، روزنامه «شرق» گزارش داد: این زن که راضیه(مریم) نام ‌دارد و ۲۱ ساله‌ است وقتی ۱۷ ساله بود شوهرش را به قتل رساند.

پیش از این وکیل‌مدافع راضیه با ارسال نامه‌ای سرگشاده به رئیس قوه‌ قضائیه درخواست کرده ‌بود که اجرای حکم قصاص راضیه برای اعمال ماده ۹۱ قانون مجازات جدید به تعویق بیفتد.

راضیه که در زندان سپیدار اهواز به سر می‌برد، در گفت‌وگویی تلفنی ضمن درخواست از رئیس قوه‌ قضائیه برای نجات جانش جزئیاتی از زندگی‌اش را توضیح داد:

* وقتی ازدواج کردی نوجوان بودی. رابطه‌ات با شوهرت چطور بود؟

وقتی ۱۴ ساله‌ بودم ازدواج کردم. شوهرم با من بدرفتاری می‌کرد. من هم بچه‌ بودم و نمی‌توانستم او را درک کنم. همین هم علت اصلی اختلاف ما بود. خیلی اذیت می‌شدم. حتی چندین‌ بار از او کتک خوردم. چون می‌دانستم کسی کمکم نمی‌کند و گفتن اینکه چقدر با شوهرم اختلاف دارم فقط خودم را جلوی دیگران خراب می‌کند، سکوت می‌کردم و تلاشم این بود که خودم اختلافات را حل کنم. او هیچ‌وقت جلوی دیگران آنطور که در خانه تنها بودیم با من رفتار نمی‌کرد. همیشه جلوی دیگران من را مقصر نشان می‌داد.

* چرا از هم جدا نشدید؟

مدتی بعد از ازدواج‌ بچه‌دار شدیم. وجود بچه وضعیت را سخت‌تر کرد. طلاق هم سخت‌ شده‌ بود. البته به‌خاطر مشکلاتی که داشتم یک بار تصمیم به جدایی گرفتم اما‌ مساله با وساطت خانواده حل شد و من دوباره به زندگی‌ با شوهرم برگشتم. رفتار شوهرم طوری بود که همیشه تحقیر می‌شدم. هر وقت سر مساله‌ای با هم بحثمی‌کردیم دعوا راه می‌افتاد و او با فحاشی سعی می‌کرد من را ساکت کند. این رفتارها خسته‌ام کرده‌ بود تا اینکه روز حادثه به میهمانی رفتیم و برگشتیم و دوباره با هم بحثکردیم. او دو سیلی به صورتم زد و بعد خوابید. آنقدر ناراحت شدم که تا صبح نتوانستم بخوابم. خیلی ناراحت بودم. اصلا متوجه کاری که می‌کردم نبودم. اگر می‌فهمیدم چه ضربه‌ای به خودم و فرزندم و اطرافیانم می‌زنم این کار را نمی‌کردم. نمی‌دانستم اگر شوهرم را بکشم چه عاقبتی در انتظارم است. به سمتش شلیک و بعد هم جسد را دفن کردم. آنقدر بچگانه فکر می‌کردم که دروغ گفتم و مدعی ‌شدم شوهرم گم شده ‌است. در عالم بچگی خودم فکر می‌کردم اگر این حرف را بزنم کسی متوجه نمی‌شود. حتی با یکی از برادرشوهرهایم به دانشگاه شوهرم رفتیم تا مثلا دنبال او بگردیم. پدر و برادرشوهرم از بویی که در خانه من بود متوجه شدند و جسد را پیدا کردند. بعد که با برادرشوهرم به آگاهی رفتیم، آنها به من گفتند جسد پیدا شده و من هم خیلی راحت موضوع را تعریف کردم.

‌* می‌دانستی اگر شوهرت را بکشی قصاص می‌شوی؟

هیچ درکی از کاری که کردم نداشتم. می‌دانم اشتباه‌های زیادی انجام دادم و ضربه بزرگی به خانواده شوهرم و فرزندم زدم و با هیچ چیز نمی‌توان آن را جبران کرد اما در آن زمان واقعا بچه‌ بودم. فکر می‌کردم بعد از اینکه شوهرم را بکشم وقتی علتش را بگویم من را آزاد می‌کنند. نمی‌دانستم چه کار زشتی مرتکب می‌شوم.

‌* پیش از این یک‌ بار پای چوبه‌ دار رفتی. درباره آن روز توضیح بده.

اول اردیبهشت بود. ساعت ۱۲ ظهر به من گفتند قرار است حکم اجرا شود. خانواده‌ام را خبر کرده‌ بودند. آنها آمدند و ملاقات آخر انجام شد. فقط خدا می‌داند من تا صبح چه زجری کشیدم. ساعت ۹ صبح بود که من و زنی دیگر را برای اجرای حکم بردند. بعد از اینکه حکم آن زن اجرا شد، نوبت به من رسید. مادرشوهرم آمده بود. به دست و پایش افتادم. به او گفتم فکر می‌کنی اگر خوشبخت بودم و زجر نمی‌کشیدم دست به چنین کاری می‌زدم؟ فکر می‌کنی اگر می‌توانستم کاری را که می‌کنم، درک کنم خودم را این‌طور بدبخت می‌کردم؟ مادرشوهرم خیلی ناراحت بود. گریه می‌کرد و می‌گفت این حکم باید اجرا شود تا تو عبرتی باشی برای کسانی که شوهرشان را می‌کشند. گفتم زمانی که این اتفاق افتاد من ۱۷ ساله‌ بودم، شما که می‌دانید چقدر بچه ‌بودم. خواهش می‌کنم من را این‌طور تنبیه نکنید. واقعا نادان بودم. مادرشوهرم رضایت نداد. گفت باید حکم اجرا شود. پایم را روی صندلی گذاشتم تا برای اجرای حکم بالا بروم. همانجا گفتم من فقط ۱۷ سالم بود. در این موقع خانم محمدی(قاضی اجرای حکم) که در محل حضور داشت گفت صبر کنید. او با چند مسئول هماهنگی کرد و بعد گفت حکم فعلا اجرا نمی‌شود. او گفت دستور آمده تا درباره پرونده با توجه به نوجوان‌ بودن من در زمان وقوع جرم یک‌ بار دیگر استعلام گرفته ‌شود. حال بدی داشتم. تا چند روز کاملا گیج بودم. واقعا مردم. تحمل آن لحظات خودش مثل اعدام‌شدن است، هم برای من که داشتم بالای چوبه‌ دار می‌رفتم و هم برای مادرشوهرم که اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد. او داغدار فرزندش است. چهارسال است بچه‌ام را ندیدم و می‌دانم ممکن است تا آخر عمرم هم او را نبینم، پس درد مادرشوهرم را می‌فهمم اما از او خواهش می‌کنم به جوانی‌ام رحم کند. اشتباهاتم را می‌پذیرم و درخواست دارم من را زن ۱۷ ساله‌ای ببینند که قدرت تصمیم‌گیری درستی نداشت.

‌* دقیقا چه خواسته‌ای از مسئولان قضایی داری؟

آنطور که وکیلم گفته درخواست اعاده دادرسی رد شده و حالا فقط رئیس قوه‌ قضائیه می‌تواند به من کمک کند. از آیت‌الله لاریجانی خواهش می‌کنم که داستان زندگی‌ام را بخواند و برای بررسی وضعیتم فرصتی دوباره بدهد.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز