آیت الله مصباح اکنون باید پاسخگو باشد نه پرسشگر
«آیت الله مصباح» روزگاری نه چندان دور اطاعت از رئیس جمهور(احمدی نژاد) را اطاعت از خدا می دانست.
«آیت الله مصباح» روزگاری نه چندان دور اطاعت از رئیس جمهور(احمدی نژاد) را اطاعت از خدا می دانست.
روزنامه ابتکار در سرمقاله امروز خود نوشت:
روحانیت عوام زده ی ما… آنگاه که مسئله ی اجتماعی می خواهد بیان کند…طوری نسبت به این مسائل اظهارنظر می کند که با کمال تأسف علامت تأخر و منسوخیت اسلام به شمار می رود و وسیله به دست دشمنان اسلام می دهد.»
شهید مرتضی مطهری
در تاریخِ متأخر ایران «شریعتی» از معدود کسانی است که با صراحت از «اسلام منهای آخوند» سخن رانده است. از همین رو او را از «منهاییون» می دانند. در مقابل، «مطهری» تز یاد شده را با صداقت، استعماری می دانست. واقعیتِ امروز جامعه امّا چیز دیگری است. نه اسلامِ منهای روحانیت امکانِ تحقق یافت، نه لزوماً تز شریعتی را می توان استعماری خواند. امروزه نیز آنگونه که شریعتی پیش بینی می کرد اسلامِ قم و مشهد تغییر کرده و آن اسلامِ پیشین نیست. اگر چه شاید در این فقره مشکله ی تاریخی به بیان مطهری «نحوه ی ارتزاق روحانیون» باشد، امّا در میان این صنفِ تأثیرگذار و غیر قابل انکار،
آبشخورهای فکری متفاوت، نتایج و پیامدهای مختلف می آفرینند. «اختلاف…از نظرگاه» بر می خیزد و موضوع به خوانشها و قرائتهای گوناگون از دین قابل ارجاع است. دست کم در صدساله ی اخیر جدال دو گروه از روحانیت دیدنی بود، سنگوارگی و ذهنیتِ متصلبِ تاریخی وجه بارز و غالبِ طیفی از روحانیون بوده است و در مقابل، گشاده رویی، آزادگی و استقبال از دست آوردهای جهان جدید، شاخصِ شناخت طیفی دیگر. نزاعِ مشروطه خواهی و مشروعه خواهی یکی از نمونه های عمده ی این دوآلیته است. در انقلابِ مشروطه گلوله ی مشروعه خواهان سینه «شیخ مهدی نوری» را شکافت تا پسر، شهیدِ مشروطه خواه نامیده شود؛ و طنابِ
دارِ مشروطه خواهان بر گردنِ پدرش «شیخ فضل الله نوری» رفت تا پدر، «شیخ شهید» مشروعه خواه لقب گیرد. به راستی چه کسی راه را درست می رفت؟ پدر یا پسر؟!
نزاعِ تفاسیرِ آقایان روحانی – مصباح به رغمِ دخالتِ سایر مسائل، پدیده ای است طبیعی و بدیهی. کما اینکه دعوا بر سر بهشت و جهنم نیز از دو نوع مواجهه(ی هر دو هم دلسوزانه) با سعادت و شقاوتِ مردم حکایت می کند. دیدگاهی که مردم را پیش و بیش از خودِ آنان دوست دارد، و دیدگاهی که امرِ مردم را به خودِ مردم وا می نهد. واقعیت آن است که آنچه مسأله زا و غیر عادی است مارپیچ بازی و چرخشهای غریبِ برخی از طرفینِ این تفاسیر در مقاطعِ مختلف است، نه پلورالیسمِ طبیعی و حتّا مواضعِ غیرطبیعی برخی از طرفین.
به عنوان مثال «آیت الله مصباح» روزگاری نه چندان دور اطاعت از رئیس جمهور(احمدی نژاد) را اطاعت از خدا می دانست، و امروز با ادبیاتی دونِ شأنِ طرفین، رئیس جمهور را در زمره ی «برخی افراد عمامه به سر… دارای مسؤولیت» معرفی می کند، و او را اینگونه مورد «لطف به انواع عتاب آلوده» قرار می دهد: «…مگر تو دینت را از کجا گرفته ای؟» آیا رواست کسی در سطحِ ایشان، رئیس جمهور قانونی این کشور را که تا دیروز اطاعتش را اطاعت از خدا می دانست «تو» خطاب کند و با نگاهی عاقل اندر سفیه از او بپرسد که «دینت را از کجا گرفته ای؟» آیا این پرسش خداگونه یا قیم مأبانه نیست؟! آیا این نوع رویارویی به
ربودنِ دلها به سوی اسلام می انجامد یا رماندن از آن؟! آیت الله مصباح پیش از این نیز از مریدان خود می خواست برای پیروزی احمدی نژاد «روزه» بگیرند و ادعا می کرد «در اهواز کسی خواب دیده که امام زمان(عج) فرموده اند به آقای احمدی نژاد رأی دهید» و او را «ذخیره ی خداوند برای امروز» می نامید. «توفیق شکر نعمت احمدی نژاد» را از خدا می خواست و انتخاب او را «مشحون به کرامات و معجزات» و «دمیدنِ نفخه ی الهی در جامعه ی ما» تفسیر می کرد. حضرتِ ایشان برآن بود که «پرتو نور» مشمولِ آقای احمدی نژاد شده است؛ همان پرتویی که امروز چشم رضا و مرحمت بر چهره ی روحانی باز نمی کند! بگذریم که چندی
پیش ایشان از «نجات» احمدی نژاد سخن راند و او را دیوانه خواند!(«هیچ آدم عاقلی چنین کارهایی نمی کند، مگر آنکه اختیار از او سلب شده باشد.»)
اگر از حق نگذریم، به حکمِ منطق، آیت الله مصباح را می بایست از مسببینِ معنوی وضع موجود دانست. ایشان به عنوانِ پدر معنوی دولتی که به هفتاد زبانِ زنده ی دنیا و با بیست دهان همه چیز حتّا دین مردم را به سخره می گرفت، مسؤول است. بر این مبنا، امروز وی نه در مقام پرسشگری از منبعِ اخذِ دینِ «روحانی»، که در مقامِ مخترع و مبلغِ احمدی نژاد نسبت به حمایتهای محیرالعقولِ خود از آن مرد رفته و نابسامانیهای موجود، در محضرِ خدا و در برابرِ مردم می بایست پاسخگو باشد. زیرا میانِ «برنامه» ی احمدی نژاد و «حکم» ایشان ربط وثیق و وسیعی وجود داشت. تاریخ گریبانِ ما را خواهد گرفت. این فرار به
جلو و فرافکنی البته که ناپذیرفتنی است.
اینک و با نیم نگاهی به این تجربه های تلخ، باید پرسید کدام روحانی می تواند مصباحِ توسعه ی ایران باشد و ما را به امیدِ ساحل از «بیمِ موج» برهاند؟ و به راستی چه دردی بر جانِ مطهری سنگینی می کرد که آن قربانی خشک اندیشی، از «عوام زدگی بالاتر از سیل زدگی، زلزله زدگی، و مار و عقرب زدگی» روحانیت انتقاد می کرد و آن را «یک درخت آفت زده» می نامید؟ درختی که به زعمِ ایشان «باید با آفتهایش مبارزه کرد.» یحتمل آن شهیدِ وارسته در این تحلیلِ دردمندانه، فقط گروهِ خاصی از روحانیون را مد نظر داشت. همان گروهی که بدانها «روحانیت وابسته» می گفت.