خبرگزاری کار ایران

عمامه‌ام ناجی یک انسان شد

عمامه‌ام ناجی یک انسان شد
کد خبر : ۱۱۳۴۴۳۳

حجت‌الاسلام مهدی معینی که با استفاده از عمامه خود در کوه صفه اصفهان، ناجی فردی در حال سقوط شده می گوید:« طلبه باید خودش را فدای مردم کند.»

به گزارش ایلنا، تلاش‌های حجت‌الاسلام مهدی ‌معینی برای نجات یک انسان که در حال سقوط از پرتگاه بوده، بازتاب قابل توجهی در شبکه‌های اجتماعی داشته است. ماجرا از این قرار است که او در کوه صفه اصفهان پس از صعود به قله و در راه برگشت، متوجه می‌شود که فردی راهش را گم کرده و احتمال سقوط‌ وی وجود دارد. در این بین چون وسایل امدادی در دسترس او نبوده، سریع عمامه خود را باز می کند تا بتواند جان آن فرد را نجات دهد.

عمامه‌ام ناجی یک انسان شد

او می‌گوید:  «من سال‌هاست که کوهنوردی می‌کنم. چند روز پیش هم به کوه صفه اصفهان برای کوهنوردی رفته بودیم و مثل همیشه ملبس بودم. پس از فتح قله به مکانی برای استراحت بازگشتیم که یکی از دوستان از ما عقب مانده بود و متأسفانه مسیر اشتباهی و خطرناکی را برای ملحق شدن به ما انتخاب کرد و همین موضوع باعث شد در میان مسیر گیر کند و امکان بازگشت یا ادامه مسیر نداشته باشد. شرایط خطرناک بود و امکان سقوط برای همراه ما وجود داشت و به همین دلیل سریع وارد عمل شدم و چون در آن لحظه دسترسی به طناب نداشتیم از عمامه من استفاده کردیم و دوست خود را با استفاده از عمامه ام نجات دادیم و مانع سقوط وی شدیم.»

 کوه صفه یکی از خطرناک‌ترین کوه‌های ایران است. ما خیلی‌ها را داشتیم که در مسیر صعود به این کوه، حتی آن فرد کوهنورد حرفه‌ای بوده یا مربی کوهنوردی، مثلا سر خورده یا اتفاق دیگری برایش افتاده و جانش را از دست داده است. صعود به کوه صفه به این راحتی‌ها نیست و بعضی مسیرهایش بسیار صعب‌العبور و خطرناک است. بنابراین همان‌طور که شما گفتید، نجات این فرد با استرس‌های زیادی همراه بود اما خدا را شکر که موفق به این کار شدیم و برای دوست‌مان اتفاق بدی نیفتاد. البته این را هم بگویم اگر تا حالا کوه صفه اصفهان آمده باشید، معمولا خیلی شلوغ است چون غیر از این‌که مردم برای کوهنوردی به این‌جا می‌آیند، پارک است. این‌جا کوهستانی است و شبیه جنگل بنابراین درخت زیاد دارد و آخر هفته قسمت پارک آن خیلی شلوغ می‌شود اما بخش کوهنوردی‌اش، خلوت‌تر است.

* همان‌طور که در ویدئو دیدید، ما دو نفر بودیم. دوستم قسمت آخر عمامه را گرفته بود و البته فردی هم که جانش در خطر بود، به صورت حرفه‌ای کوهنورد بود. اگر حرفه‌ای نبود، اولا ما این‌طوری کمکش نمی‌کردیم و ثانیا اصلا موفق نمی شد بالا بیاید. بنابراین ما خیال‌مان راحت بود که اگر عمامه را به او برسانیم، خودش را می‌کشد بالا ولی اگر شخصی بود که حرفه‌ای نبود، من باید خودم می‌رفتم پایین و از آن‌جا به او کمک می‌کردم مثلا هم عمامه را به صورت اصولی به او می‌بستم، هم از پایین مراقب می بودم تا اتفاق بدی برای آن شخص نیفتد. در زمانی که آن فرد را بالا می‌کشیدیم، من خیلی نگران بودم که وسط عملیات نجات، پارچه پاره شود که خدا را شکر، اتفاق بدی نیفتاد. البته در همان‌جا عمامه من به سنگی که در لبه کوه بود، کشیده و پاره شد اما خوشحالم که عمامه‌ام ناجی جان یک انسان شد.

* (درباره واکنش‌ها به این ویدئو به ویژه در شبکه‌های اجتماعی): حقیقتا من خودم خیلی در شبکه‌های اجتماعی فعال نیستم و اصلا صفحه اینستاگرامی ندارم که بعضی‌ها گفتند این ویدئو را گرفتم تا تعداد فالوئرهایم زیاد شود! اما بعد از پربازدید شدن این فیلم در شبکه‌های اجتماعی، دوستان واکنش‌ها و کامنت‌ها را به من نشان دادند. یک عده بازخورد خوب داشتند، یک عده بد. بعضی ها تحسین کرده بودند و البته بعضی‌ها هم توهین. اما من از شما می‌پرسم که یک نفر برای چه چیزی و با چه هدفی می‌رود طلبه شود؟ طلبه فقط برای خودش نمی‌رود که روحانی شود، مقداری‌اش هم برای خدمت به مردم است. یعنی من می‌روم تا یک علم و دانشی یاد بگیرم و به مردم کمک کنم، البته و قطعا این علم به خودم هم نفع می‌رساند. ما یک استادی داریم از بزرگان اصفهان، یک بار به من یک جمله‌ای گفتند که هیچ‌وقت از ذهنم پاک نمی‌شود. ایشان فرمودند که طلبه می‌آید طلبه شود تا خودش را فدای مردم کند. این برای من و امثال من، درس بزرگی است و امیدوارم همین‌طور شوم. البته در این ماجرای خاص نجات فرد از سقوط، طبیعتا اگر طلبه هم نبودم، وظیفه من بود که جان این فرد را نجات دهم.

* من حدود 15 سال است که به صورت حرفه‌ای کوهنوردی می‌کنم و بیش از سه سال است که ملبس می‌روم کوه. هیچ مشکلی هم برایم ایجاد نمی‌شود. من معمولا سه‌شنبه یا چهارشنبه برای کوهنوردی به این‌جا می‌روم و هر هفته، چند ساعت از اوقات فراغتم را این‌طوری پر می‌کنم. در طول هفته هم انتظار روزهایی را می‌کشم که با دوستانم برای رفتن به کوه صفه قرار می‌گذاریم.

* (ماجرای سوختن بدنش برای نجات چند نفر): آمار این ماجرا را از کجا درآوردید برادر؟ وای، خدای من! والا چیز خاصی نبود ولی چون فرمودید، خیلی خلاصه می‌گویم چون دوست ندارم درباره‌اش با جزئیات صحبت کنم. 25 اسفند سال 91، یک حسینیه بود که در سفر راهیان نور، متوجه شدم آتش گرفته و من هم سوختم. رفتم برای نجات چند نفر داخل آن‌جا که این اتفاق افتاد و 38 درصد بدنم سوخت.


منبع:خراسان

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز