خبرگزاری کار ایران

درحاشیه‌ی نقد کتابی از ساندرا سیس نروس در دانشگاه شهید بهشتی؛

شکروی: سیس نروس؛ یک نویسنده دغدغه‌مند آمریکایی‌ست

شکروی: سیس نروس؛ یک نویسنده دغدغه‌مند آمریکایی‌ست
کد خبر : ۱۹۰۰۶۵

داستان مشهور یازده از مجموعه آثار ساندرا سیس نروس، نویسنده آمریکایی در مرکز نویسندگی دانشگاه شهید بهشتی مورد تحلیل و بحثقرار گرفت.

چندی قبل مرکز نویسندگی دانشگاه شهید بهشتی اقدام به برگزاری مراسمی برای بررسی و تحلیل یکی از مشهورترین آثار ساندرا سیس نروس کرد. در این مراسم مباحثجالب توجهی عنوان شد. شادمان شکروی، مسوول این مرکز از کم و کیف این مراسم با خبرنگار ایلنا گفتگو کرد. متن گفتگو به این شرح است:

اخیرا جلسه گفتگوی جالب توجهی درمورد داستانی از ساندرا سیس نروس در مرکز نویسندگی شهید بهشتی داشته‌اید. در در این جلسه چه گذشت؟

_ _ داستان مشهور یازده بود که داستان کوتاهی است و نمونه‌ای از ادبیات چیکانوست و البته نویسنده هم خوب آن را نوشته است. در برخی موارد خیلی خوب. خوب از زوایای مختلف می‌شد به داستان نگریست. نوع نگرش ما بیشتر علمی و علمی - فلسفی و تا حدی ادبی بود. بلی در هرسه محور ورود کردیم و به فراخور وقت و حال صحبت‌هایی کردیم. خلاصه داستان ساده است. دختری یازده ساله است که سوالی ساده ولی در عین حال عمیق مطرح می‌کند. من چند ساله‌ام؟ بدنبال این البته سوالات زیادی در ذهن خواننده ایجاد می‌شود یا می‌تواند ایجاد شود. بلی سن و سال یک قرارداد اجتماعی و انسان محور است. اما خارج از دنیای انسانی چه معنی و مفهومی دارد؟ مهندسی زمان در ذهن انسان چگونه شکل گرفته است؟ مدل‌های زمانی در ذهن انسان چگونه است؟ آیا سیستم‌های عصبی همواره خاطرات را به صورت یکسویه در ذهن جریان می‌دهند؟ مدل هندسی چنین ارتباط‌هایی چیست و از این قبیل.

دو سوال مطرح می‌شود. آیا خود نویسنده بطور جدی قصد ورود به این حیطه‌ها را داشته یا صرفا بر مبنای یک سوال یا حس خاص داستان را نوشته است و دیگر آنکه آیا چنین بررسی‌هایی در تحلیل‌هایی که بر داستان در خارج از کشور و توسط محققین خارجی نوشته شده؛ وجود دارد؟

_ _ در مورد سوال اول اصلا نمی‌توانم اطمینان داشته باشم. خوب خانم سیس نروس که یک متخصص فلسفه علم و یا فلسفه زیست شناسی و یا یک حکیم نیست. یک نویسنده است و دغدغه‌های قشر خاصی از آمریکایی‌ها را بیان می‌کند. آمریکایی که در اصل به آمریکای جنوبی تعلق دارند. همان ادبیات چیکانو که اشاره کردم. اما آنچه به شخصه برای من و دیگر حاضران اهمیت داشت، بطن نوشته بود که می‌توانست به نهایت تفکربرانگیز باشد. چندین بار هم اشاره کردم که این گفتگوی ماست و نقطه نظرهای ما. به واقع در داستان رگه‌هایی از آن هست. زمانی که دختربچه روی شهود ناب کودکانه گذشت زمان را به لایه‌های پیاز یا شکل هندسی لایه لایه تنه درخت تشبیه می‌کند. این می‌تواند الهام برانگیز باشد. در مورد سوال دوم نه متاسفانه بررسی‌ها سطحی است. در حد ادبیات مانده است. آنهم ادبیات ابتدایی و بگیر اندکی به روانشناسی ورود کرده باشد. در حد تضاد و تعارض میان دنیای کودکان و دنیای بزرگ‌ها.

توضیح دادید که هنر و از جمله ادبیات بهترین وسیله ورود به دنیای علوم و هستی شناسی است. تا چه حد به این گفته اعتقاد دارید؟

_ _ بسیار زیاد. گفته جدیدی نیست. رباعیات خیام، مثنوی مولوی و غزلیات حافظ نمونه ناب پیوند هنر و دانش است. دانش نهفته در هنر و یا هنر نهفته در دانش. منتهی مطلب این است که ما به عنوان یک کانون دانشگاهی می‌بایست در حد شان و مقام دانشگاه عمل کنیم. حداقل در دانشگاه نباید به درک لایه‌های سطحی یک اثر هنری اکتفا شود. باید ظرفیت‌های خاص ارتباطی دانش و هنر درک شود و ترویج یابد. در گذشته پیوند دانش و هنر عمیق بوده است. امروزه قدری سست شده است. در قرن بیست و یکم که مجمع الجزایر علمی در شرف شکل گیری است و فلسفه دومرتبه در شرف احیاست، بسیار حیف است که از مهمترین و نیرومندترین ابزارهای شناخت حقیقت و رسیدن به معرفت خود را محروم کنیم. تفکر واگرایانه در مورد آثار هنری ناب، اگر بن مایه علمی قابل توجه داشته باشند، مانند گذر سطحی از رباعیات خیام و یا مثنوی مولوی است. برای توده مردم این مشکلی نیست. برای دانشگاه‌ها به حکم وظیفه‌ای که دارند یک ایراد بزرگ است.

به واقع داستان می‌تواند یک در ورودی به دنیای بسیار باشکوه و عمیقی از اندیشه باشد. اما تصور می‌کنید این گفتگوها به سرانجامی خواهد رسید؟ در این جلسه هم عمده بحث‌ها نیمه کاره و معلق ماند.

_ _ به هیچ عنوان نمی‌توانم توقع داشته باشم که به جایی برسد. کدام یک از اندیشمندان روانشناسی یا زیست شناسی عصبی و مولکولی یا فلسفه حیات، توانسته‌اند احساس گذر زمان در انسان را مدل سازی کنند که بشود در یک جلسه چند ساعته به یک مدل رسید؟ بلی در روانشناسی از کودک درون و نظیر این صحبت می‌شود ولی این صحبت‌ها کلی است. باید عمیق شکافته شود. کودک درون به چه معنی است؟ مرزهای کودکی و بزرگسالی اگر اساسا کودکی و بزرگسالی وجود داشته باشد چیست؟ چه تحولاتی در بیرون و درون انسان و در کلیت دستگاه آفرینش در طی گذشت زمان روی می‌دهد که همراه با آن روان انسان از لحظه‌ای به لحظه دیگر گذار می‌کند؟ این گذار با چه مکانیسم‌هایی انجام می‌گیرد؟ مهندسی آن چگونه است؟ بلی. برداشت‌هایی نظیر آنچه در شبکه و حتی عمیق‌ترین آنچه نوشته شده، در یک جلسه قابل درج و قابل حصول نیتجه است اما اگر سنخ گفتگوها را تغییر دهیم، خود را در فضایی قرار داده‌ایم که سراسر مجهول است و تاریکی. اینجا نهایت هنر طرح موضوع و طرح سوال است. برای پاسخ البته از قبل می‌دانیم که هنوز خیلی زود است. خیلی خیلی زود است.

آیا تاکنون کسی در این زمینه چیزی نوشته؟ یک اثر هنری ناب که دریچه‌ای برای ورود به دنیای عمیق‌تر و ژرف‌تری باشد؟ چه مسائلی برای چنین آزمون‌هایی به نظرتان می‌رسد؟

_ _ اگر منظور ایران باشد خیر. مسئله کانون اصلی حیات و یا مونادولوژی آفرینش می‌تواند مسائلی ناب برای ژرف‌اندیشی باشد. فلاسفه و هنرمندان ایرانی در گذشته به این مسائل عنایت داشته‌اند. عمر خیام، مولانا جلال الدین، حافظ و دیگران. متاسفانه مدت‌هاست که هنرمندان ما در این حوزه‌ها ورود نمی‌کنند. مسائل زیادی است که در باب هستی شناسی و فرازیست شناسی می‌تواند جنبه هنری به خود بگیرد. از نقطه آفرینش در انفجار بزرگ و مسئله کرونومتر زمان گرفته تا شکل گیری نخستین زیرا تم‌ها و اتم‌ها که هیدروژن و هلیوم باشند و بعد تبدیل آنها به نسل‌های متفاوت ستارگان و ازجمله سوپرنوواها و پولسارها و بعد شکل گیری کربن که به نوعی مسبب حیات ارگانیک در جهان شده است. در سینمای ایران هم این مسائل ورود نکرده است. حتی در سینمای مستند. ادبیات که جای خود را دارد. دانشگاه‌ها و هنرکده‌ها در این زمینه به شدت کاستی دارند.

اینکه صحیح است. تصور نمی‌کنم دامنه سینما و ادبیات ما به این زودی‌ها هم به این حوزه‌ها برسد.

_ _ بلی جزایر دانش در کشور ما هنوز به مجمع الجزایر شدن گرایش نیافته است. در بسیاری از کشورهای دنیا چنین است. به جز چند کشور که البته جنبه های تجاری را هم در نظر می‌گیرند. منتهی فکر می‌کنم سوای جنبه تجاری، به چالش کشیدن نظریات علمی و آماده کردن ذهن‌ها برای درک زیبایی نهفته در آنها، مورد توجه صاحبان بنگاه‌های هنری و رسانه‌ای است. استراتژی قرن بیست و یکم را می‌دانند و رفته رفته از طریق مردمی کردن این استراتژی ذهن‌ها را آماده می‌کنند. روش هوشمندانه‌ای است. ممکن است بسیاری تحت تاثیر صرف جنبه‌های ظاهری و زیبایی شناختی قرار گیرند اما ذهن‌هایی هم هستند که عمیق‌تر می‌کاوند. سوای این هنر نوعی گیرایی عام دارد که روی همه تاثیر می‌گذارد. من در این زمینه تحقیقی نکرده‌ام اما قراینی هست که مسلمانان در اوج شکوفایی امپراطوری علمی اسلامی از این نوع هنر بسیار خوب استفاده کرده بوده‌اند. لازم نبوده است امثال کپرنیک سخن بگویند. آنقدر از چرخ و فلک و دور زمان و از این قبیل به صورت شعر و غزل سخن به میان آمده که حتی عام‌ترین افراد مبانی نجوم و ستاره شناسی را درک کرده‌اند. تصور نمی‌کنم در امپراطوری آن زمان مسلمانان کسی باشد که عقیده داشته باشد زمین مسطح است و خورشید به دور زمین می‌گردد.

به همان شکل که اکنون نرم‌افزارها و بازی‌ها ذهن بچه‌ها را به سمت درک علوم راهنمایی می‌کنند.

_ _ بلی کاملا. بچه‌های امروز حوزه آگاهی بسیار بالایی دارند. البته افراط در استفاده از نرم‌افزارها و فضاهای حقیقی و مجازی، برای بچه‌ها آسیب‌های زیادی دارد اما در کنار این، درک آنها از معماهای هستی بسیار بالاتر رفته است. داستان بچه‌های زمانه آلبرکامو هرچند ظاهر طنزی دارد اما اشاره جالبی به این مسئله است. جایی که می‌گوید ما بچه‌های عصر فضا و اتم را با قصه‌های چرند بابا نوئل و امثال این فریب ندهید.

به بیان دیگر ناخوداگاه بچه‌ها از طریق مردمی کردن دانش، ناخوداگاه عمیق‌ترین و دشوارترین مسائل را می‌گیرد و آن را تجزیه و تحلیل می‌کند. نوعی جهش در درک دانش.

_ _ دقیقا. فکر می‌کنم اگر غیر از این باشد، اگر استفاده از ابزار هنر نباشد، بچه‌ها به هیچ عنوان تمایلی به ورود در این حوزه‌ها نداشته باشند. در صورتی که بچه‌های فعلی طوری از ربات و ابرکامپیوتر و هوش مصنوعی و ارتباط با سراسر دنیا حرف می‌زنند که انگار دارند از عروسک و الک دولک حرف می‌زنند. بازی های کامپیوتری با همه عیب‌هایی که دارد بچه‌های سراسر دنیا را وادار می‌کند که از طریق سیستم‌های مجازی با هم حرف بزنند. آنقدر در بازی غرق می‌شوند که فراموش می‌کنند دارند با بچه‌های دیگری از آمریکا و اروپا و آفریقا در یک زمان حرف می‌زنند. چون این را بارها در سراسر دنیا دیده‌ام عرض می‌کنم.

در اینکه بررسی‌هایی از این دست شایسته دانشگاه است و شما به نوعی موسس یک اتاق فکر در شهید بهشتی هستید تردیدی نیست اما آیا این تلاش قدردانی شده و آیا کسی گفته که مروج یک حرکت نو در کشور هستید؟ چیزی در حد دانشگاه‌های بزرگ دنیا؟

_ _ راستش… بعضی وقت‌ها داغ دل آدم تازه می‌شود. متاسفانه و متاسفانه خیر. این تاسف البته به خاطر خودم نیست. حداقل تا حدی. بهرحال انسان موجود خودپسندی است ولی تاسفم ناشی از بسیاری چیزهاست که مجال گفتن آن نیست. اما پاسخ در مجموع همان است.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز