پاسخ افشین علاء به نامه دوم علیرضا قزوه؛
به شما اجازه نمیدهم به استوانههای شعر متعهد و باورمند معاصر تهمت بزنید
هتاکیهای ایشان به خانه شاعران، سکه دورویی بود که یک روی آن، واقعیت تلخ تداوم رفتارهای غیراخلاقی در جامعه ماست، ولی خوشبختانه روی دیگر آن رسوا شدن کسانی است که به نام دین و با داعیه پایبندی به اسلام و انقلاب، عقدههای انباشتهشده سالیان دراز را آمیخته با تهمت و دروغ، بر سر این و آن خالی میکنند.
ایلنا: افشین علا در پاسخ به نامه دوم علیرضا قزوه؛ یادداشتی منتشر کرد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، متن این یادداشت به شرح زیر است:
قبل از هر چیز، باید از اساتید بزرگوارم در هیئتمدیره انجمن شاعران ایران پوزش بخواهم. چراکه این یادداشت را بدون مشورت و حتی اطلاع آنان نوشته و منتشر کردهام. بنابراین، مطالب مندرج در این نامه، لزوماً به معنی اعلام نظر هیئتمدیره انجمن شاعران ایران نیست و دغدغه شخصی من به شمار میرود، آن هم پس از خواندن نامه دوم جناب آقای قزوه که با وجود عذر خواستن در یک مورد، اتهامات بیاساس دیگری را متوجه انجمن ساختهاند.
البته هتاکیهای ایشان به خانه شاعران، سکه دورویی بود که یک روی آن، واقعیت تلخ تداوم رفتارهای غیراخلاقی در جامعه ماست، ولی خوشبختانه روی دیگر آن رسوا شدن کسانی است که به نام دین و با داعیه پایبندی به اسلام و انقلاب، عقدههای انباشتهشده سالیان دراز را آمیخته با تهمت و دروغ، بر سر این و آن خالی میکنند. به ویژه کسانی که با سوءاستفاده از وقایع تلخ خرداد ۸۸، هنوز هم در پی گرم نگاهداشتن تنور فتنه و افزودن هیزمهای تازه به آن و پنهان شدن پشت عناوین ارجمندی چون ولایتفقیه هستند.
ناگفته پیداست که حنای این افراطیون در هر قشر و صنفی – ازجمله هنر و ادبیات - مدتهاست که دیگر نزد خاص و عام رنگی ندارد و تهمت و انگ زدن به کسانی که سلیقهای خلاف سلیقه آنان دارند – ولو با ادعای دغدغههای اعتقادی - جز ایجاد نفرت و اشمئزاز در مخاطبان نتیجهای برای آنان نخواهد داشت. شاید از همین روست که بسیاری از دوستان خواستار ادامه ندادن موضوع و پایان دادن به منازعان کلامی با اینگونه افراد شدهاند. به ویژه آن که، قضیه در مراجع قانونی تحت بررسی قرارگرفته و به زودی شخص مفتری باید اسناد اتهامهای بیپایه خود را در محکمه ارائه کند و در صورت عدم اثبات ادعاهایش عواقب کیفری اینگونه اهانتها را نیز متحمل شود. من هم جز همان یادداشت کوتاه که از سر خیرخواهی و نصیحت خطاب به آقای قزوه نوشته بودم، قصد نداشتم جواب دیگری به ایشان بدهم. اما متأسفانه ایشان در نامه دوم خود با پنهان شدن پشت عناوین ارجمند و خط و نشان کشیدنهای مضحک، وادارم کردند که سکوتم را بشکنم و تمام قد در مقابل جریانی که امثال آقای قزوه را هیزم آتشافروزیهای خود کردهاند، بایستم و نه خطاب به ایشان، که به متولیان فرهنگی نظام هشداری را متذکر شوم.
حقیقت آن است که زخم ناسوری که بعد از وقایع ۸۸ بر بدنه فرهنگ، ادبیات و اخلاق این مرز و بوم وارد شده است، در صورت عدم درمان به دملی چرکین و درمانناپذیر تبدیل خواهد شد. ماهیت این زخم نیز چیزی نیست جز پنهان شدن افرادی که از خود اعتباری ندارند، پشت سر بزرگان و نامهای ارجمند و گاه عناوینی که خط قرمز نظام محسوب میشوند. البته بدیهی است که کم جربزگی، سابقه منفی و بدنامی اینان مهمترین علت برای اینگونه سوءاستفادهها است. وگرنه چه دلیلی دارد وقتی آقای قزوه به چند تن از شاعران ارجمند معاصر توهین میکند و آنها نیز از خود دفاع میکنند، ایشان نام «حضرت آقا» را به میان آورد؟ آنجا که میگوید: «دلم میسوزد وقتی میبینم بچههای درد کشیده انقلاب در لیست شما جایی ندارند، چون به دیدار حضرت آقا میروند»!
جناب قزوه این حرفها را از کجا درآورده و با چه جرئت و پشتوانهای بیان میکند؟ ایشان یکبار گفت که ما با پول بیتالمال خانه و زن عوض کردهایم! بعد گفت: … کردم، از دهانم پرید! بر فرض این عذر را بپذیریم، … تازه ایشان که بزرگتر است! ایشان اگر حرمت ما را نمیشناسد، باید حرمت رهبری نظام را – که آن همه سنگش را به سینه میزند - بشناسد! نکند ایشان واقعاً باورشان شده که متولی شعر انقلاب شدهاند و به خاطر اجرای مراسم دیدار شاعران با رهبر انقلاب، این اختیار را دارد که هرکسی را که در یک قاب با او نمینشیند، ضد ولایتفقیه و مخالف رهبری بخواند؟ بنازم به مدیران حوزه هنری سازمان تبلیغات که هنوز هم ساکتاند و از امثال ایشان حمایت میکنند! یعنی یک نفر توی این مملکت نیست که جلوی یاوهگوییهای این فرد را بگیرد؟
آقای قزوه اگر سر سوزن صداقت داشت، زمان زنده بودن سیّد و قیصر، این حرفها را میزد. مگر آن دو عزیز از دست رفته جز یکبار در جلسات دیدار سالیانه شاعران با رهبر انقلاب حضور یافتند؟ این است ملاک دوری و نزدیکی افراد؟ حالا چه شده از این جمع آنها که به رحمت الهی رفتهاند عزیز شدهاند و امثال ساعد بزرگوار –که سایهاش مستدام باد – و خانم راکعی که لحظهای از آرمانهای انقلاب دست نکشیده است و سهیل محمودی عزیز که عشق به اهلبیت صفت مشخصه اوست، مخالف انقلاب شدهاند؟ یعنی اگر سیّد و قیصر در قید حیات بودند، جانب شما را میگرفتند؟ اصلاً منش آنها چه فرقی با این عزیزان داشت؟ امثال آقای قزوه نمیدانند که اصلاً میدانداریهای امثال ایشان خودش مانعی برای شرکت خیلی از عزیزانی است که هم دلسوز و پشتیبان نظاماند و هم رهبری فرزانه انقلاب، قدر و شأن آنان را به خوبی میشناسد! خوب است یکبار دیگر پیامهای تسلیت ایشان را در سوگ سیّد و قیصر مطالعه کنید. مگر ایشان چقدر با این عزیزان حشرونشر داشتهاند؟ البته میدانم که درک این موضوع برای امثال آقای قزوه سخت است. ولی عاقلان دانند که ملاک ارزش افراد برای رهبری نظام و متقابلاً حفظ حرمت و بزرگی ایشان برای افراد، حضور در مراسمی که امثال آقای قزوه متولی آن هستند، نیست. خیلی از بزرگان و فرهیختگان عرصه شعر حاضر نیستند در یک قاب با ایشان دیده شوند. این چه ربطی به ساحت رهبری نظام دارد؟ آقای قزوه با این سوءاستفادهها دنبال چیست؟ آیا این پنهان شدنها و خط و نشان کشیدنها وهن مقام ارجمند رهبری نیست؟ آیا اشراف و عنایتی که ایشان به شعر و ادبیات دارند و روی خوشی که به امثال بنده و آقای قزوه نشان میدهند، باید مستمسکی برای اینگونه هتاکیها باشد؟
پس بنده که بعد از وقایع سال ۸۸، علیرغم حضور افرادی چون آقای قزوه –که اساساً سپردن مدیریت اینگونه برنامهها را به امثال ایشان قبول ندارم - سال ۸۹ در مراسم دیدار شرکت کردم و با وجود گلایههایی از میدانداری اینگونه افراد در عرصههای فرهنگی در همان جلسه مطرح کردم، مورد لطف و عنایت رهبر انقلاب قرار گرفتم، باید زیر علم رهبری برای این و آن رجزخوانی کنم؟ مگر ایشان در همان جلسه در پاسخ به گلایههای بنده، بزرگوارانه و متواضعانه نفرمودند: " از این طرف که منم راه کاروان باز است "؟ حالا امثال آقای قزوه میخواهند این راه را ببندند؟ بگذارید بغض در گلو ماندهام را پس از سالها بشکنم و بگویم و بیایمش از عهده برون که، رهبری نظام در عرصههای فرهنگی به قداره کش و شعبان بیمخ نیاز ندارد. خودشان هم فرمودهاند که اطاعت از ولی فقیه به معنی تعطیلی فکر و اندیشه نیست. بنابراین، شاعر انقلاب کسی است که اگر جایی خلاف نظر رهبری، نظری داشت، به احترام ایشان سکوت کند. نه اینکه منتظر باشد ببیند ایشان از کدام جناح یا شخص انتقاد میکنند، بعد بنشیند بر علیه آن شخص یا جناح فحش نامه بنویسد.
آقای قزوه باید در دادگاه پاسخگو باشد که انجمن شاعران ایران کدامیک از شاعران شرکتکننده در مراسم دیدار با رهبری را در لیست سیاه خود گنجانده است؟ و پاسخگوی بسیاری از جوانان خوشذوق و متعهدی باشد که پای ثابت جلسات انجمن هستند و با اشتیاق، به دیدار رهبری هم رفتهاند و شعر خواندهاند و مورد تشویق قرارگرفتهاند. البته من متأسفم که مجبور به گفتن این حرفها شدهام. حرفهایی که خواهناخواه با رعایت جایگاه رفیع رهبری نظام منافات دارد. اما این امثال آقای قزوه هستند که باید دکان کاسبی خود را از فتنه ۸۸ ببندند و از رهبر انقلاب مایه نگذارند و به این سوءاستفادههای مثلاً رندانه پایان دهند. البته ایشان در نامه دوم خود، غیر از خرج کردن از حساب رهبری، تهدیدهای کودکانه دیگری هم کردند. آنجا که گفتهاند: «دلم میسوزد وقتی میبینم کسانی که در این همه سال صدایی نداشتند و تنها به مدد سیمایشان و به مدد رسانهها به شهرتی نسبی رسیدهاند، حالا تنها کارشان دشنام دادن به شاعرانی شده که در خط انقلاب و رهبری ثابت قدم ایستادهاند» عجب! لابد ساعد و سهیل را میگوید که سالیانی در سیما بودهاند. ولی به راستی ایشان فکر میکند راز محبوبیت این عزیزان، رسانه است؟ مگر قیصر به تلویزیون میرفت؟ مگر با رسانهای مصاحبه میکرد؟ او چرا عزیز بود؟
نه جناب آقای قزوه، ساعد باقری همان سراینده شعر سرود ملی جمهوری اسلامی است و همان شاعر نکتهدان و متعهدی است که نغمهها و نواهایش، شعرهای آئینیاش و نکتههای ظریف و دقیقی که از گنجینه ادبیات فارسی به نسل ما ارائه کردهاست، به خاطره ماندگاری در حافظه خاص و عام ملت ما تبدیل شده است.
فاطمه راکعی، همان شاعر متعهد انقلاب است که سی و پنج سال از بهترین دوران عمر خود را –چه در عرصه سیاست، چه در دانشگاه و چه در انجمن شاعران - وقف آرمانهای اسلام و انقلاب کرده است و لحظهای هم پشیمان نشده است. و سهیل محمودی، همان سهیلی است که مردم با شعر عامیانهای که برای امام رضا(ع) سروده زندگی میکنند و در کوچه و خیابان برای دیدهبوسیاش سبقت میگیرند و گاه که پا به حرم میگذارد، خدام ثامنالحجج به احترام او، راه را برایش باز میکنند. سهیل، با وجود اشراف کم نظیرش در حیطههای مختلف هنر و ادبیات معاصر و کهن، هنوز به شاعر اهلبیت بودن خود مینازد و از دیانتش - بر خلاف شما - هرگز دکان کسب و کار باز نکرده است. بله جناب آقای قزوه، دیانت ما قیصری است نه قزوهای! سعی کن این را بفهمی. در پایان، درباره خودم هم بگویم که من کوچکترین عضو این جمعم. بنا هم ندارم در مقابل اتهامات شما، تعهدم به اسلام و انقلاب را ثابت کنم. چون نه شما در جایگاهی هستی که مدعی باشید، نه من ترسی از تهدیدهای شما دارم. اما آنجا که گفتهای: «تو همان حری باش که در فیسبوک دستبند سبز میبندد و سطل آشغال آتش میزند». حتی نگاه نکردهای که ببینی من اصلاً فیسبوک ندارم! ضمن آن که آتش زدن سطل آشغال، از امثال بنده برنمیآید. اصلاً از شما چه پنهان، من هم هنوز شک دارم که نکند امثال شما سطل آشغال آتش زدهاید تا جوانهای بیگناه مردم سر از کهریزک دربیاورند!
سخن کوتاه، جناب آقای قزوه! شما و هر کسی که پنهانی و آشکار از تو حمایت میکند، بدانید: من، افشین علاء، به نام شاعر انقلاب این اجازه را به شماها نمیدهم که به استوانههای شعر متعهد و باورمند معاصر، ازجمله به عزیزان انجمن شاعران ایران تهمت ضدیت با انقلاب را بزنید. این حرفها گندهتر از دهان شماست.