خبرگزاری کار ایران

پاسخ افشین علاء به نامه دوم علیرضا قزوه؛

به شما اجازه نمی­‌دهم به استوانه­‌های شعر متعهد و باورمند معاصر تهمت بزنید

به شما اجازه نمی­‌دهم به استوانه­‌های شعر متعهد و باورمند معاصر تهمت بزنید
کد خبر : ۱۳۵۹۴۴

هتاکی­‌های ایشان به خانه شاعران، سکه دورویی بود که یک روی آن، واقعیت تلخ تداوم رفتارهای غیراخلاقی در جامعه ماست، ولی خوشبختانه روی دیگر آن رسوا شدن کسانی است که به نام دین و با داعیه پایبندی به اسلام و انقلاب، عقده‌های انباشته‌شده سالیان دراز را آمیخته با تهمت و دروغ، بر سر این و آن خالی می­‌کنند.

ایلنا: افشین علا در پاسخ به نامه دوم علیرضا قزوه؛ یادداشتی منتشر کرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، متن این یادداشت به شرح زیر است:

قبل از هر چیز، باید از اساتید بزرگوارم در هیئت‌مدیره انجمن شاعران ایران پوزش بخواهم. چراکه این یادداشت را بدون مشورت و حتی اطلاع آنان نوشته و منتشر کرده‌­ام. بنابراین، مطالب مندرج در این نامه، لزوماً به معنی اعلام نظر هیئت‌مدیره انجمن شاعران ایران نیست و دغدغه شخصی من به شمار می­‌رود، آن هم پس از خواندن نامه دوم جناب آقای قزوه که با وجود عذر خواستن در یک مورد، اتهامات بی‌اساس دیگری را متوجه انجمن ساخته­‌اند.

البته هتاکی­‌های ایشان به خانه شاعران، سکه دورویی بود که یک روی آن، واقعیت تلخ تداوم رفتارهای غیراخلاقی در جامعه ماست، ولی خوشبختانه روی دیگر آن رسوا شدن کسانی است که به نام دین و با داعیه پایبندی به اسلام و انقلاب، عقده‌های انباشته‌شده سالیان دراز را آمیخته با تهمت و دروغ، بر سر این و آن خالی می­‌کنند. به ویژه کسانی که با سوءاستفاده از وقایع تلخ خرداد ۸۸، هنوز هم در پی گرم نگاه‌داشتن تنور فتنه و افزودن هیزم­‌های تازه به آن و پنهان شدن پشت عناوین ارجمندی چون ولایت‌فقیه هستند.

ناگفته پیداست که حنای این افراطیون در هر قشر و صنفی – ازجمله هنر و ادبیات - مدت‌هاست که دیگر نزد خاص و عام رنگی ندارد و تهمت و انگ زدن به کسانی که سلیقه‌­ای خلاف سلیقه آنان دارند – ولو با ادعای دغدغه­‌های اعتقادی - جز ایجاد نفرت و اشمئزاز در مخاطبان نتیجه­‌ای برای آنان نخواهد داشت. شاید از همین روست که بسیاری از دوستان خواستار ادامه ندادن موضوع و پایان دادن به منازعان کلامی با این‌گونه افراد شده­‌اند. به ویژه آن که، قضیه در مراجع قانونی تحت بررسی قرارگرفته و به زودی شخص مفتری باید اسناد اتهام­‌های بی‌پایه خود را در محکمه ارائه کند و در صورت عدم اثبات ادعاهایش عواقب کیفری این‌گونه اهانت­‌ها را نیز متحمل شود. من هم جز همان یادداشت کوتاه که از سر خیرخواهی و نصیحت خطاب به آقای قزوه نوشته بودم، قصد نداشتم جواب دیگری به ایشان بدهم. اما متأسفانه ایشان در نامه دوم خود با پنهان شدن پشت عناوین ارجمند و خط و نشان کشیدن‌های مضحک، وادارم کردند که سکوتم را بشکنم و تمام قد در مقابل جریانی که امثال آقای قزوه را هیزم آتش‌افروزی‌های خود کرده­‌اند، بایستم و نه خطاب به ایشان، که به متولیان فرهنگی نظام هشداری را متذکر شوم.

حقیقت آن است که زخم ناسوری که بعد از وقایع ۸۸ بر بدنه فرهنگ، ادبیات و اخلاق این مرز و بوم وارد شده است، در صورت عدم درمان به دملی چرکین و درمان‌ناپذیر تبدیل خواهد شد. ماهیت این زخم نیز چیزی نیست جز پنهان شدن افرادی که از خود اعتباری ندارند، پشت سر بزرگان و نام­‌های ارجمند و گاه عناوینی که خط قرمز نظام محسوب می­‌شوند. البته بدیهی است که کم جربزگی، سابقه منفی و بدنامی اینان مهم‌ترین علت برای این­گونه سوءاستفاده‌ها است. وگرنه چه دلیلی دارد وقتی آقای قزوه به چند تن از شاعران ارجمند معاصر توهین می­‌کند و آن­ها نیز از خود دفاع می­‌کنند، ایشان نام «حضرت آقا» را به میان آورد؟ آنجا که می‌­گوید: «دلم می­‌سوزد وقتی می­‌بینم بچه­‌های درد کشیده انقلاب در لیست شما جایی ندارند، چون به دیدار حضرت آقا می‌­روند»!

جناب قزوه این حرف­ها را از کجا درآورده و با چه جرئت و پشتوانه‌­ای بیان می­‌کند؟ ایشان یک‌بار گفت که ما با پول بیت­‌المال خانه و زن عوض کرده‌­ایم! بعد گفت: … کردم، از دهانم پرید! بر فرض این عذر را بپذیریم، … تازه ایشان که بزرگ‌تر است! ایشان اگر حرمت ما را نمی­‌شناسد، باید حرمت رهبری نظام را – که آن همه سنگش را به سینه می­‌زند - بشناسد! نکند ایشان واقعاً باورشان شده که متولی شعر انقلاب شده­‌اند و به خاطر اجرای مراسم دیدار شاعران با رهبر انقلاب، این اختیار را دارد که هرکسی را که در یک قاب با او نمی­‌نشیند، ضد ولایت‌فقیه و مخالف رهبری بخواند؟ بنازم به مدیران حوزه هنری سازمان تبلیغات که هنوز هم ساکت‌اند و از امثال ایشان حمایت می‌­کنند! یعنی یک نفر توی این مملکت نیست که جلوی یاوه­‌گویی­‌های این فرد را بگیرد؟

آقای قزوه اگر سر سوزن صداقت داشت، زمان زنده بودن سیّد و قیصر، این حرف­ها را می­‌زد. مگر آن دو عزیز از دست رفته جز یک‌بار در جلسات دیدار سالیانه شاعران با رهبر انقلاب حضور یافتند؟ این است ملاک دوری و نزدیکی افراد؟ حالا چه شده از این جمع آن­ها که به رحمت الهی رفته­‌اند عزیز شده­‌اند و امثال ساعد بزرگوار –که سایه­‌اش مستدام باد – و خانم راکعی که لحظه‌­ای از آرمان­های انقلاب دست نکشیده­ است و سهیل محمودی عزیز که عشق به اهل‌بیت صفت مشخصه اوست، مخالف انقلاب شده‌­اند؟ یعنی اگر سیّد و قیصر در قید حیات بودند، جانب شما را می­‌گرفتند؟ اصلاً منش آن­ها چه فرقی با این عزیزان داشت؟ امثال آقای قزوه نمی­‌دانند که اصلاً میدان­داری­‌های امثال ایشان خودش مانعی برای شرکت خیلی از عزیزانی است که هم دلسوز و پشتیبان نظام‌اند و هم رهبری فرزانه انقلاب، قدر و شأن آنان را به خوبی می­‌شناسد! خوب است یک‌بار دیگر پیام‌های تسلیت ایشان را در سوگ سیّد و قیصر مطالعه کنید. مگر ایشان چقدر با این عزیزان حشرونشر داشته­‌اند؟ البته می­‌دانم که درک این موضوع برای امثال آقای قزوه سخت است. ولی عاقلان دانند که ملاک ارزش افراد برای رهبری نظام و متقابلاً حفظ حرمت و بزرگی ایشان برای افراد، حضور در مراسمی که امثال آقای قزوه متولی آن هستند، نیست. خیلی از بزرگان و فرهیختگان عرصه شعر حاضر نیستند در یک قاب با ایشان دیده شوند. این چه ربطی به ساحت رهبری نظام دارد؟ آقای قزوه با این سوء­استفاده­‌ها دنبال چیست؟ آیا این پنهان شدن­‌ها و خط و نشان کشیدن­‌ها وهن مقام ارجمند رهبری نیست؟ آیا اشراف و عنایتی که ایشان به شعر و ادبیات دارند و روی خوشی که به امثال بنده و آقای قزوه نشان می­‌دهند، باید مستمسکی برای این­گونه هتاکی­‌ها باشد؟

پس بنده که بعد از وقایع سال ۸۸، علیرغم حضور افرادی چون آقای قزوه –که اساساً سپردن مدیریت این­گونه برنامه­‌ها را به امثال ایشان قبول ندارم - سال ۸۹ در مراسم دیدار شرکت کردم و با وجود گلایه­‌هایی از میدان­‌داری این­گونه افراد در عرصه­‌های فرهنگی در همان جلسه مطرح کردم، مورد لطف و عنایت رهبر انقلاب قرار گرفتم، باید زیر علم رهبری برای این و آن رجزخوانی کنم؟ مگر ایشان در همان جلسه در پاسخ به گلایه­‌های بنده، بزرگوارانه و متواضعانه نفرمودند: " از این طرف که منم راه کاروان باز است "؟ حالا امثال آقای قزوه می­‌خواهند این راه را ببندند؟ بگذارید بغض در گلو مانده‌­ام را پس از سال­ها بشکنم و بگویم و بیایمش از عهده برون که، رهبری نظام در عرصه‌­های فرهنگی به قداره کش و شعبان بی­مخ نیاز ندارد. خودشان هم فرموده‌اند که اطاعت از ولی­ فقیه به معنی تعطیلی فکر و اندیشه نیست. بنابراین، شاعر انقلاب کسی است که اگر جایی خلاف نظر رهبری، نظری داشت، به احترام ایشان سکوت کند. نه این­که منتظر باشد ببیند ایشان از کدام جناح یا شخص انتقاد می­‌کنند، بعد بنشیند بر علیه آن شخص یا جناح فحش نامه بنویسد.

آقای قزوه باید در دادگاه پاسخ­گو باشد که انجمن شاعران ایران کدامیک از شاعران شرکت‌کننده در مراسم دیدار با رهبری را در لیست سیاه خود گنجانده است؟ و پاسخ­گوی بسیاری از جوانان خوش‌ذوق و متعهدی باشد که پای ثابت جلسات انجمن هستند و با اشتیاق، به دیدار رهبری هم رفته‌­اند و شعر خوانده­‌اند و مورد تشویق قرارگرفته‌اند. البته من متأسفم که مجبور به گفتن این حرف‌­ها شده­‌ام. حرف­هایی که خواه­‌ناخواه با رعایت جایگاه رفیع رهبری نظام منافات دارد. اما این امثال آقای قزوه هستند که باید دکان کاسبی خود را از فتنه ۸۸ ببندند و از رهبر انقلاب مایه نگذارند و به این سوء­استفاده‌­های مثلاً رندانه پایان دهند. البته ایشان در نامه دوم خود، غیر از خرج کردن از حساب رهبری، تهدیدهای کودکانه دیگری هم کردند. آنجا که گفته‌اند: «دلم می­‌سوزد وقتی می­‌بینم کسانی که در این­ همه سال صدایی نداشتند و تنها به مدد سیمایشان و به مدد رسانه­‌ها به شهرتی نسبی رسیده­‌اند، حالا تنها کارشان دشنام دادن به شاعرانی شده که در خط انقلاب و رهبری ثابت قدم ایستاده­‌اند» عجب! لابد ساعد و سهیل را می­‌گوید که سالیانی در سیما بوده­‌اند. ولی به راستی ایشان فکر می­‌کند راز محبوبیت این عزیزان، رسانه است؟ مگر قیصر به تلویزیون می­‌رفت؟ مگر با رسانه­‌ای مصاحبه می­‌کرد؟ او چرا عزیز بود؟

نه جناب آقای قزوه، ساعد باقری همان سراینده شعر سرود ملی جمهوری اسلامی است و همان شاعر نکته­‌دان و متعهدی است که نغمه­‌ها و نواهایش، شعرهای آئینی­‌اش و نکته­‌های ظریف و دقیقی که از گنجینه ادبیات فارسی به نسل ما ارائه کرده­‌است، به خاطره ماندگاری در حافظه خاص و عام ملت ما تبدیل شده است.

فاطمه راکعی، همان شاعر متعهد انقلاب است که سی و پنج سال از بهترین دوران عمر خود را –چه در عرصه سیاست، چه در دانشگاه و چه در انجمن شاعران - وقف آرمان­‌های اسلام و انقلاب کرده است و لحظه­‌ای هم پشیمان نشده است. و سهیل محمودی، همان سهیلی است که مردم با شعر عامیانه­‌ای که برای امام رضا(ع) سروده زندگی می­‌کنند و در کوچه و خیابان برای دیده‌بوسی‌اش سبقت می­‌گیرند و گاه که پا به حرم می­‌گذارد، خدام ثامن‌الحجج به احترام او، راه را برایش باز می­‌کنند. سهیل، با وجود اشراف کم نظیرش در حیطه­‌های مختلف هنر و ادبیات معاصر و کهن، هنوز به شاعر اهل‌بیت بودن خود می­‌نازد و از دیانت‌ش - بر خلاف شما - هرگز دکان کسب‌ و کار باز نکرده است. بله جناب آقای قزوه، دیانت ما قیصری است نه قزوه­‌ای! سعی کن این را بفهمی. در پایان، درباره خودم هم بگویم که من کوچک‌ترین عضو این جمعم. بنا هم ندارم در مقابل اتهامات شما، تعهدم به اسلام و انقلاب را ثابت کنم. چون نه شما در جایگاهی هستی که مدعی باشید، نه من ترسی از تهدیدهای شما دارم. اما آنجا که گفته­‌ای: «تو همان حری باش که در فیس‌بوک دستبند سبز می­‌بندد و سطل آشغال آتش می­‌زند». حتی نگاه نکرده­‌ای که ببینی من اصلاً فیس‌بوک ندارم! ضمن آن که آتش زدن سطل آشغال، از امثال بنده برنمی­‌آید. اصلاً از شما چه پنهان، من هم هنوز شک دارم که نکند امثال شما سطل آشغال آتش زده­‌اید تا جوان­‌های بی‌گناه مردم سر از کهریزک دربیاورند!

سخن کوتاه، جناب آقای قزوه! شما و هر کسی که پنهانی و آشکار از تو حمایت می­‌کند، بدانید: من، افشین علاء، به نام شاعر انقلاب این اجازه را به شماها نمی­‌دهم که به استوانه­‌های شعر متعهد و باورمند معاصر، ازجمله به عزیزان انجمن شاعران ایران تهمت ضدیت با انقلاب را بزنید. این حرف­‌ها گنده­‌تر از دهان شماست.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز