یادداشت شهلا لاهیجی درمورد اوضاع نشر:
آش همان آش و کاسه همان کاسه
مشکلات ناشران طی سی و اندی سال گذشته فارغ از اینکه دولت وقت محافظهکار بوده یا اصلاحطلب همچنان باقی است و هنوز همان بندها و موانع را بر دست و پا داریم.
ایلنا: چندی قبل شهلا لاهیجی(مدیر و صاحب امتیاز نشر روشنگران و مطالعات زنان) طی یادداشتی نسبت به وضعیت نشر کتاب در کشور اعتراض کرد و نظرات خود را در اینباره ارائه داد.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ متن این یادداشت به شرح زیر است:
آش همان آش و کاسه همان کاسه
در سال ۱۳۷۸ دقیقاً در ۱۹ تیرماه در مورد پیشنویس قانون کتاب و پیشنویس «سیاستهای استراتژیک و راهکارهای اجرایی جهت تحقق آنها در بخش کتاب و کتابخوانی در برنامهی سوم توسعه» و نظرخواهی از گروهی از ناشران عضو شورای مشورتی ناشران که در آن زمان به ابتکار مدیر کل مراکز و روابط فرهنگی که مدیریت بخشهای کتاب و چاپ و نشر را هم برعهده داشت، نظرات خود را به عنوان یکی از اعضا مورد مشورت برای مدیرکل وقت جناب آقای صیادی ابراز داشتم. اخیراً شنیدم که یکی از اهالی نشر درباره ممیزی، پیشنهاد بررسی بعد از چاپ را داده است. از شنیدن این خبر بسیار آشفته شدم و تعجب کردم که چطور یکی از اهالی نشر ممکن است چنین اشتباهی کند و این حقیقت را درنظر نگیرد که در صورتی که کتاب چاپ شود و مورد بررسی قرار گیرد در حقیقت عمل انتشار صورت گرفته و در صورت مغایرت با برنامههای فرهنگی و ایدئولوژی حکومتی مستوجب مجازات و پیگیری قانونی از طریق قوهی قضاییه و قانون مجازات اسلامی است.
از سوی دیگر به این نتیجه رسیدم که مشکلات ناشران طی سی و اندی سال گذشته فارغ از اینکه دولت وقت محافظهکار بوده یا اصلاحطلب همچنان باقی است و تغییر و تحول اساسی در نگرش حکومت جمهوری اسلامی به کتاب و فرهنگ مکتوب
اعم از اینکه کتاب متنی در سطوح دانشگاهی یا غیره باشد یا رمان و حتی نمایشنامه و شعر، تغییر اساسی ایجاد نشده و ما درحال حاضر علیرغم گذشت ۱۶ سال از زمان نوشتن آن نامه، به «مدیرکل ادارهی کتاب و مراکز و روابط فرهنگی» هنوز همان بندها و موانع را بر دست و پا داریم. بنابراین با یافتن کپی آن نامه که معمولاً در بایگانی روشنگران نگهداری میشود، بخشهایی از آن را که به بحثهای امروزی مربوط میشود برای افکار عمومی و اهالی فرهنگ و به ویژه مسئولان اتحادیهی ناشران و کتابفروشان یک بار دیگر به صورت سرگشاده در دسترس همگان قرار میدهم.
نامه خطاب به جناب آقای صیادی مدیرکل محترم مراکز و روابط فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته شده بود:
با احترام پیرو ارسال پیشنویس «سیاستهای استراتژیک و راهکارهای اجرایی جهت تحقق آن در بخش کتاب و کتابخوانی در برنامهی سوم توسعه» جهت اینجانب و نظرخواهی در مورد آن، موارد زیر را به استحضار میرساند:
۱ - بند الف – اصلاحات قانونی
در مورد پیشنویس قانون کتاب، … در اینجا تنها به ذکر این نکته بسنده میشود که پیشنویس فوق بدون برخورد اصولی به سانسور و ابعاد آن، تنها به انتقال مسئولیت سانسور از ادارهی کتاب به ناشر یا صاحب اثر(اعم از نویسنده یا مترجم) اکتفا شده است. اعم از اینکه سانسور به عهدهی ناشر گذاشته شود و یا به بررسی بعد از چاپ موکول شود که در صورت دوم خطر درگیری ناشر یا نویسنده یا هر دو با قوهی قضائیه ممکن میشود. باتوجه به قانون مجازات اسلامی که حتی نشریات و کتاب را نیز شامل میشود، در آن بخشهایی به مجازات نویسندهی مقاله یا کتاب درصورت تخطی از موارد ایدئولوژیک نوشته شده
حتی تعزیر و ضربات شلاق و محرومیتهای متعدد پیشبینی شده است.
فقدان تعریف جامع از «کتاب» و انسجام اصولی و حقوقی آن به عنوان «حاصل خلاقیت نویسنده» و یک مجموعهی «به هم پیوسته» و غیرقابل گسست، و مسئولیت ناشر و نویسنده و مترجم در حفظ امانتداری و سایر اصول اخلاقی در کار نشر، از ضعفهای بارز این پیشنویس است… در قسمت آخر همین بند «ضرورت تدوین و تصویب مقررات مربوط به واردات و صادرات… لازم است حمایت ویژه از ناشرانی که اقدام به ترجمه و انتشار آثار ایرانی به زبانهای دیگر کرده یا میکنند به عمل آید…
۲ - در بند ب – اصلاحات سازمانی و تشکیلاتی
تجربه ثابت کرده است که در کشور ما هر نوع تغییرات ساختاری در سیستم اداری به جای آن که به محدودیت «بورکراسی» که ظاهراً هدف هر تحولی است بیانجامد، ساختار اداری را پیچیدهتر میکند، کاغذبازی را گسترش میدهد و مسئولیتها را مغشوش میکند.
درمورد ادارهی چاپ و نشر، در صورت توقف بررسی، قبل و بعد از چاپ و مراحل دیگر از سوی این اداره و واگذاری مسئولیت به ناشر(در شکل مثبت یا منفی) قسمت مهمی از ادارهی کتاب باید تعطیل شود. اینکه بخواهیم برای گماردن پرسنل به «کاری» ادارهی دیگری با نام دیگر «اختراع» کنیم، جز حفظ سیستم بوروکراتیک و همچنان حجیم نگه داشتن آن بدون «کارآیی» و هدر دادن پول و نیروی انسانی و عادت دادن افراد به پشت میزنشینی حاصل دیگری ندارد.
در صورت اصلاح ساختار اتحادیهی ناشران و کتابفروشان، ایجاد واحد پیشنهادی میتواند به آسانی به اتحادیهی ناشران و… واگذار شود و بودجهی مربوطه نیز تحت عنوان کمک دولت به نهادهای جامعهی مدنی بدون قید و شرط و محدودیت در اختیار اتحادیه قرار داده شود؛ متاسفانه سیاستهای کلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در محدود نگه داشتن اختیارات اتحادیهی
ناشران و سلب حقوق قانونی اتحادیهای از اتحادیهی ناشران ازجمله صدور پروانهی نشر و محدودیتهای اعمال شده ازسوی مجمع امور صنفی، منجر به ایجاد نهادهای غیرضروری و ناکار آمد در وزارتخانهی مربوطه شده است.
مختصر آن که باید بدون ترس از «ناشناختهها» سیاست محدود کردن سیستم اداری در دستور کار اصلاحات آتی قرار گیرد… در چنین شکلی ساختار اداری معاونت فرهنگی باید پیاده و از نو ساخته شود. آیا هزینهی این تغییر و تحول با بازدهی آن خوانایی دارد؟
به طور کلی در بند فوق و تمامی بندهای پیشنهادات اصلاحات سازمانی و تشکیلاتی، تاکید بر گسترش سیاستهای حمایتی تولیدی شده است بیآنکه به کفهی دیگر یعنی مصرف این تولیدات پرداخته شود تأکید بیش از حد به سیستمهای حمایتی، منجر به گرایشات کاذب و فاقد اعتقاد به عرصهی نشر میشود. درحال حاضر نیز بخشی از بحران و معضل کتاب ناشی از سیاستهای حمایتی یک سویه و گرایش اشخاص بدون انگیزهی واقعی فرهنگی و یا دست کم نداشتن تعریفی جامع از آن به کار نشر کتاب است.
نباید کاری کنیم که کار نشر تبدیل به اشتغالی کاذب شود. تولید کتاب بیخواننده به معنای اعتلای فرهنگی نیست. دادن آمار عددی در مورد کتابهای چاپ شده و ادامهی سیاستهای کلان فعلی تنها در جهت «تولید» بوده است. آوردن آمار کتابهای درسی در آمار تولید کتاب، برای کتاب خواننده نمیسازد. هر چند زیر عنوان تغییر سیاستهای اصلاحی در سازمانها
و تشکیلات یا روشهای اجرایی باشد.
در بخش بعدی مربوط به عملکرد «شورای فرهنگ عمومی» بند ۱ سیاست استراتژیک پیشنهادی در بند ۱-۱ – توجیه سیاست استراتژیک پیشنهادی: بحثتهاجم فرهنگی که پایه و اساس تداوم سانسور کتاب پیش و بعد از چاپ است، بیآن که تعریف
جامعی از آن شده باشد، مثل همیشه در قالب شعارهای سیاسی و ایدئولوژیک ارائه شده است. تهاجم فرهنگی چیست؟ چرا روی میدهد؟ چه چیز موجب آمادگی جامعه برای پذیرش آن میشود؟ مکانیزمهای آن داخلی است یا خارجی؟ با خودآگاهی صورت میگیرد یا ناخودآگاه؟ «تخریب ارزشهای اخلاقی، خانوادگی، دینی و انقلابی» یعنی چه؟ آیا مبدا این تجاوز پیوسته غرب است؟ آیا مقصد پیوسته مشرق زمین است؟ چرا؟ آیا تهاجم فرهنگی به این معنا است که مردم جهان غرب دست به دست هم دادهاند تا ارزشهای اخلاقی، خانوادگی، دینی و انقلابی را در جامعهی ما و جوامع مشابه از میان بردارند؟ این اتحاد نامبارک جهانی
در پی به دست آوردن چه چیزی است؟ آیا این تهاجم از طریق فرهنگ مکتوب انجام میگیرد یا در اشکال دیگر؟ آیا آثار مکتوب تولید شده تا امروز به تهاجم فرهنگی کمک میکند یا آن را متوقف میسازد یا تعدیل میکند؟ آیا کتاب خود یک عامل تهاجم فرهنگی است؟
در این صورت آیا میتوان گفت به طور مثال در حال حاضر امریکای لاتین به وسیلهی ادبیات خود به ویژه ژانر رئالیسم جادویی در حال تهاجم به کشورهای غربی و توسعه یافته است؟ آیا گسترش عرفان هندی بودایی و نظایر آن(عرفان شرقی) در کشورهای اروپایی و امریکا(کلاً غرب) به معنای تهاجم دینی هند به غرب است؟ برای هیچ یک از این سوالها جواب مناسب و کاملی نداریم. اما شاید به حق بتوان گفت که اگر چیزی برای ارایه به جهان نداشته باشیم، به جای داد و ستد در عرصهی جهانی تا حد یک مصرف کننده و گیرنده تنزل خواهیم کرد. تمرکز اهداف جهانی کلان فرهنگی در توسعهی ارایهی امکانات مادی و تجهیزات و سرمایهگذاری مالی، به تنهایی و به خودی خود به ایجاد موازنه در این داد و ستد کمک نمیکند.
بلکه باید فضایی فراهم شود که در آن استعدادها بیترس و ابهام شکوفا شود و به ثمر بنشیند تا ما نیز با لقمهای در دست در این سفرهی جهانی سهیم شویم و تنها دریوزهگر سفرهی دیگران نباشیم. متهم کردن جهان به تهاجم، آسانترین راه برای فرار از زیربار مسئولیتی است که بر عهدهی برنامهریزان دولت و متولیان فرهنگی کشور است. به گمان من ما هر جا حرفی
برای گفتن داشتهایم، جهان(مردم جهان) فارغ از حکومتها این حرف را به جان شنیده و خواندهاند. حافظ، سعدی، مولانا، خیام، فردوسی، بوعلی، خوارزمی، فارابی، زکریای رازی و… چهرههای جهانی هستند که جهان آنها را به جا آورده و تحسین کرده است. سینمای ما به رغم تمامی کمبودها و محدودیتها و با وجود خصومتهای سیاسی بعضی کشورها با دولتمردان ما، از سوی مردم جهان استقبال و تحسین شده و جای خود را در سینمای جهان باز کرده است. اما اینک سالهاست که در زمینهی ادبیات حرف تازهای نداشته و اثر قابل توجهی خلق نکردهایم. این به دلیل جو ناسالمی است که سالهاست که در این سرزمین بر
نویسنده و نویسندگی حکمفرما است.
با رانتهای دولتی و با دادن کاغذ و سایر ملزومات نشر و با خرید ۱۰۰۰ یا ۷۰۰ یا ۵۰۰ جلد کتاب از ناشر، فرهنگ مکتوب شکوفا نمیشود.
تنها عرصه برای کالاهای فرهنگی خنثی یا آسانپسند و صرفاً تجارتی و کم مایه مناسب میشود. کتاب سانسور شده و از ممیزی گذشته(خواه این ممیزی از سوی نویسنده و ناشر باشد خواه از سوی ادارهی سانسور دولتی) خواننده نخواهد داشت بیآزادی قلم و اندیشه، زمینهی خلاقیت شکوفا نمیشود…
در ادامهی بحثسیاستهای استراتژیک پیشنهادی… باید به ایجاد کتابخانههای عمومی در هر شکل و شمایلی توجه شود. مشکل اساسی کتاب در ایران، کمبود مزمن تقاضا است.
سرمایهگذاری در کتابخانههای عمومی برای بخش خصوصی مقرون به صرفه نیست و بخش اعظم فعالیت در این بخش اجباراً برعهدهی دولت است…
هر کتابخانه باید دارای هیأت امنایی محلی متشکل از ناشران، کتابفروشان، دستاندرکاران تعلیم و تربیت و خوانندگان بالقوه باشد.
ایجاد کتابخانه اگر با برنامههای جنبی فرهنگی توام نباشد کتابخانه را تبدیل به زندان کتاب میکند. علاوه بر تنوع عناوین از همه کتابها و تمامی گرایشها باید کتابخانه مرکز درگیری بحثهای متنوع دربارهی کتاب باشد. تجربهی سالها زندگی در شهرستانهای دور افتاده به من نشان داده است. که نسل جوان این شهرها که فاقد هر نوع وسیلهی تفریحی است به شدت
محتاج نشان دادن گرایشهای روشنفکرانه و بحثهای ادبی است. اگر هیات امنای کتابخانهها به درستی و بدون اعمال نفوذ دولت انتخاب شوند و در برپایی نشستهای ادبی و نقد کتاب در میان جوانان و جلسات کتابخوانی در کتابخانهها به صورت مرکز تجمع و بحثدربارهی کتاب کمک کنند، دعوت از ناشران، مولفان، مترجمان برای شرکت در جلسات نقد و بررسی کتاب، فضای کتابخانهها را گرم و پرشور خواهد کرد.
امید میرود با طرح این مشکلات در بین اهالی فرهنگ و مسئولان فرهنگی موضوع خلق آثار ادبی و علمی و غیره از دایرهی
محدود فعلی بیرون آمده و با عضویت کشور ایران در قانون «کپی رایت» نویسندگان بتوانند خلاقیتهای ادبی خود را در سطح جهان گسترش دهند.