رد پای سیا، از کوبا تا کلمبیا
موضوع تجزیهطلبی در آمریکای لاتین از مسائلی است که کماکان در مناقشهای پنهان میان آمریکا و کشورهای این حوزه هر روز ابعاد جدیدی به خود پیدا می کند. از فارک در کلمبیا گرفته تا گروههای افراطی و مخالف دولت در بولیوی و ونزوئلا، همگی در ظاهر به دنبال عرض اندام سیاسی هستند اما واقعیت چیز دیگری است.
تجزیهطلبی، استقلالخواهی یا جداییطلبی واژههایی هستند که اگر هر کدام از آنها در قالب رسمی یا غیر رسمی ظهور کند یا در محافل بینالمللی صحبتی از آن به میان بیاید، بی شک تصویری از یک نوع جرم سازمانیافته بین المللی نمایان خواهد شد.
در معنایی دیگر و در تعبیری گویاتر، زمانی که بحث افراطیگری مطرح میشود بدون شک جداییخواهی یا تجزیهطلبی هم به موازات آن عیان میشود. ممکن است این مدل از استقلال طلبی در منطقهای مانند خاورمیانه بروز کند یا اینکه در قلب آمریکای لاتین یا حتی در نقطهای مانند اسکاتلند در دل قاره سبز رخ دهد.
رشد چنین تفکراتی آن هم در قالب گروههای مخالف و معارض با دولت بیشک نیازمند سیاستها و طرحریزی خط مشیهای مشخصی است که لازمه آن بودجه و منابع مالی هنگفتی خواهد بود که میبایست از سوی هدایت کننده فکری این گروهها که به آن «منبع سفارش دهنده» گفته میشود، تامین شود.
از این رو و با توجه به اینکه چیدمان داخلی گروههای جداییطلب برای تحقق اهداف مربوطه میبایست از دو یا سه نفر به بالا شکل بگیرد، بحث جرایم سازمان یافته فرامرزی به میان میآید. اما ممکن است عدهای بر این نظر باشند که بحث جرایم سازمانیافته در مورد مواد مخدر، قاچاق اعضای بدن، جرایم سایبری و پولشویی مصداق پیدا میکند و بحث تشکیل گروه یا دستههایی که هدفشان براندازی یا رادیکالیسم سیاسی است، در این حیطه جایی ندارد.
در پاسخ به دیدگاه فوق و اینکه آیا گروههای افراطی و تجزیهطلب را میتوان جزئی از طبقه جرایم سازمانیافته دانست یا خیر، باید به تعاریف متعددی که از این جرم ارائه شده است، اشاره کرد. به طور کلی جرم سازمانیافته عبارت است از: ارتکاب جرایم جنایی با طراحی و برنامهریزی که هدف از آن دستیابی به «پول» و «قدرت» است که با همکاری دو یا چند نفر و با استفاده از ساختارهای مشابه یا با استفاده از تهدید و ارعاب یا نفوذ سیاسی خارجی، دیوان سالاری یا نفوذ قضایی یا رسانهای انجام میگیرد.
تعریف دیگری از این گونه جرایم که به جرایم باندی هم معروف هستند، توسط «ژاک بوریکان» که از حقوقدانان کیفری فرانسه به حساب میآید ارائه شده است که با نگاهی به این تفسیر تا حدودی میتوان گفت که جرایم باندی سیاسی و براندازی سازمانیافته که ممکن است از سوی گروههای تجزیهطلب شبه نظامی شکل گیرد را میتوان در قالب جرایم سازمان یافته گنجاند. وی در این تعریف عنوان میکند که «جرم سازمانیافته، جرمی است که شاخص تدارک و ارتکاب آن، تشکیلاتی روشمند است که اغلب برای مباشران آن امکانات معاش (اعم از سیاسی و اقتصادی) فراهم میکند.» بنابراین اگر نگاهی به گروههای شبه نظامی و تجزیهطلب در سراسر جهان بیاندازیم، میتوان آنها را در سطوح مختلف جرایم سازمانیافته مورد نظر داشت.
زمانی که نام این گروهها به میان می آید، اذهان عمومی سریعاً از داعش و تروریستهای تکفیری حاضر در خاورمیانه یاد میکنند. اما واقعیت این است که گروههای تروریستی – تکفیری مقداری با دیگر گروههای مسلح جداییطلب تفاوت دارند. برای مثال میبایست به گروه تجزیهطلب «فارک» اشاره کرد که در منطقه آمریکای جنوبی دست به مبارزه مسلحانه علیه دولت کلمبیا زده است.
اگر چه دولت کلمبیا تمامیت این گروه و حتی اعضای آن را تروریست نامیده است، اما اعضای این گروه کماکان خود را انقلابیون کلمبیا میدانند که برای عرض اندام و همینطور سهمخواهی سیاسی به مبارزه با دولت حاکم بر بوگوتا میپردازند. آن چیزی که رشد و نمو این گروه را رقم زد و دلیلی برای پایهگذاری آن شد، افکار کمونیستی بود که از ۱۹۶۰ تا به امروز مانند داغی بر پیشانی کلمبیا حک شده است.
در دهه ۸۰ میلادی شواهدی از سوی رسانهها و مقامهای کلمبیا منتشر شد که نشان میداد اعضای فارک در صادرات و بازاریابی مواد مخدر خصوصاً کوکائین کلمبیایی دست داشتهاند و همین موضوع باعث شد تا این گروه رسماً از حزب کمویست کلمبیا جدا شود. بنابر اعلام سرویس اطلاعاتی کلمبیا، گروه فارک بالغ بر ۱۰ هزار عضو دارد که یکی از مقرهای این گروه در جنگلهای جنوب این کشور بنا شده است.
قطعاً چنین گروهی آن هم در آمریکای لاتین و در کشوری مانند کلمبیا که معادن عظیم نفت به همراه تجارت مواد مخدر حرف اول و آخر را از لحاظ اقتصادی میزند، حضور چنین گروهی دلایلی فراتر از اعلام موجودیت سیاسی دارد. به گونهای که حیات خلوت آمریکا یعنی آمریکای لاتین از منظر اقتصادی و ژئو انرژی یکی از مناطقی است که ساکنان کاخ سفید و مغزهای متفکر سیاسی آن همیشه بدان چشم طمع داشتهاند ولی کمتر پیش آمده که در آنجا حضور فیزیکی داشته باشند و تا حد زیادی از طریق منابع اطلاعاتی سیاستهای خود را پیش بردهاند.
در اینجا باید به کتاب «سیا و جعل اسناد» نوشته «فیلیپ اگی» اشاره کرد. وی که خود یکی از افسران اطلاعاتی سرویس جاسوس ایالات متحده بوده است، در این کتاب به افشاگری پرداخته و مسائلی از این دست را افشا میکند. در این کتاب به حضور و عملیاتهای سیا در اکوادور، کوبا، پرو، مونته ویدئو و اروگوئه اشاره میشود و در جایی از این کتاب آمده است که نیروهای امنیتی و پلیسهای محلی در دهه ۵۰ میلادی حاضر بودند که تنها در قبال دریافت ۱۰ دلار دست به هر کاری بزنند و همین موضوع مقدمهای شد برای حضور سیا در آمریکای لاتین. به طوری که رابطان و سر پلهای اطلاعاتی در کلمبیا با اعطای پول، آموزش و هدایای ناچیز، اطلاعات افرادی که قرار بود توسط سیا و تنها به دلیل مبارزه با امپریالیسم ترور شوند را به دست می آوردند که البته رفته رفته رویکرد و استراتژی غربیها تغییر پیدا کرد و این بار رهبران گروههای تجزیهطلب را در کنار شیوع افکار استقلالطلبی، مجبور به تولید و فروش موا مخدر میکردند که این موضوع تاکنون ادامه دارد.
موضوع دیگر که در خصوص گروههای جداییطلب باید به آن اشاره کرد، این است که مخالفان کاسترو در کوبا به اسم «آلفا ۶۶» و «اف ۴» معروف بودند، که البته مقر اصلی برای حضور فعلی آنها ایالت میامی آمریکا است. این گروهها هم برای به چالش کشیدن کاسترو و ضربه زدن به افکار وی توسط سازمان سیا به شدت حمایت شدند. به گونهای که انفجار هتل در هاوانا که در سال ۱۹۹۲ رخ داد، از اقدامهای این گروه بود.
همچنین منفجر کردن هواپیمای مسافربری کوبایی از اقدامهای این گروهها به حساب می آید که پس از این موضوع تمامی اعضا این دو گروه به همراه گروه «کاماندوز ال» تحت لوای سیا و دولت حاکم بر واشنگتن به ایالات متحده آمدند و با تبسمی معنادار داستانهای خرابکاری و ترورهای خود را که در خاک کوبا انجام دادهاند، بازگو می کنند.
به هر ترتیب موضوع تجزیهطلبی نه تنها در کوبا یا کلمبیا خسارات جانی و مالی فراوانی را به بار آورده است، بلکه در ونزوئلا نیز دولت مادورو را با مشکل مواجه کرده است. همچنین در بولیوی و حتی برزیل هم این گروهها به ظاهر به دنبال استقلالخواهی و تجزیهطلبی سیاسی هستند که باید گف در بطن کار موضوعات مختلفی که عمدتاً جنبه اقتصادی دارد، مورد نظر است.
به عنوان مثال «ارتش آزادیبخش ملی» در کلمبیا از سال ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۳ میلادی حدود هزار مرتبه اقدام به تخریب و انجام عملیاتهای خرابکارانه علیه لولههای صدور نفت در استان «اروکا» واقع در کلمبیا کردند که بلافاصله جورج بوش با سفر خود به کلمبیا که در سال ۲۰۰۴ میلادی انجام گرفت، رقمی بالغ بر ۸۴۰ میلیون دلار کمک نظامی و تسلیحاتی برای مبارزه با گروههای تجزیه طلب به دولت کلمبیا پرداخت کرد و به موازات آن هم ۱۰۰ میلیون دلار برای حفاظت از خطوط لوله صادارت نفت توسط آمریکا به دولت کلمبیا پرداخته شد که همگی این موارد حکایت از عمق نفوذ سیاسی و اطلاعاتی آمریکا در این مناطق دارد.
گزارش: فرشادگلزاری