نگاهی به پیشینه مبارزه فلسطینیها و عملکرد شورای امنیت سازمانملل؛
فصل نو برای مقاومت
منازعات اعراب و رژیم صهیونیستی در قالب جنگ شش روزه، یوم کیپور و جنگ ۱۹۷۸ عمدتا با هدف بازپسگیری سرزمینهای اشغالی از رژیم صهیونیستی صورت گرفت اما نه تنها دستاوردی نداشت، بلکه به گسترش سرزمینهای تحت مالکیت رژیم صهیونیستی و نفوذ آن هم میانجامید.
با فروپاشی امپراطوری عثمانی، فلسطین از جانب انگلستان به دو منطقه فلسطین و اردن تقسیم شد که این اقدام دو هدف عمده را دنبال میکرد: نخست، ممانعت از قرار گرفتن «بیتالمقدس» در جغرافیای اعراب و به دنبال آن از میان بردن امکان ائتلاف فلسطین با سایر کشورهای عربی همچون سوریه، لبنان، مصر، عراق و ... دوم، پراکنده سازی جمعیت در پاره زمینهای جداگانه؛ چرا که در صورت عدم تقسیم فلسطین، یهودیان بیت المقدس نسبت به ساکنین عرب تنها یک اقلیت باقی میماندند و چه بسا سرنوشت دیگری داشتند و کشورهای اروپایی کماکان با خطر بازگشت این یهودیان مواجه بودند.
با وجود اینکه منازعات اعراب و رژیم صهیونیستی شورای امنیت سازمان ملل را از زمان تأسیس آن تا به کنون، به خود مشغول داشته و بیش از هر موضوعی وتو شده است، اما همواره شاهد موضع انفعالی و ناکارآمد شورای امنیت در روند حل این منازعات بودهایم. پرسش این است که آیا میتوان نقش شورای امنیت را در حل این مسئله خاص مثبت تلقی کرد؟ پویایی شورای امنیت در مسئله اعراب و رژیم صهیونیستی با سیاستهای پیچیده داخلی و خارجی پنج عضو دائم این شورا گره خورده است. تصویب قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ آغازی بر طرح تقسیم فلسطین به دو کشور عرب و یهودی و سرآغاز راهکار دو دولتی بود. هرچند که این ابتکار به منظور حل منازعه مطرح شد اما در واقعیت امر، صرفاً به تقویت اشغالگری و الحاق هرچه بیشتر سرزمین فلسطینیان به رژیم صهیونیستی از طریق گسترش شهرکهای غیر قانونی در قسمت های عرب نشین انجامید که جز شدت بخشی به خشونت حاصل دیگری نداشت.
منازعات اعراب و رژیم صهیونیستی در قالب جنگ شش روزه، یوم کیپور و جنگ ۱۹۷۸ عمدتا با هدف بازپسگیری سرزمینهای اشغالی از رژیم صهیونیستی صورت گرفت اما خروجی مدنظر حاصل نشد، بلکه به گسترش سرزمینهای تحت مالکیت رژیم صهیونیستی و نفوذ آن هم میانجامید. اما چگونه؟ با حمایتهای آمریکا، انگلستان و فرانسه یعنی سه عضو دائم شورای امنیت از رژیم صهیونیستی. سازمان ملل، به روند اخراج فلسطینیان و سلب مالکیت از آنان شتاب ویژهای بخشید. در زمان پیدایش، رژیم جعلی صهیونیستی تنها یک هفتم معادل چهارده درصد از خاک فلسطین اشغال کرده بود. سازمان ملل با بخشیدن شصت درصد از زمینهای فلسطین به یهودیان در طرحهای پیشنهادی خود، گویی به عنوان کاتالیزور این بحران عمل کرده است تا حلال این مشکل! از منظر استفان دوجاریک، سخنگوی سازمان ملل، این بحران از طریق نادیده انگاشتن حقوق اساسی یک ملت قابل برطرف شدن نیست و باید شرایطی فراهم گردد که حقوق برابر اسرائیلیها و فلسطینیها فراهم گردد. درست است! اما به نظر میرسد این شرایط تنها با اراده ملت فلسطین قابل تغییر است و نه دخالت بازیگران خارجی که هر کدام با در نظرگیری منافع خود به ایفای نقش میپردازند.
به چند علت درگیریهای اخیر فلسطین و رژیم صهیونیستی را میتوان از درگیریهای پیشین متمایز دانست: اول، ساکنان عرب در مناطق اشغالی به حمایت نظامی از فلسطینیهای ساکن قدس روی آوردند؛ پیش از این حماس، جهاد، کتائب قسام و سرایا القدس تنها به منظور دفاع از غزه وارد عمل میشدند و این موضوع همواره باعث میشد تا رژیم صهیونیستی برای پیشروی و اقدام علیه ساکنان کرانه باختری و قدس موارد عمل شود. دوم، پیوستگی تمامی اجزاء ملت فلسطین از قدس، غزه و کرانه باختری گرفته تا ساکنان اردوگاههای فلسطینی در لبنان و اردن در سالروز «یوم النکبه» که نشان از یگانگی یک ملت (علیرغم تمامی سرکوبها و تلاشها جهت جلوگیری از یکپارچگی ملت فلسطین) جهت تحقق حقوق و هویتشان دارد. سوم، همزمانی قدرتنمایی حماس با شدیدترین بحران سیاسی داخلی رژیم صهیونیستی یعنی ناتوانی در تشکیل کابینه که جسارت بیشتری به فلسطینیان جهت پیشروی بخشید. چهارم و مهمتر از همه، خدشهدار شدن افسانه شکست ناپذیری پیشرفتهترین سیستم پدافند هوایی موسوم به گنبد آهنین و عیان شدن آسیبپذیری آن نزد جهانیان.
عدهای، فلسطینیان را همواره در تمامی نبردها، مغلوب میدان میدانستند و این امر به جسارت و زیادهخواهی هر چه بیشتر رژیم صهیونیستی جهت اشغال دامن میزد، اما اراده ملت فلسطین در درگیری اخیر را میتوان فصلی نو در مقاومت فلسطین دانست. کمااینکه در حین آتش بس اخیر بر خلاف همیشه شاهد خوشحالی و شادیهای خیابانی فلسطینیان بودیم؛ چرا که این بار خود واقفند که مانع از دستیابی رژیم اشغالگر به اهداف زیادهخواهانه آن شدهاند و خود را پیروز میدان میبینند.
نسترن ترابی