خبرگزاری کار ایران

از شعر تا نقاشی

از شعر تا نقاشی
کد خبر : ۱۵۷۲۸۱۵

هنر انتزاعی یا همان آبستره از دهه 1910 مطرح شد و بیشتر شمال اروپا رواج داشت. در واقع هنرمندان و نظریه پردازایی که هنر انتزاعی را مطرح کردند به دنبال یک تعریفی برای یک زبان هنری نو بودند؛ هنری که دور از فیگوراتیو باشد و عناصر ناب و دارای فرم، نشانه،رنگ و سطح در آن به کار گرفته شود. درواقع هنر انتزاعی شیوه ای است هنرمند درونیات خود را بدون اینکه مجبور باشد قوانین کلاسیک و حالا زیبایی شناختی شناخته شده در اثار گذشته را رعایت کند،ارائه می نماید.

 مریم جمالی  هستم. متولد ۱۳۶۴ شهرستان ابهر استان زنجان .  نقاش  با گرایش اکسپرسیونیسم انتزاعی.

-فارغ از علاقه شخصی و گرایش فردی من به هنر، معتقدم در  سرشت هر هنرمندی وجود دارد و هنرمند برای ظهور هنر و دفدغه هایش آنچه که در درون دارد را می پروراند و بروز می دهد. به عبارتی اگر انسان به ذات هنری خود پی ببرد و مستمر در پی یادگیری و تمرین وتلاش باشد ، به زبانی دست می یابد که همان زبان هنری ست.

-من از کودکی به نقاشی علاقه داشتم و نقاشی میکردم. در نوجوانی شعر هم به آن افزوده شد ؛ اشعار حافظ ، غزلیات شمس، نیما ،فروغ فرخزاد و دیگران .هر کتاب شعری که به دستم می رسید  می خواندم .که البته الان که به گذشته نگاه می کنم می بینم  گرایش من به ادبیات و شعر برمیگردد به  کودکی و اینکه من بیشتر از اینکه اسباب بازی داشته باشم کتاب داشتم . مادر من هروقت که سر کار  می رفت و یا جایی بیرون از خانه ،به جای اسباب بازی با کتابی از  شعر و یا داستان در دست که برایم خریده بود بر می گشت.

-در نوجوانی افکار ساختار شکنانه ای داشتم و دنبال  فضاهای متفاوتی  بودم. یادم هست اولین کتابی که از دنیل استیل خواندم خیلی تاثیر گذار بود چون زنان در کتاب های او رها، مستقل و آزاد هستند و این میزان از رهایی برایم تازگی و جذابیت داشت  به عبارتی جسورانه بود .

از شعر تا نقاشی

-وقتی  دانشگاه قبول شدم و به  تهران آمدم  فرصت های بهتر و بیشتری برایم فراهم شد. بعد به صورت حرفه ای طراحی یاد گرفتم. همزمان دوره های گویندگی و دوبله را هم گذراندم چون  جزو علایق و وسوسه های همیشگی من بود اما شرایط حضورم در رادیو فراهم نشد اما توانستم با برخی سازمان ها مراکز خصوصی کار کنم و  و البته راستش را بخوایید برای ورود به رادیو خیلی تلاش نکردم.

-همان سال ها بود که خیلی به شعر گفتن تمایل پیدا کردم و اولین کتاب شعرم به نام "ماهی ازاد لای دندانهای خرس"  را چاپ کردم و  برای من اتفاق خیلی خوبی بود. حس خیلی خوبی به من  داد. اما راستش یک جایی ازحرف زدن خسته شدم و ترجیح دادم با کلمات نگویم و  ننویسم. انگار واژه ها نمی توانستند چیزی که من حس می کنم را منتقل کنند البته این موضوع برای من تجربه شخصی محسوب می شود و نمی توانم بگویم دیگران نیز همین  تجربه را خواهند کرد.

-وقتی با کارهای استاد ایرج شایسته پور آشنا شدم و نقاشی های او را دنبال کردم ، به قدری  این آثار برای من جذاب و شگفت انگیز بود که شیفته سبک کار ایشان شدم چون انرژی فوق العاده ای  از آنها می گرفتم. با استاد شایسته پور تماس گرفتم و بعد ایشان  بنده را به شاگردی پذیرفت ‌ از آنجا بود که اکسپرسیونیسم انتزاعی  را کشف کردم.  همیشه سپاسگذار و قدردان استاد شایسته پور هستم چراکه به من جسارت و شجاعت دادند.

-در هنر به دنبال خلق کردن و بیان کردن خودم هستم البته در آثار من یک اشتراکی وجود دارد و آن هم انتقال  احساس رهایی است حتی اگر خشم،عشق و یا هر موضوع دیگه ای را انتخاب کرده ام رهایی در آن وجود دارد.  فکر می کنم رهایی یک موهبت الهی برای آدمی است. رهایی گاهی ممکن است  با تنهایی همراه باشد شاید به همین دلیل خیلی ها از آن فرار می کنند و شاید پذیرشش سخت و حتی ترسناک  باشد اما اگر آن را بپذیریم این احساس جایش را با قدرت گرفتن و استقامت عوض  می کند و  باعث می شود احساس قدرت، استقلال  و لذت را از رهایی تجربه کنیم.

-گاهی یک مفهوم را در مجموعه ای از آثارم گنجانده ام مثل مجموعه "دایره سرخی که منم" و همچنین مجموعه "مواجهه" که پرتره های از آدمهایی است که تحت تاثیر بستر و فرهنگ و اجتماعی هستند که در آن بزرگ شده اند.

-در کارهایم به این اشاره می کنم که همه ما در نهایت تنها هستیم و علاوه بر اینکه مختاریم مسئول انتخاب های خودمان هستیم.

احساساتی وجود دارد که به باور من در واژه نمی گنجد و حتی در فرم هم نمی گنجد و من بیان دغدغه های خودم  را در نقاشی پیدا کردم . مثلا وقتی میخواهم از درد بگویم با نقاشی  می توانم به بهترین شکل احساساتم را بیان کنم و عمق آن را در یک اثر ارائه کنم. درباره عشق، تمنا و دیگر احساسات دچار فقر واژه می شوم در حالی که بیان نقاشی برایم گسترده و وسیع است. با همه اینها تاکید می کنم من واژه ها وکلمات را دوست دارم و حتی در تلاشم که دومین مجموعه اشعارم را به زودی منتشر کنم.

-از نظر من بیان اکسپرسیونیسم انتزاعی  بیانی ناخودآگاه است. در کارهای  من، معمولاً فرمهای رو به بالاست. یعنی حرکت -قلم و دست به سمت بالا است. اگر کسی از من بپرسد که چه چیزی باعث شده که این اثر را خلق کنم، ممکن است توضیح دهم. ولی معمولاً در مورد آن صحبت نمیکنم، چون برای من همانند یک تجربه شخصی است که از آن عبور کرده ام.

در خلال خلق اثر متوجه شدم فرم دایره را خیلی دوست دارم. وقتی که بچه بودم، دفترهای خطدار شصت برگی که پدرم، که معلم بود، به خانه میآورد، همیشه داشتم.  من با خودکار روی آن دایره میکشیدم. عاشق فرم دایره بودم. از دایرههای ریز شروع میکردم و به دایرههای بزرگتر میرسیدم. حتی کل دفتر را پر از دایره میکردم. برای همین دایره را  وارد آثار خودم کردم. و به مرور تبدیل شد به فرمهای منحنی،  این فرمهای منحنی در واقع تلفیقی از همان حالت پرواز و انعطافی هستند که در خودم میبینم. من در برابر افکار و نظرات دیگران منعطف هستم و حتی به بیان گسترده تر در "زندگی" به این شکل هستم. این فرمها در کار من به شکلی ظاهر شدند که گویی تجربه های شخصی من در آنها موج میزند. چون همه چیز  از احساسات برآمده از تجربیات شخصی ناشی می شود. برای من می تواند از کتابی که میخوانم، فیلمی که میبینم، یا حتی از معاشرت با آدمها باشد و یا ممکن است یک اتفاق ساده ذهن من را به شدت متاثر کند. حتی گاهی یک اتفاق منفی مثل ناراحتی یا خشم از یک فرد باعث می شود که در درون من هیجانی شکل بگیرد.

از شعر تا نقاشی

. وقتی که این اتفاقات میافتند، می دانم که این احساسات و هیجانات را کجا منعکس کنم. این جایی است که هنر و بیان شخصی وارد میشود. من دیگر به کلمات برای بیان خودم نیاز ندارم.بوم، برای من همانند یک دفتر خاطرات است که هر چیزی که در درونم بوده – چه خوب، چه بد – را ثبت میکند. وقتی این کار را میکنم، حس میکنم خالی شدم و هر چیزی که درونم بود، حالا روی آن بوم نقش بسته است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز