شهری که نماد صلح است و به اشتباه " سوخته " نام گرفت
پزشکان این شهر در ۵۰۰۰ سال قبل از عمل زیبایی چهره استفاده میکردند و در نزدیکی کویر لوت با ۸۰ هزار کیلومتر وسعت، تهدید کویر را به نقطه قوت تبدیل کردند / این شهر، مرکز جامعه جهانی بوده؛ با یک سیستم سیاسی پیشرفتهای نیز اداره میشده است.
در ماه قبل، «ابرشهر» دیروز دوباره از خاک بیرون آمد و در مقابل «گنده شهرهای» امروز خود نمایی کرد. این اتفاق فرصتی بود تا به معماران جهان قرن بیست و یک نشان دهد که چگونه مهندسان آن با اطلاع از علوم نجوم، هواشناسی و معماری این شهر را ساخته و با مدیریتهای سیاسی و اقتصادی پیشرفته آن را اداره میکردند.
به گزارش خبرگزاری «ایلنا» از زاهدان، شهری که مانند یک چهار راه اقتصادی و اجتماعی، دروازهای برای تولید و انتقال دانش و نیازهای ملل مختلف از شرق تا غرب و شمال تا جنوب بوده و تا حالا نیز صحبت چندانی در مورد ویژگیها و عوامل شکل گیری تا سقوط آن نشده است.
جوامع مختلف از اقصی نقاط جهان، مواد اولیه را تحویل صنعت گران این شهر داده و تولیدات مختلف تحویل میگرفتند و یک چرخه اقتصادی گستردهای در سرزمینهای دوردست شکل میدادند، صحبت از ۵۲۰۰ سال قبل است، روزهایی که آنقدر قدمت دارند که با نقل قول و اسناد کتابی هم قابل ردیابی نیستند و تنها شواهد و آثار بجا مانده از گذشته وضعیت جوامع آن را معلوم میکند.
دانش و تکنولوژی در این شهر آنقدر پیشرفت کرده بود که حتی برخی از علوم پیشرفته امروز نیز به سختی از پس آن کارها بر میآید، برای نمونه دانشمندان و پزشکان آنها جراحی مغز و جمجمعه انجام میدادند و از عمل زیبایی چهره به شیوه درست استفاده میکردند.
علاوه بر این[این شهر] به لحاظ سیاسی هم آنقدر توسعه یافته بود که با یک سیستم مدیریتی پیشرفته اداره میشد تا اینکه بالاخره این اوج شکوفایی رفته رفته با عوامل مختلف رو به زوال رفت و در نهایت به دل خاک سپرده شد؛ اما اینکه این شهر با یک آتش سوزی از بین رفته یا عوامل دیگری باعثنابودی آن شده مورد اختلاف است.
پروفسور «توزی»، باستانشناس اروپایی، در اولین کاوشهای خود در این شهر که قبل از انقلاب انجام شد، علت فروپاشی شهر را یک آتش سوزی گسترده دانسته ولی بعدها باستانشناسان ایرانی با کاوشهای بیشتر در این محوطه تاریخیِ، نظریههای تازهای ارائه کردند. نظراتی با ارائه جزئیات بیشتری از علل فروپاشی این شهر باستانی که تاکید دارد به اشتباه اسم شهر را «شهر سوخته» نامیدهاند.
این محوطه تاریخی پس از سفر «هائوپینگ»، رئیس کنفرانس عمومی یونسکو به ایران و ثبت آن در فهرست آثار جهانی، دوباره بر سر زبانها افتاد. با این همه خبرگزاری «ایلنا» نیز تلاش دارد تا به بررسی زوایای پنهان نخستین محوطه تاریخی ایران که در فهرست آثار جهانی به ثبت رسیده بپردازد.
در این راستا خبرنگار ما در گفتگو با «مهدی مرتضوی» که مدرک باستانشناسی خود را از دانشگاه «برادفورد» انگلستان دریافت کرده و مشاور انجمن باستانشناسی جنوب آسیا است و تا حالا در فصلهای مختلف کاوش این شهر باستانی بوده، به بررسی عوامل ظهور، توسعه؛ فروپاشی و عبرتهای «شهر سوخته» پرداخته است که در ادامه آمده است:
مطالبی که تاکنون در مورد شهر سوخته به آنها اشاره شده بر میگردد به «ترینهای» این شهر، در واقع منظورم تولید اولین پویانمایی، اولین جراحی مغز و جمجمه و استفاده از اولین چشم مصنوعی در دنیا و موارد مشابه است، سئوالم این است که چطور و چگونه این شهر باستانی از زیر خاک بیرون آمد؟
در قرن گذشته باستانشناسان زیادی از این منطقه بازدید کردند و شواهدی از وجود تمدنهایی را در این منطقه مشاهده کردند که نشان میدهد یکسری تمدنها در آنجا زندگی میکردند، سفالها شاخصترین دادهها بود که به باستانشناسان کمک کرد که در اینجا یک شهر وجود داشته است. این شواهد در حالی در سطح ۱۲۰ هکتار پراکنده بود، که وسعت شهر سوخته با حریم شهری آن ۱۵۲ هکتار است. تا آن زمان مطالعات باستانشناسی در ایران هنوز پیشرفت چندانی نداشت و هر چه بود وابسته به خارجیها بود که تازه مطالعاتشان را در ایران شروع کرده بودند. اولین بار در سال۱۹۶۷ میلادی مطالعات شهر سوخته توسط پروفسور توزی شروع شد. وقتی او یک بررسی از این منطقه انجام داد، ابعاد شهر، جمعیت ساکن در آن و دورههای مختلف استقرار را به دست آورد. در همان زمان ۴ دوره استقراری در شهر سوخته شناخته شد که دورههای استقراری اول، دوم، سوم و چهارم نام گرفت. این دورهها از سال ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ سال قبل از میلاد بر اساس سفالهایی که در محوطه این شهر بود شناسایی شد و بر اساس آن ابعاد هر دوره و به تبع آن جمعیت هر دوره در ابتدای استقرار، اوج شکوفایی و مرز سقوط به دست آمد. اقدامهای پروفسور توزی ایتالیایی در شهر سوخته تا سال ۱۹۷۸ میلادی ادامه یافت و بعد از انقلاب اسلامی متوقف شد، ولی دوباره پس از انقلاب در سال ۱۳۷۶ هجری شمسی دکتر سجادی(رئیس گروه باستانشناسی شهر سوخته) در شهر سوخته و کوه خواجه(محوطه تاریخی دیگر در سیستان) اولین مطالعاتش را آغاز کرد. پیش از این توزی در مطالعاتی که قبل از انقلاب داشت اعلام کرد، ۴۰۰ سال طول میکشد که شهر سوخته به شیوه علمی کاوش شود، این زمان با توجه به وسعت شهر، دورههای استقرار جمعیت در آن و مخفی شدن شهر در میان تپههایی که تا ۱۸ متر ارتفاع دارند، طبیعی است.
جایگاه شهر سوخته در این ۴ عصر استقرار چگونه بوده و مطالعات، جمعیت و ساکنان در این شهر را چقدر برآورد کرده است؟
مبنای مطالعات جمعیت درشهر سوخته و محوطههای تاریخی بر اساس مطالعات جمعیت در روستاهای امروزی است. زیرا محوطه تاریخی است و بناهای مسکونی آن آشکار نشده که بر اساس سقفها و اتاقهای نشیمن بتوان افراد ساکن در آن را محاسبه کرد، پس باید بر اساس وسعت محوطه، جمعیت را در نظر گرفت که معمولاً وسعت محوطهها در مکانهای مختلف در هر هکتار بین ۵۰ تا ۳۰۰ نفر در نظر گرفته میشود.
ظاهراً توزی برای هر هکتار از شهر سوخته ۲۰۰ نفر در نظر گرفته که بر اساس آن، در دوره اول که وسعت شهر ۱۵.۵ هکتار بوده، ۳ هزارنفر در آنجا ساکن بودند، در دوره دوم که وسعت به ۴۰ هکتار افزایش یافته، جمعیت ۸ هزارنفر شده و همین طور در دوره سوم که وسعت ۸۰ هکتار است، جمعیت ۱۶ هزارنفر میشود، در دوره آخر نیز که تبدیل به یک شهر ۵ هکتاری شده، جمعیت یک هزارنفر برآورد شده است. این مطالعات توزی از یک مدلی حکایت دارد که جمعیت افزایش سریع داشته به ویژه در اواسط هزاره سوم قبل از میلاد، اما در سال ۱۳۸۴ که اولین بررسیهای سیستماتیک شهر سوخته را انجام دادم و اولین نقشههای دیجیتال با دوربینهای نقشه برداری حرفهای تهیه شد، یک مدل مستقلی نسبت به مدل توزی درباره جمعیت ساکن در شهر بدست آمد. در این مدل وسعت شهر در دورههای مختلف افزایش یافت، دوره نخست ۲۰ هکتار و دوره دوم ۱۰۰ هکتار برآورد شد در حالی که قبل از آن دورههای اول و دوم ۱۵ و ۴۰ هکتار برآورد شده بود. دوره سوم نیزهمانند مطالعات گذشته، ۸۰ هکتار برآورد شد. دوره آخر نیز با کمی تغییر در همان رنج ۵ هکتار باقی ماند. البته این نتایج را قبل و پس از ارائه در یک کنفرانس بین المللی در کشور ایتالیا با پروفسور توزی در میان گذاشتم که او نیز آنها را تایید کرد. اما اینکه چرا مورد تایید است، چون مدل توزی قبل از انجام حفاری تهیه شده بود و مدلی که من تهیه کردم پس از حفاریها به دست آمد. در این مدل وسعت و جمعیتی که بدست آمده در نهایت به تعیین دوره اوج شکوفایی شهر سوخته که در بین سالهای ۲۷۰۰-۲۶۰۰ پیش از میلاد و در دوره دوم استقرار مردم در آنجا، کمک کرد. این شکوفایی تا سال ۱۴۰۰ قبل از میلاد حفظ شده است.
از ویژگیهای مهم شهر سوخته که همواره به آن اشاره میشود به دانش علمی مردم آن بر میگردد و به ویژه علم پزشکی. حتی گفته شده که جراحی مغزی که چند هزار سال پیش از میلاد در آنجا انجام شده به آسانی از عهده دانش پزشکی امروز بر نمی آید یا به سختی این عمل ممکن است، در مورد دانش مردم شهر سوخته بگویید.
بله. مردمی که در شهر سوخته زندگی میکردند، زندگیشان در یک محیط طبیعی بود که ناملایمتهای زیادی داشت، یعنی آسیبهای محیطی در آنجا زیاد بود، غیر قابل نفوذ بودن آب که به رودخانه این منطقه اجازه نمیداد مسیر مشخصی داشته باشد، یکی از آسیبها بود.
این موضوع سبب میشد تا آب در نقاط مختلف تجمع کند و خسارتهایی بر جا بگذارد، از طرفی، وجود بادهای ۱۲۰ روزه نیز موجب تبخیر منابع آب میشد. در مجموع ۲ عامل باد و آفتاب شرایط را برای نگهداری آب دشوار میکرده است. از طرفی، آب از عوامل اصلی برای ظهور شهر سوخته بوده، اما تداوم حیات و پیشرفت در شهرسوخته صرفاً به خاطر آب نبوده است. وقتی جامعهای زمینههای رشد(مانند آب و کشاورزی را داشته باشد) در یک خطی از رشد قرار میگیرد و از سایر استعدادهای خود هم استفاده میکند، پس پایههای اصلی شهر سوخته که دریاچه بوده و آب عامل اصلی ظهورش میشود، در ادامه موجب افزایش جمعیت در دوره دوم میشود که این جمعیت ممکن است بیش از استعدادهای بومیاش بشود و بر منابع محدود چیره شود.
بنابراین شهر باید روشی برای ادامه روند توسعه و پاسخگویی به جمعیت را پیدا کند. ارتباط با سایر نقاط میتواند یک راه حل باشد. اما این ارتباط به تنهایی کفایت نمیکند، یعنی باید استعداد ارتباطی را داشته باشد در غیر این صورت، طبیعی است ارتباطی به وجود نمیآید. در این باره وقتی اطلاعات شهر سوخته را مطالعه میکنیم و با شواهد مناطق دیگر نظیر تپه گنور ترکمستان یا مناطق جنوبی که در عمان و خلیج فارس و یا در شهداد کرمان است مقایسه میکنیم.
برای نمونه لاجوردی که در شهر سوخته پیدا شده تنها جای دیگری که تا حالا پیدا شده در بداخشان افغانستان بوده که با مولفههای تمدن سند نظیر «هاراپا» ارتباط دارد. پس بنابراین شهر سوخته استعداد این راه ارتباطی را داشته که به عنوان یک چهار راه بزرگ اقتصادی در اواسط هزاره سوم قبل از میلاد مطرح و در اوج شکوفایی خودش در دورههای دوم و سوم این ارتباط را تجربه میکند. با وجود این موقعیت فوق العاده استراتژیک، موجب پیشرفت جامعه و افزایش جمعیت شد، یعنی جمعیت فقط متکی به اقتصاد کشاورزی و دامداری نبود، چرا که این استعداد در حد مشخصی بود، پس از این جمعیت به سمت تخصصی شدن رفت، یعنی جامعه کاملاً متخصص شد. به طوری که وقتی شما نگاه میکنید، درمحوطههایی مثل رودبیابان در ۲۹ کیلومتری این شهر، فقط فعالیتهای سفالگری انجام میشد، به طوری که حالا پس از هزاران سال این محوطه پوشیده از سفالهای صنعتی است که مشخص میکند فضای مسکونی ندارد و فقط جنبه کارگاهی بوده و در خدمت شهر سوخته قرار دارد. پس علم توسعه یافته، دانش پزشکی، تولید انیمیشن، تولید خط کش میلیمتری و مواردی مشابه برای این مردم بدیهی است. وقتی لوح «پروتو ایلامی» که یک نوع علائم نگارشی از دوره آغاز ایلامی است و همزمان با تپه یحیی و شوش در شهر سوخته توسط پروفسورتوزی کشف میشود نشان میدهد که نخبگانی در زمینه اداری، صنعتی، اقتصادی و تجاری وجود داشتهاند.
تمدن شهر سوخته فقط ۱۵۲ هکتار نیست در حالی که محوطههای اطراف آن نیز در خدمت این شهر بوده است. خب، وقتی ما این چنین محوطهای را با این ابهت داریم که از استعدادهای محیطی خود استفاده میکند، وقتی ارتباطی که با سایر مناطق ایجاد کرده، آن را نه تنها به عنوان حلقه ارتباطی بین مناطق مختلف در شمال، جنوب، شرق و غرب معرفی میکند بلکه به عنوان یک کارگاه بزرگ مطرح می شود.
بنابراین، در این شرایط، طبیعی است که نخبگان در اینجا باشند و از این استعداد طبیعی که همان راههای ارتباطی است، بهره برداری کنند. این ارتباطات و تعاملاتی که با نقاط دیگر داشتند، فقط تبادل کالا نبوده، بلکه تبادل دانش اطلاعات و تبادل فرهنگ بوده است. شما ببینید در یک منطقهای در آن زمان، این تعامل شبیه به هم بوده، ظروفی که کشف شده شبیه به هم است. این گویای آن ارتباطات است، یعنی اشیاء را اگر نگاه کنیم برای نمونه بر اساس کشفیات امروزی، لاجورد، تنها در آن زمان در بین النهرین و عراق امروزی دیده میشود که کاملاً مشخص کرده این منطقه با جنوب شرق ایران به ویژه شهر سوخته ارتباط داشته است. پس این استعدادها ایجاب میکند که پیشرفت در کنار آن نخبگان هم در کنارش دیده شوند. این نخبگان در عین حال به لحاظ اقتصادی هم در سطح بسیار مرفه قرار میگیرند.
نکته جالبی که درباره شهر سوخته است، این است که این شهر در نزدیکی کویر لوت با ۸۰ هزار کیلومتر وسعت قرار گرفته، یعنی به عنوان یک پایگاه ارتباطی مهم در منتهی علیه حاشیه کویر است که میتواند مناطق مختلف را به هم متصل کند، یعنی آمده است و یک تهدید به عنوان کویر را به نقطه قوت تبدیل کرده است. این نقطه قوت نیز بر اهمیت شهر سوخته افزوده و اینجاست که وقتی شهر سوخته ارتباط خود را با جاهای دیگر برقرار میکند، به نوعی میشود گفت وابسته به مناطق دیگر هم میشود، مثل محوطهای در بین النهرین و جنوب، پس بنابر این هرگونه تلنگر، آشوب و اغتشاش در مناطق دیگر ایجاد میشود، در شهر سوخته نیز تاثیر آن احساس میشود. اینجاست که شهر سوخته به عنوان مرکز جامعه جهانی مطرح میشود، یعنی بخشی از آن سامانه بزرگ جهانی که بین دریای مدیترانه و اقیانوس هند واقع شده، دچار تحول میشود.
در مورد اداره این ابر شهر بفرمائید، لابد این چنین مردمی که از مرزهای توسعه یافتگی گذشتهاند به لحاظ سیاسی هم توسعه یافته بودند؟
در باستانشناسی وقتی بخواهیم در مورد سیاست صحبت کنیم نیازمند شواهد اداری هستیم. شواهد اداری باید به ما کمک کنند، اما این شواهد اداری چیست؟ مهر میتواند یک شاهدی برای امور اداری باشد. زیرا امضای افراد و بازرگانان است، در این باره هم مهرهای زیادی در شهر سوحته کشف کردیم که تعداد زیادی از دانشجویان کارشناسی ارشد باستانشناسی نیز درباره آنها پایان نامههای زیادی کار کردهاند. مهرهایی در اندازهها و انواع مختلف از اندازه دکمه پیراهن گرفته تا موراد بزرگتر کشف شده است. جالب است بگویم، این مهرها از جنسهای لاجورد، فلز، سنگ مرمر و حتی گل بوده که این مساله به قدرت و رتبه هر شهروند برمی گردد. پس هر فردی که رتبه بالاتری داشته از مهرهای قیمتی تری استفاده میکرده است.
در واقع در مورد سامانه سیاسی اگر به صورت شواهد عینی بگوییم، بله یک سامانه اداری در شهر سوخته بوده، اما اگر به صورت عقلی وارد کار شویم و ببینیم در اینجا که یک محدوده است و داری بخشهای مسکونی و صنعتی بوده و گورستان شهر هم خارج از شهر قرار دارد و یک نظمی در شهر وجود دارد، حتی بدون شواهد معتقدیم که اینجا سامانه اداری پیشرفته وجود داشته است.
وقتی یک سامانه فاضلاب دارد یعنی جامعه مدیریت میشده، اینجا است که میفهمیم افزایش جمعیت موجب شده تا بهداشت را رعایت و بحثپزشکی هم مطرح شود. در واقع در آنجا این فهم وجود دارد که رعایت نکردن بهداشت صدماتی به وجود میآورد. یعنی یک مدیریت شهری در آن وجود داشته است. به لحاظ عقلی سامانه اداری صددرصد وجود داشته منتهی اگر بخواهیم در این باره تاییدیه بگیریم باید به سراغ شواهد مربوطه برویم.
نکته دیگر اینکه این شواهد که بخشی از آن اکنون در دست است را نباید در کاوش از گورستان جستوجو کرد. بلکه باید از گورستانها فاصله گرفت. زیرا جاهای بهتری هم برای کاوش در شهر سوخته داریم تا بتوانیم گوشه تاریکی از زوایای پنهان این تمدن بزرگ را بدست آوریم. در گورستان فقط شواهد تدفین را دارید، گورها هم کم و بیش با هم مشابه هستند و چیز جدیدی به ما نمیدهند، پس باید در کاوشهای آینده بخشهای دیگر این شهر را بررسی کنیم تا شواهدی از سامانه اداری پیدا شود.
هر چند که این شواهد با آنچه که تا حالا پیدا کردیم گویا و تایید کننده یک سامانه اداری است ولی معتقدم که یک سامانه اداری پیچیدهای بوده چون جامعه یک جامعه پیچیدهای است. هر جامعه شهری در دنیای باستان جامعهای پیچیده است ولی همه جوامع پیچیده ممکن است شهر نباشند. یک جامعه کوچک مثل «تپه دشت» میتواند جامعهای پیچیده باشد ولی شهر نیست چرا که در خدمت شهر سوخته است. پس طبیعی است که تپه دشت، تپه صادق، تپه رودبیابان و تپههای دیگر را که نگاه میکنیم اینها در خدمت شهر سوخته بودهاند و توسط یک سامانه اداری مدیریت میشدهاند.
بنابر این با مسائل ذهنی و عقلی که میتوانیم داشته باشیم باید به دنبال شواهد برویم این موضوع میطلبد که ازروشهای نوین باستانشناسی برای بیرون کشیدن این شواهد استفاده کنیم. البته در سال ۸۶ که در «تپه دشت»(از مناطق شهر سوخته) برای کشف شواهد خط پروتوایلامی که از لوایح گلی ساخته میشده، حفاری میکردیم متاسفانه نمونهای از آن را نیافتیم ولی امیدواریم در آذر امسال که برای آغاز فصل جدید کاوش به آنجا میرویم بتوانیم به آن برسیم چون این منطقه کارگاه تولید سفال در آن دوران بوده و لوحهای گلی زیادی اینجا برای مهر شدن میآمده و احتمالاً در جایی از این کارگاه نیز نگهداری میشده است.
این جامعه تخصصی، کارگاه صنعتی و مرکز جامعه جهانی چگونه رو به زوال و نابودی رفت؟
شهر سوخته یکسری عوامل محیطی خودش را داشت، یعنی قرار گرفتن روی آب، باعثظهورش شد. بعد عوامل دیگری که در واقع وابسته به مناطق دیگر بود، موجب پیشرفت آن شد. پس ما ظهور را همراه با پیشرفت داریم، ظهور همان است که در دوره اول استقرار در ۱۵.۵ هکتار ظاهر میشود و مثل یک روستای بزرگ که امکان بزرگتر شدن را ندارد. مگر اینکه ارتباطی با نقاط دیگر ایجاد و باعثتوسعه آن شود. یعنی سرمایههایی از جاهای دیگر میآید، چون استعداد محیطیاش بیش از این به آن اجازه توسعه و پیشرفت را نمیداد، اما وقتی با مناطق دیگر ارتباط برقرار کرد بر وسعت آن افزوده شد، چون سرمایهها در دوره دوم و سوم وارد اینجا میشود و به شهر قدرت لازم را میدهد. اما اینکه چطور دچار فروپاشی میشود باید بگویم که این فقط خاص شهر سوخته نیست. به عنوان یک باستانشناس نمیخواهم به این ماجرا نگاه سنتی داشته و بگویم که سقوط این شهر تک علیتی بوده است، باید بگویم که یک سری عواملی در اینجا وجود داشته است. همان عواملی که باعثظهور و پیشرفتش شده بود فقط آنها ممکن است باعثسقوطش شده باشد، یعنی اگر شرایط محیطی باعثظهورش و شرایط اقتصادی و صنعتی موجب پیشرفتش شد، همانها میتوانست به عنوان عوامل سقوط باشد.
طبیعی است که به لحاظ منطقی هم همین است، منتهی باید جستجو کرد که اینها چه چیزهایی است؟ در اواسط هزاره سوم قبل از میلاد میبینیم که جادهها یا راههای تجارت زمینی در اینجا کاملا فعال است. چون هنوز انسان در آن دوره یعنی در ۲۷۰۰ یا ۲۸۰۰ قبل از میلاد، تجارت آبی را تجربه نکرده است. شما شهداد در کرمان را میبینید که به نوعی با شهر سوخته از طریق راه ارتباطی با هم ارتباط داشتند که کرمان و مناطق جازموریان را به سمت فلات مرکزی ایران متصل میکرده و از این طرف نیز از سمت افغانستان که بخشی از ایران بوده را به آسیای میانه متصل میکند در واقع به عنوان یک حلقه ارتباطی معتبر که مناطق مختلف را به هم متصل میکرده، عمل میکند، پس دلیل سقوط شهر را فرا منطقهای میدانم.
یعنی اگر اتفاقی بین دریای مدیترانه و اقیانوس هند حتی در بحثآب و هوا بیافتد آثارش نیز پله پله در این سمت هم تاثیر میگذارد. به هر حال در این دوره در این منطقه از مدیترانه شاهد یک تغییرات آب و هوایی شدید هستیم و این فقط شهر سوخته نیست که از آن متاثر میشود، بلکه مناطقی که در بین این ۲ منطقه قرار دارد هم تحت تاثیر قرار میگیرند.
شما عراق و مصر را همزمان در دوره شهر سوخته میبینید که در حال فروپاشی هستند و خشکسالی معروفی که در آن منطقه به وقوع پیوسته یک خشکسالی طولانی مدت است. پس ببینید اینجا نه تنها به عنوان یک حلقه ارتباطی بلکه یک مرکز تولیدی بزرگ و وابسته به یک جایی شده، آنجا کجاست؟
آنجایی که بازار و مصرف کننده کالاهای تولیدی آن قرار داشته است، یعنی اگر برای آن مصرف کننده اتفاقی بیافتد و او این کالا را نخواهد، شهر دچار مشکل میشود، چرا؟ شاید به این کالا احتیاج نداشته باشد یا آن تغییرات آب و هوایی بر آن جامعه(در مصر، عراق و حاشیههای جنوب خلیج فارس) تاثیر گذاشته باشد و این نخبگانی که در شهر سوخته کالاهایی تولید میکردند دیگر مشتری ندارند تا برایش کالا بفرستند یا بازرگانی نیست که این کالا را برایش ببرد، بنابراین جمعیت آن جامعه برمنابع موجود فشار میآورد و منابع موجود پاسخگو نیست. زیرا همان طور که پیشتر گفتیم، منابع تا حدی شهر را گسترش، توسعه و پیشرفت داده و بعد از آن به سمت منابع خارجی میرود و به آن کمک میکند. مثلا یکی همان اقتصاد تجاری بین المللی است که به آن کمک کرده تا سر پا بایستد، وقتی که مصرف کننده را در جنوب، شرق و غرب و خود در دره سند(محوطه هاراپا) که تاثیرات زیادی از آن میگیرد دچار فروپاشی میشود بنابر این بخشی از این جمعیت ناچار میشوند به عنوان جوامع دامدار حرکت کنند و به اطراف بروند.
در تحقیقات تغییرات زمینشناختی شهر سوخته نیز مشخص شده که سیلابهای شدید و همینطور توفانهای شدید بر منطقه تاثیر گذاشته است. از طرفی، نفوذ پذیرنبودن آب و نبود بستری مناسب برای رودخانه که خود موجب تغییرات ناگهانی آب میشده به اقتصاد کشاورزی آسیب وارد کرد که اقتصاد تجاری مانع از نمود آن میشد. در نهایت پس از آنکه اقتصاد تجاری نیز دچار فرو پاشی شد، این مساله هم خود را نشان داد.
تاکنون آن چیزی که بیشتر به عنوان علت سقوط شهر سوخته گفته شده یک آتش سوزی گسترده بوده، پس با این گفتهها اصلاً آتش سوزی در کار نبوده است.
به هیچ عنوان آتش سوزی در کار نبوده است. ما حتی شواهدی بر وجود جنگ افزار هم در شهر سوخته ندیدهایم، اینکه موضوع آتش سوزی به میان میآید به دوره چهارم استقرار بر میگردد. آنجایی که شهر دچار فروپاشی شده و مردم به عنوان دامدار از جایی به جای دیگر حرکت میکنند، این مردم هم به علت خشکسالی و محدود شدن منابع آب دیگر نمیتوانند از سایر منابع خود استفاده کنند و تنها از دامها و محصولاتی که از آنها تولید میشود، استفاده میکنند. همین مردم در استقرارهایشان از بقایای شهر سوخته استفاده میکنند، چون شهر معماری داشته، مردم بیشتر در آنجا ساکن میشدند از طرفی این مردم برای درست کردن غذا، زمین را میشکافند و آتش روشن میکنند، پس یک تداخلی بین لایههای فرهنگی گذشته ایجاد میشود.
با این شرایط اولین باستانشناسان وقتی از این منطقه بازدید کردند مشاهده کردند که یک سطح وسیع خاکستر وجود دارد و به آن گفتند(شهرسوخته) «» The Burnt City، پس اولین لقبی که به آن دادند، شهر سوخته بود. این در حالیست که این موضوع در مناطق تاریخی مختلف نیز وجود دارد. برای نمونه باستانشناسان درخطه آذربایجان در نگاه اولیه خود گفتند تپه سوخته، در حسن لو(در شهر نقده از آذربایجان غربی) گفتند کاخ سوخته در حالی که بر اثر آتش سوزی نبوده است.
هر چند توزی که این حرف را در ۲۰ و ۲۱ سالگی زده بود بعداً اصلاح کرد و گفت که شهر سوخته بر اثر یک هجوم موجب فروپاشی شده است. بعد وقتی خودش توضیح میدهد که این هجوم چه بوده میگوید فردی آنجا بوده که در مشتش سنگ داشته و حالت دفاعی به خود گرفته است، اصلاً نمیشود تصور کرد که وقتی حالت اسکلت یک فرد این گونه است در حال دفاعی است یا خیر!
نمیدانم چطور میشود فهمید این فرد ۱۴ یا ۱۵ ساله اینگونه بوده است، اصلاً هیچ شاهد دیگری هم ندارید که این را نشان دهد و حتی ابزار جنگی نیز وجود ندارد، پس نمیتوان به این فرد استناد کرد. بنابر این آنچه در شهر سوخته موج میزند، تخصص، همبستگی، دوستی و صلح بوده و نشانه جنگی در کار نبوده است، هر چند که مردم آن در ساخت ابزار آشپزخانه مثل چاقو هم متبحر بودهاند و حتی چاقو را از جنس برنز تولید میکردند ولی اهل جنگ و خون ریزی نبودهاند.
در مجموع باستانشناسان تا به حال شواهدی در مورد ابزار جنگی دراین محوطه پیدا نکردند که این گویای رشد اقتصادی در آن جامعه است، چرا که جوامع دیگر به آن وابسته بودند و دلیلی برای جنگ با اینها نبود، چرا باید منافع آنان را غارت میکردند؟
اگر منافع اینها را غارت میکردند، خود آن جوامع غارت کننده متضرر میشدند چون اینها برای آنان هم درآمد داشتند و به اعتلای آن جوامع هم کمک میکردند. اگر شما گورستان شهرسوخته را هم نگاه کنید، لوازم بسیاری وجود دارد، ولی اثری از ابزار جنگی نیست، پس این وضعیت که آنجا جنگ بوده و بر اثر آتش سوزی نابود شده، به هیچ عنوان درست نیست، بلکه بر اثر یک تغییر شرایط محیطی و تغییر اقلیمی در یک منطقه بزرگ و فراتر از سیستان این اتفاق رخ داده است.
حالا ممکن است سیستان خیلی آسیب ببیند و مصر کمتر، زیرا مصر نزدیک آب و هوای مدیترانه است و ما در منطقهای دورتر از این آب و هوا قرار داریم. علاوه بر این در اواخر هزاره سوم میبینیم که شهر سوخته جایگاه اصلی خود را از دست میدهد چون راه زمینی جای خود را به راه تجارت آبی میدهد و مناطقی که در جنوب است پیشرفت میکند و مناطق دورتر افت میکند. در اینجاست که شهر سوخته که ۷۰۰ کیومتر با تنگه هرمز فاصله دارد، دچار تحول میشود. از طرفی، در این برهه محوطههایی مثل جیرفت که ۲۰۰ کیلومتر از مناطق جنوب فاصله دارد یک مقدار باقی میماند، درعین حال همچنین در اوایل هزاره سوم، شواهدی از ارتباط مردم سایر ملل از طریق شهر سوخته با شهداد داریم ولی ضعیف است چرا که این راه تجارت به سمت آبی رفته و تغییر راه هم از عوامل زوال شهر بوده زیرا تجار و بازرگانان راهشان عوض میشود و به نوعی از مراکز اصلی دور میشوند.
معاون اداره کل میراثفرهنگی سیستان وبلوچستان از آغاز فصل جدید کاوش در این محوطه تاریخی در آیندهای نزدیک خبر داده، اصلاً فایده کاوش و اینکه این جامعه پیشرفته، چگونه میتواند در خدمت جامعه امروز باشد، چیست؟
باید گفت که برای باستانشناسی جای امیدواری است. زیرا دانشگاههای مختلف در مقاطع تکمیلی کارشناسی ارشد و دکتر، دانشجو تربیت میکنند، تحولاتی در حال وقوع است. یعنی نسل ما امیدوار است که نسل آینده تحول گرا باشد. وقتی کسی رشته شیمی، فیزیک یا متالوژی و اقتصاد را دنبال میکند، این فرد برای توسعه اقتصاد جامعه به کار گرفته میشود، ولی واقعاً یک باستانشناس این طور نیست.
باستانشناس خیلی تلاش کند میتواند یک معلم شود، ولی معتقدم یک باستانشناس در سیستان نه تنها میتواند از شهر سوخته عبرت بگیرد بلکه از کوه خواجه، قلعه مچی و تمامی شواهد استفاده کند. ببینید آن چیزی که شما در شهر سوخته میبینید و فعالیتهایی که آنجا شده اعم از اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، صنعتی و تجاری مثل یک دانشگاه است،
دانشگاهی که محیط طبیعی، مرکز آن است و مثل دانشگاههای ما نیست که تئوری و نظری باشد و کارکردهای عملی دانشجو ظاهر نشود. آن معلم دانشگاه، معماری داشته که کمترین خطا را در اندازه گیریهایش بوده، از علم نجوم آگاهی دارد و وقتی میخواهد بنایی را درست کند از تغییرات نجومی و فصول نیز استفاده میکند، ولی مهندسان امروز ما مثلاً رشته معماری را نگاه کنید همه طراحیهایی که میکنند تقلید از طراحان اروپایی است و هیچگونه سنخیتی با فرهنگ و آب و هوای جامعه ما ندارد.
اگر بخواهیم به آنان برسیم راه طولانی را در پیش داریم چرا که آنان در آن طبیعت بودند. معتقدم که اگر میخواهیم در جامعه خودمان به این توسعه برسیم و راه آنان را ادامه دهیم، یعنی اگر آنان تا پله هزارم توسعه رفتهاند ما از پله دوم و سوم آن شروع نکنیم بلکه باید به پله هزار و یکم برویم.
اگر میخواهیم به این پله برسیم باید آن را بشناسیم. در قرآن کریم آیات مختلفی داریم، مثلاً آیات ۱۱ سوره انعام، ۶۹ سوره نمل، ۲۰ سوره عنکبوت، ۴۲ سوره روم و ۴۴ سوره فاطر که به توجه به گذشته اشاره میکند. اگر آیه ۴۴ سوره فاطر را داشته باشید که میگوید «أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» آیا در زمین جستوجو نکردند که سرانجام کسانی که پیش از آنان بودند، چگونه بود؟ همین مورد در نقاط مختلف تکرار شده است. در واقع منظور عبرت گرفتن از رفتار مردم در گذشته است، متاسفانه تا حالا از این عبرت استفاده نکردهایم. در سیستان آمدهایم و از کانالهای سیمانی روبازی که تلفات آب زیادی دارد(برای انتقال آب به مزارع) استفاده میکنیم. مگر امارات آب دارد؟
مردم این کشور آب معدنی میخورند، به هر حال توسعه فقط به آب بر نمیگردد، هر چند این مشکلی که در آب داریم ممکن است صدماتی را به بار بیاورد. اما شما باید ببینید که استعداد بومی منطقه چیست؟ گفتم که در گذشته در این منطقه شرایط اصلی برای توسعه وجود داشت ولی وقتی توسعه به یک حدی رسید، استعداد ارتباطی ایجاد شد، امروز به عنوان باستانشناس میتوانم پیشنهاد بدهم که منطقه سیستانی که شهر سوخته در آن واقع شده، به یک بن بست رسیده، وظیفه و شغل مردم این منطقه در گذشته تجارت بوده است، باید شرایط برای مردم هموار باشد تا با مناطق دیگر تجارت کنند و بتوانند کالاهایی از جاهای دیگر بیاورند، همه میدانیم که این جزو وظایف مردم است پس نمیتوانیم این وطیفه مردم را که با آن امرار معاش میکردهاند را از آنان بگیریم.
نباید سیستان بن بست شود، درست است که سیستان در یک مقطعی کشاورزی خیلی خوبی دارد و اکنون آب ندارد، ولی در گذشته استعدادهای دیگری هم داشته است. نباید این استعداد را با دیوار مرزی سد کنیم. بلکه باید اجازه دهیم با افغانستان و آسیای میانه ارتباط داشته باشد. غافل شدهایم. ببینید پاکستان در بندر گوادر در زمان پرویز مشرف تصمیم میگیرد که یک بندر آزاد ایجاد کنند، برای این کار ابتدا از تیمهای مختلفی از محققان که باستانشناسان، قومشناسان و مردمشناسان هم جزوی از آن تیمهای تخصصی بودند، استفاده میشود.
این محققان در مسیر راه تا آسیای میانه مطالعه میکنند که خلق و خوی مردم را بشناسند تا به کسی صدمه نخورد و در آینده هم کسی به این طرح صدمه نزنند. این بندر آنقدر مهم بود که پادشاه عمان در آن زمان ۷ میلیارد ریال به این طرح کمک کرد. این طرح در کشور عمان نبود بلکه یک حلقه دیگر ماجرا در کشور عمان بود که میتوانست بعدا برایش منفعت داشته باشد.
شهر سوخته نیز در گذشته چنین وضعیتی داشته، پس اگر بخواهیم وظیفه تاریخی شهر سوخته را احیا کنیم باید دست به کار شویم. اکنون بخش عمدهای از تجارت پنهان به سمت سوخت میرود و چیزهایی مثل آرد، کمتر به آن پرداخته میشود. در خود شهر سوخته و در تپه دشت، از استعدادهای محیطی استفاده میشده است، برای مثال از نیروی باد استفاده میکردهاند.
برای کورههای آجر پزی از انرژی باد بهره میبردند، اما متاسفانه اکنون در کورهها ی آجر پزی مکنده استفاده میکنند، همین کورهای که حالا در کنار پایگاه شهر سوخته بوده قبلاً با باد کار میکرده، یعنی باد به آتش میخورده تا مشتعل شود، دهانه کورههای سفالگری نیز به سمت شمال غرب که جهت باد غالب منطقه بوده قرار داشته است، پس از این، دهانه کورههای مدرن در ۷۰۰ سال پیش نیز در اطراف " قلعه مچی "(از محوطههای تاریخی سیستان) به سمت باد ساخته میشد، در همین منطقه سیستم تولید آرد گندم به وسیله باد بوده است.
در عصر حاضر اگر گندم را مازاد تولید میکنیم و میشود مازاد آن را به مناطق دیگر صادر کرد، میتوان از انرژی مجانی باد سیستان برای آسیاب کردن آن استفاده کرد، چرا نباید گندم را در این منطقه و به وسیله انرژی باد به آرد تبدل کرد؟ یا توربینهای بادی برای تولید برق ایجاد کرد. از عبرتهای گذشته استفاده نکردهایم. باید با این کار از مردم حمایت شود. مردم افغانستان و پاکستان نیز به این محصول نیاز دارند. البته در عین حال آمدهایم و یک توربین بادی در منطقه رامشار ایجاد کردهایم که جای مناسبی برای آن نیست، چون به لحاظ پارمترهای لازم در سرعت و جهت باد مناطقی به تناسب بهتر از آن هم در سیستان وجود دارد. اگر در این باره با یک باستانشناس هم مشورت میشد، این خطا را نداشتیم. چرا مردم شهر سوخته کارگاه سفال را در تپه دشت دارند، چرا دوباره در دوره اسلامی مردم همان منطقه را برای ایجاد کارگاه تولید سفال استفاده میکنند؟ چرا دوباره در دوره صفوی در کنار آن در قلعه مچی آسیاب بادی ایجاد میکنند و در یک مقطعی سیستان را انبار غله ایران میکنند؟ بعد دوباره در ۷۰ سال پیش هم کورههای آجر پزی همانجا دایر میشود؟ چون استعداد باد آنجا مناسبتر است، شاید در این باره مقصر اصلی من باستانشناس باشم که خودم را عرضه نکردم.
افتخار کردن به شهر سوخته به دردمان نمیخورد، اینکه بگوییم شهر سوخته فلان چیز را دارد به چه درد مردم و شهر سوخته میخورد؟، باید از تجربه مردمان آن روز استفاده کنیم، مهندسانشان، مهندسهای امروزی را تو جیب میگذارند، مهندس فقط نبوده که آجر روی هم بگذارد و یک ساختمان درست کند بلکه این از نجوم اطلاع داشته، از باد اطلاع داشته، آنقدر از فکرش استفاده میکرد تا یک سازه درست کند، ببینید این مهندس چقدر بسته هوشیاش بالا بوده است.
البته ممکن بوده سواد نوشتن نداشته باشد، اما همه چیز که سواد نیست، امروز جامعه به سمتی میرود که همه چیز را ذهنی و یا تئوری یاد بگیرد، کارهای عملی را گذشتگان کردند، اساتید معماری و عمران به آن توانمندی نیستند، در جامعه میبینید، مگر ساختمانهای ما چند سال عمر میکنند؟ حداکثر ۳۰ سال جایگاه داشته باشد چون هرگز نیامدیم از تاریخ عبرت بگیریم. شهر سوخته میتواند آئینه عبرت باشد، نه برای قیافه گرفتن، حالا اگر به این شهر افتخار هم کردیم، این تمام میشود و میرود، اگر از آن عبرت بگیریم افتخار کردن به آن هم میارزد.
صنایع سنگی معتبری میتوانید در آنجا درست کنید، گردشگری میتواند در اوج باشد، مگر نمیتوانید همان بیابان را برای رالی استفاده کنید؟ همین خاک و آفتاب سیستان مخاطبان خارجی دارد و برای آنان باید برنامه ریزی کرد.
گزارش: محمد فرتوت عنایت