یادداشت؛
چرا هیچ کشوری فدای ما نمیشود؟
رئالیستها باورد دارند که در نظام بینالملل آنارشیست حاکم است و روابط بینالملل نیز یک سیستم خود جوش است بنابراین هر دولتی باید به دنبال منافع خود باشد و خود امنیت و منافع اقتصاد را تامین کند.
ایلنا، بیژن زنگنه وزیر نفت در نشست خبری خود در اواخر بهمن ماه گفته بود«هیچ کشوری خودش را فدای ما نمیکند ما باید خودمان را فدای ملت ایران کنیم و نباید توقع داشته باشیم آنها برای منافع ما فداکاری کنند» این جمله جناب وزیر نیازمند واکاوی و ریشهیابی از منظر اقتصادسیاسی است اگر ما اقتصادسیاسی را به چهار زیر مجموعه تطبیقی، محیط زیست، توسعه و بینالمللی تقسیم بندی کنیم برای یافتن چرایی گفته جناب وزیر باید در چهارچوب اقتصادسیاسی بین الملل حرکت کنیم.
اقتصادسیاسی بینالملل رشتهای است که تلاش میکند میان دولت به عنوان عنصر سیاسی و بازار به عنوان عنصر اقتصادی تعامل ایجاد کند. البته گاها میان این دو تنش و گاها همسویی بوجود میآید. وقتی بازار به دنبال رهایی از قید و بندهای ایجاد شده دولت است تنش و زمانی که دولت در پی ایجاد زیر ساختهایی مانند جاده و ریل است تعامل و همکاری مشاهده میشود. بنابراین برای درک این روابط نیازمند شناخت دیدگاههای نظری در حوزه اقتصادسیاسی بینالملل هستیم.
در اقتصادسیاسی بینالملل، رئالیسم، لیبرالیسم و ساختارگرائی تاریخی سه دیدگاه اصلی هستند که برای توضیح رفتار کشورها و چرایی آن میتوان از آنها بهره جست. رویکرد رئالیست که به نوعی دیرزیترین نظریه در میان این نظریات است بیشتر بر کسب قدرت و اداره امور اقتصادی کشورهای تمرکز میکند. لیبرالسیم که بانفوذترین نظریه پس از جنگ جهانی دوم به این سو بوده با تاکید بر نقش بازار آزاد، نگاه مشخصی به عملکرد سازمانهایی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی در ایجاد دورنمای مثبت روابط اقتصادی بینالمللی متصور است. اما ساختارگرائی تاریخی خود دامنه وسیعی از نظریات مارکسیستها، گرامشیان، نظریه وابستگی و جهانی شدن را شامل میشود و بیشتر تمرکز آنها در راستای اثبات استثمار یک طبقه توسط طبقه دیگر است، این گروه برخلاف دو گروه پیشین که در چارچوب نظام سرمایه داری بحث میکنند بهبود شرایط را در گذار از این نظام به نظام سوسیالیستی میدانند.
با واکاوی این نظریات و کنشهای اقتصادی کشورها در بخش بینالمللل میتوان اینگونه استنباط کرد که در یک دهه اخیر دوباره رویکرد رئالیستی بیشتر مورد توجه کشورها بوده است. این رویکرد خود به دو دسته تقسیم میشود که دسته اول امور اقتصادی را در اولویت نگاه خود قرار نمیدهد و بیشتر بر امور سیاسی و فلسفی توجه میکند اما گروه دیگر مانند مرکانتالیستها تاکید ویژهای به امور اقتصادی دارند. رئالیستها باورد دارند که در نظام بینالملل آنارشیست حاکم است و روابط بینالملل نیز یک سیستم خود جوش است بنابراین هر دولتی باید به دنبال منافع خود باشد و خود امنیت و منافع اقتصاد را تامین کند.
یکی از وجوه افتراق بین رئالیستها و لیبرالها در بخش تجاری است، رئالیستها بر خلاف لیبرالها بر منافع نسبی تاکید دارند و از همین روی روابط اقتصادی را بازی با جمع صفر میدانند یعنی سود هر کشوری ضرر کشور دیگری را در پی خواهد داشت در حالیکه لیبرالها روابط اقتصادی را بازی با جمع مثبت میدانند که همه طرفین ولو اندک سود خواهند برد. رئالیستها چون همیشه به دنبال نفع خود هستند در صورت عدم تحقق آن حتی حاضر هستند بیطرفی سازمانهایی مانند صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی را زیر سوال ببرند همانطور که آقای ترامپ بارها بر آن تاکید کرده است.
نکته جالب این است که مصادیق این رویکرد در کشوری نمود بیشتری دارد که خود را پرچمدار لیبرالیسم میداند. آقای ترامپ از روزی که به عنوان چهل و پنجمین رییس جمهور آمریکا برگزیده شده است همیشه سعی کرده است هر نوع پیمان و توافقنامه بینالمللی را زیر سوال ببرد که اعلام خروج آمریکا از برجام نمود عینی آن است. ترامپ پیمان نفتا را بدترین پیمان طول تاریخ دانست و در یک سخنرانی اعلام کرد:«باید به شرکای نفتیمان بگویم من قصد دارم مفاد پیمان نفتا را مورد بازبینی و تغییر قرار دهم و شرایط فعلی را برای کارگران آمریکایی ارتقا دهم. البته منظور من ارتقای نسبی و جزئی نیست بلکه من به دنبال تغییر کلی این پیمان هستم» یا ایشان در یک سخنرانی خطاب به سازمان تجارت جهانی گفت: سازمان تجارت جهانی بسیار بد با آمریکا رفتار میکند و من امیدوار هستم که آنها روشهای خود را تغییر دهند و اگر به صورت مناسب با آمریکا رفتار نکند اقداماتی را انجام خواهد داد.
همچنین میتوان اقدامات و سیاستهای اقتصادی رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه را در چارچوب رویکرد رئالیستی توضیح داد. ترکیه به عنوان دومین قدرت نظامی ناتو سالها رابطه استراتژیکی با غرب داشت و دههها انتظار پیوستن به اتحادیه اروپا را میکشید، به نوعی ترکیه برای دههها در سیاست خارجی خود تمام تخم مرغها را در سبد غرب گذاشته بود. اما اردوغان سعی کرد با اولویت قرار دادن منافع ترکیه نوع دیگری از این رابطه را بازتعریف کند. او با حفظ رابطه با غرب سعی کرد روابط اقتصادی خود با روسیه و چین و همسایگان خود بویژه ایران را گسترش دهد که موقعیت ژئوپلتیک ترکیه بویژه در بخش انرژی کمک فراوانی به این کشور کرد و حالا ترکیه با درهم تنیدن اقتصاد خود در اقتصادهای شرق و غرب سعی میکند به دنبال امتیازگیری در سیاست بینالملل نیز باشد.
بنابراین اینگونه میتوان استنباط کرد که نگاه رئالیستی در حال نفوذ در اقتصاد بینالملل باعث شده تا کشورها از تمام پتانسیل و ظرفیت خود به دنبال حداکثر کردن سود ملت خود باشند ولو این سود به سود دیگری نباشد. از همین روی است که در شرایط تحریم اقتصادی ناجوانمردانه بر علیه ایران شاید کمتر کشوری باشد که هزینهها و مجازات یاری رساندن به ما را بر اقتصاد خود بپذیرد. همانطور که در موضوع FATF نیز مشاهده شد وقتی منافع اقتصادی کشورهای روسیه و چین ایجاب کرد نسبت به عواقب نپیوستن به ایران هشدار دادند.
یادداشت از توحید ورستان