ظهور دوباره مرکانتالیسم در سرزمین لیبرالها/سلطه بر سرزمینهای دیگر و تاراج ملتها اصل اول است
تصمیمات و اقدامات اخیر ترامپ که پیش از سیاستمدار شدن تاجرپیشه بود، ناقض اصول اساسی لیبرالیسم یعنی تجارت آزاد و صلح پایدار است که پیش از این امریکا سعی داشت آن را به عنوان یک ارزش به جهانیان معرفی کند. همانطور که در قرن هجدهم هم شاهد بودیم دکترین مرکانتالیستی در مقابل دکترین لیبرالها قرار گرفت.
به گزارش خبرنگار اقتصادی ایلنا، پیروزی غیرمنتظره دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی 2016 امریکا باعث شد تا اکثر تحلیلگران، سخن اندیشمند بلغار، ایوان کراستف که عصر حاضر را «عصر پوپولیسم» خوانده بود، با دقت بیشتری زیر ذرهبین قرار دهند. علاوه بر این سخنان و اقدامت ترامپ در زمینه اقتصادی، به ویژه در ماههای اخیر در مورد اعمال تعرفه و ایجاد محدودیت بر واردات اقلام خاص و نیز اینکه در یک سخنرانی جنگ تجاری را «خوب» دانسته بود، این را به ذهن متبادر میکند که وی در زمینه اقتصادی رویکرد مرکانتالیستی (سوداگری) را در پیش گرفته است هرچند ایجاد قید و بند از ویژگیهای بارز پوپولیسم نیز به شمار میرود.
رویکرد مرکانتالیستی که از قرن شانزدهم تا هیجدهم، سیاستهای اقتصادی اروپای غربی را جهت میداد و از مکاتب مهم دوران پیش ازمکتب کلاسیک و دوران پسارنسانسی بود. این مکتب تاکید خاصی بر تجارت دارد به طوری که آدام اسمیت از آن به عنوان نظام بازرگانی یاد میکند و بیشتر نظریات آن به تجارت خارجی پشتگرم است. اهمیت این موضوع باعث توجه به تصرف سرزمینهای دیگران برای استعمار مواد خام آنها و گشایش بازارهای جدید برای محصولات نهایی شد.
ازهمین روی است که در دوران سلطه دکترین مرکانتالیستی بر اروپای غربی که مرکزیت پیشرفت اقتصادی بود، کشورهایی مانند انگلستان و هلند فتح سرزمینی را در اولویت سیاست خارجی خود قرار داده بودند.
برخلاف دیدگاه آدام اسمیت که باور داشت تجارت خارجی باعث نفع طرفین میشود، جان بابتیست کلبر از پیشگامان مرکانتالیست تجارت را جنگ میدانست و به بازی مجموع صفر در ساحت تجارت بینالملل باور داشت. یعنی نفع و سود تجارت تنها با تحمیل هزینه بر طرف مقابل امکانپذیر است همان موضعی که این روزها ترامپ از آن دفاع میکند.
مهمترین اصول مکتب مرکانتالیستی عبارتند از:
1-تاکید بر حمایتگرایی: در این مکتب تاکید ویژهای بر صادرات شده است و درمورد واردات نیز تنها واردات کالاهای بدون جایگزین داخلی و مواد خام مجاز دانسته شده است. از مصداقهای حمایتگرایی میتوان به وضع تعرفه بر واردات و کاربست مشوقهای صادارتی اشاره کرد.
2-فتح سرزمینی: تاکید بر استعمار و سلطه بر سرزمینهای دیگران در راستای تاراج منابع طبیعی ملتها و نیز بازار فروش برای محصولات خود، ویژگی دیگر این مکتب است.
3-دولت مقتدر: این رویکرد باور داشت که رسیدن به هدف مازاد تجاری و استفاده بهینه از ابزارهایی مانند تعرفه، تنها در زیر سایه دولت مقتدر مرکزی امکانپذیر است. چون تنها یک دولت نیرومند قادر به اردوکشی و فتح سرزمینهای دیگران و تحمیل سیاستهای خود به شهروندان است.
4-مازاد تراز تجاری: هدف نهایی سیاستهای مرکانتالیستی داشتن تراز تجاری مثبت بود تا با انباشت طلا و نقره، ثروت اقتصادی و درنتیجه قدرت سیاسی کشور ارتقا یابد.
با در نظر گرفتن اصول اساسی مرکانتالیستی، میتوان اقدامت اخیر ترامپ و شعارهای ناسیونالیسم اقتصادی وی را در چارچوب این دکترین بررسی کرد، هرچند در این اصول مانند شیوه استعمار با گذر زمان تطور ایجاد شده، اما ماهیت آن هنوز پابرجاست.
فرمان وضع تعرفه بر واردات اقلام صنعتی مانند فولاد و آلومینیوم که بیشتر از سوی کشورهای همپیمان ایالات متحده مانند اتحادیه اروپا و کانادا صورت میگرفت نمونه بارز این طرز تفکر است. به طوری که روزنامه فیگارو در فرانسه این فرمان ترامپ را در راستای جنگ تجاری تعبیر کرد.
اعمال تعرفه بر فولاد و آلومینیوم باعث اعتراضاتی از سوی خود جمهوریخواهان و کارشناسان اقتصادی شد که این اقدام میتواند تاثیر منفی بر صنعت خودروسازی و صنایع مرتبط دیگر آمریکا داشته باشد، بنابراین ترامپ با تلطیف مواضع خود فعلا اجرای آن را متوقف کرده است. حالا دولت ترامپ قصد دارد بسته جدید تعرفه 60 میلیارد دلاری بر کالاهای چینی وضع کند تا اقدامی باشد برای کاهش کسری تجاری 560 میلیارد دلاری ایالات متحده که وی قصد دارد آن رابه 100 میلیارد دلار برساند.
از سویی دیگر تصمیمات و اقدامات اخیر ترامپ که پیش از سیاستمدار شدن تاجر پیشه بود، ناقض اصول اساسی لیبرالیسم یعنی تجارت آزاد و صلح پایدار است که پیش از این امریکا سعی داشت آن را به عنوان یک ارزش به جهانیان معرفی کند. همانطور که در قرن هجدهم هم شاهد بودیم دکترین مرکانتالیستی در مقابل دکترین لیبرالها قرار گرفت. به طوری که ترامپ هم سازمان تجارت جهانی را مورد انتقاد قرار میدهد و هم با سیاستهای اقتصادی مانند جنگ تجاری و انتخاب فردی چون جان بولتون در تیم رهبری خود صلح جهانی را به خطر میاندازد.
نباید فراموش کرد که انگارههای مرکانتالیستی جز جنگ میان ملتها و به خطر انداختن تولید داخلی کشورها پیامد دیگری نداشت، اردوکشی کشورهای استعمارگر و جنگهای فراوان در قرنهای شانزدهم و هفدهم گواه این ادعا است.